رزمنده‌هایی مافوق انسان‌های عادی
رزمنده‌هایی مافوق انسان‌های عادی

 «عمل به تکلیف» نکته‌ای است که در فرهنگ دفاع مقدس به خوبی خودش را نشان داده است. بسیاری از رزمنده‌ها برای اینکه از قافله عقب نمانند و تکلیفی که احساس می‌کردند روی دوش‌شان سنگینی می‌کند را به نحو احسن انجام دهند، عملکردی مافوق یک انسان عادی داشتند. گاه پیش می‌آمد که مجروحیت یک رزمنده سال‌ها […]

 «عمل به تکلیف» نکته‌ای است که در فرهنگ دفاع مقدس به خوبی خودش را نشان داده است. بسیاری از رزمنده‌ها برای اینکه از قافله عقب نمانند و تکلیفی که احساس می‌کردند روی دوش‌شان سنگینی می‌کند را به نحو احسن انجام دهند، عملکردی مافوق یک انسان عادی داشتند. گاه پیش می‌آمد که مجروحیت یک رزمنده سال‌ها او را درگیر می‌کرد، اما به محض اینکه می‌توانست روی پاهایش بایستد، دوباره به جبهه‌های جنگ برمی‌گشت.

فرار با تخت بیمارستان
رزمنده‌هایی مافوق انسان‌های عادی
بار‌ها در گفتگو با رزمندگان دفاع مقدس به موارد شگفت‌انگیزی برخورده‌ایم. جانباز عبدالرضا آلبوغبیش که در جریان شهادت شیخ‌شریف قنوتی همراه او به اسارت گرفته شده بود، در آن حادثه ۱۳ گلوله می‌خورد و به طرز معجزه‌آسایی زنده می‌ماند. او در گفتگو با «جوان» می‌گوید: «آن روز وقتی عراقی‌ها به طرف ماشین ما شلیک کردند، یک گلوله کاسه زانویم را بلند کرد. بعد از به شهادت رساندن شیخ، مرا به رگبار بستند که ۱۲ گلوله دیگر به تنم اصابت کرد. هنوز چهارتا از این گلوله‌ها یکی در کنار نخاع گردنم، یکی کنار قلبم و دو تا در کتفم وجود دارند.»

آلبوغبیش تنها یک هفته بعد از مجروحیت شدیدش به جبهه برمی‌گردد! چراکه عمل به تکلیف باعث شده بود از همرزمانش بخواهد او را با تخت بیمارستانش بدزدند و به جبهه برگردانند. او گفته بود: «اگر نتوانم اسلحه به دست بگیرم، حداقل می‌توانم از روی تختم، درازکش دوربین بیندازم و تحرکات عراقی‌ها در آن سوی کارون را ببینم و به فرماندهان گزارش بدهم.» آلبوغبیش در عملیات الی بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر هم حضور پیدا می‌کند و الان سال‌هاست که با گلوله‌های جا خوش کرده روی تنش همزیستی نه‌چندان مسالمت‌آمیزی دارد!
از اسارت تا جبهه
جانباز حاج‌مجید مطیعیان از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) بود که دهم آذر ۱۳۶۲ به همراه شهید حبیب منصوری‌نیا در یک عملیات شناسایی روی مین می‌روند و مطیعیان یکی از پاهایش را از دست می‌دهد. بعثی‌ها آن‌ها را به اسارت می‌گیرند و دو سال بعد در آذر ۱۳۶۴، در توافق ایران و عراق برای تبادل اسرای مجروح، حاج‌مجید آزاد می‌شود و به ایران برمی‌گردد. او کمتر از دو ماه در خانه می‌ماند و دوباره برای شرکت در عملیات والفجر ۸ رهسپار جبهه‌های جنگ می‌شود! در صورتی که می‌توانست قطع یکی از پاهایش در کنار دو سال شکنجه و تحمل اسارت در اردوگاه‌های بعثی‌ها و ماه‌ها حضور در جبهه پیش از اسارت را بهترین بهانه برای عدم حضور مجدد در دفاع مقدس بداند، اما تکلیف‌مداری، مطیعیان را دوباره به جبهه برمی‌گرداند.
شهیدی در میدان رزم
رزمنده‌هایی مافوق انسان‌های عادی
علیرضا شجاع‌داوودی از نیرو‌های سپاه بود که پیش از آغاز جنگ در جبهه کردستان حضور یافته و سپس در جبهه‌های دفاع مقدس حاضر شده بود. او مقارن با انجام عملیات الی بیت‌المقدس، در منطقه فکه حضور داشت که یک فروند موشک تاو به نزدیکی‌اش اصابت می‌کند. با انفجار این موشک، موج انفجار شجاع‌داوودی را چند متر به هوا پرتاب می‌کند. خودش در گفتگو با «جوان» گفته بود: «فقط یادم است که لبخندی زدم و از هوش رفتم. مدت‌ها در عالم خواب ارواح دوستان شهیدم را می‌دیدم. حتی جسم خودم را تماشا می‌کردم. حس و حال خوبی بود. تا اینکه ناگهان دوباره همه جا گرم شد و دیدم یک نفر با روپوش سفید با اشاره به من می‌گوید او را به قسمت شهدا منتقل کنید.» بعد همان مرد ناگهان داد زد او زنده است. نفس می‌کشد.
شجاع‌داوودی حدود ۱۸ روز در کما بود، چون پزشکان می‌خواستند پیکر او را از گرمای اردیبهشت ۱۳۶۱ در امان نگه دارند، چندین روز او را در سردخانه دزفول نگه داشته بودند تا کار شناسایی زادگاهش و انتقال او به شهر خودش مشخص شود. شجاع‌داوودی بعد از آن که ۱۸ روز رسماً در آمار شهدا بود، دوباره بهبودی‌اش را به دست می‌آورد و باز در جبهه‌ها حضور پیدا می‌کند. انواع مجروحیت‌های شیمیایی و… را تجربه می‌کند و عاقبت سال‌ها بعد از اتمام دفاع مقدس، بر اثر عوارض همین مجروحیت‌ها تیرماه ۱۳۹۶ به شهادت می‌رسد. او کسی بود که بعد از شهادت باز در جبهه حضور یافت و عاقبت نیز شهید شد.
جانباز قطع نخاع
جانباز شهید شیرزاد بلبل‌پور، یکی دیگر از رزمنده‌های دفاع مقدس است که پیش از شهادت، در عملیات کربلای ۵ به شدت از ناحیه گردن دچار مجروحیت می‌شود. تا مدتی تصور می‌شد او از گردن قطع نخاع شده و دیگر نمی‌تواند حرکت کند. پزشکان برای اینکه شانس مجددی به شیرزاد بدهند، گردنش را به سرش پیچ می‌کنند و او تا پنج ماه در وضعیت بلاتکلیفی قرار می‌گیرد. بعد از این مدت، اعلام می‌شود به شکل معجزه‌آسایی بهبودی‌اش حاصل شده و می‌تواند به مرور حرکت کند. شیرزاد یک سال و نیم بعد تا حدودی بهبودی‌اش را به دست می‌آورد. روی پا که می‌ایستد به ایام تیرماه ۱۳۶۷ می‌رسد. زمانی که حملات پی در پی عراق باعث شده بود حضرت امام پیامی مبنی بر عدم ترک جبهه‌ها صادر کنند. همین موضوع باعث می‌شود شیرزاد هم دوباره به جبهه برگردد و تنها یک یا دو ماه بعد از بهبودی، در پنجم مرداد ۱۳۶۷ در شلمچه به شهادت برسد. تکلیف‌مداری و عمل به فرمان حضرت امام، از او که روزی تصور می‌شد دیگر قادر به حرکت نخواهد بود، باز یک رزمنده می‌سازد و رهسپار جبهه‌اش می‌کند. کسی چه می‌داند شاید شیرزاد در آخرین روز‌های دفاع مقدس بهبودی‌اش را بازیافت تا بتواند از قافله شهدای دفاع مقدس عقب نماند.
شهادت ۲ فرزند در چند ساعت
اگر خوب نگاه کنیم، موارد و مثال‌های بسیاری در خصوص تکلیف‌مداری رزمندگان و خانواده‌های ایثارگر در دفاع مقدس وجود دارد. مادری که چند فرزند خود را به نوبت یا طی یک روز از دست می‌دهد، جانبازی که بار‌ها مجروح می‌شود و باز به جبهه برمی‌گردد. پدر و پسری که هر دو در جبهه حضور می‌یابند و در یک نقطه شهید می‌شوند و… موارد بسیاری وجود دارد. مادر شهیدان جوادنیا را که یادمان است، احمد اولین شهیدش ۸ خرداد ۵۹ پیش از شروع جنگ در درگیری با ضدانقلاب کردستان به شهادت می‌رسد. سپس دو فرزند دیگرش یونس و علی به فاصله چند ساعت از هم در خلال عملیات الی بیت‌المقدس شهید می‌شوند. مادر در مراسم ختم علی در مسجد حضور یافته بود که خبر می‌رسد یونس هم به شهادت رسیده و خبرش تازه به تهران رسیده است. پنج سال بعد محمد، چهارمین پسر این مادر نیز شهید می‌شود تا او چندین بار خبر شهادت پسرانش را بشنود و باز دیگری را رهسپار جبهه‌های جنگ کند.
از دفاع مقدس تا دفاع از حرم
حضور رزمندگان مدافع حرم در میان طعنه‌های بسیار در جبهه مقاومت اسلامی، خود نمونه‌ای بارز از تکلیف‌مداری این رزمندگان است، اما در کنار مدافعان حرم جوان و دهه هفتادی، بودند رزمندگانی که سال‌ها در جبهه‌های دفاع مقدس جنگیده و خون داده بودند و حالا باز در سنین پیری دوباره لباس رزم بر تن کرده و در جبهه‌ای دیگر حضور پیدا می‌کردند. شهید محرمعلی مرادخانی، شهید حاج‌حسین همدانی، شهید حاج‌رضا فرزانه، شهید جاسم حمید، شهید حاج‌محسن قاجاریان و… همگی از جمله رزمندگانی بودند که سال‌ها در جبهه‌های دفاع مقدس حضور یافته و بار‌ها به مقام جانبازی نائل آمده بودند. کسی از آن‌ها توقع نداشت باز در میدان جنگ دیگری آن‌هم با محاسن سفید حضور پیدا کنند، اما آن‌ها می‌خواستند به تکلیف خود عمل کنند. حسی که انگار خیلی از ما آن را فراموش کرده‌ایم.
روزنامه جوان