زندگینامه جهادگر شهید علی محمودی: در سال ۱۳۳۹ در روستای اینچگان از توابع بخش سرولایت شهرستان نیشابور دیده به جهان گشود. پدر ش او را در سن شش سالگی به مکتب فرستاد , او فرا گیری قرآن را بر هر درس دیگری مقدم می دانست. تحصیلات ابتدایی را در روستای سلطان میدان گذراند . برادر […]
زندگینامه جهادگر شهید علی محمودی:
در سال ۱۳۳۹ در روستای اینچگان از توابع بخش سرولایت شهرستان نیشابور دیده به جهان گشود.
پدر ش او را در سن شش سالگی به مکتب فرستاد , او فرا گیری قرآن را بر هر درس دیگری مقدم می دانست.
تحصیلات ابتدایی را در روستای سلطان میدان گذراند . برادر معلمش او را با خود به این روستا برده بود.
پس از اتمام دوره ابتدایی , در مهر سال ۱۳۵۰ در مدرسه راهنمایی روستای چکنه ثبت نام نمود و به تحصیل پرداخت , پدرش در سال ۱۳۵۱ فوت کرد , برادرش که نسبت به وی احساس مسئولیت می کرد , محل کار خود را از روستای سلطان میدان به روستای چکنه تغییر داد تا مستقیما سرپرستی او را به عهده بگیرد.
در خرداد ۱۳۵۳ تحصیلات راهنمایی را به پایان رسانید , سپس در هنرستانی در مشهد به تحصیل پرداخت و در خرداد ۱۳۵۷ در رشته علوم تجربی دیپلم گرفت .
در شهریور ۱۳۵۷ در کنکور شرکت کرد و در مرکز تربیت معلم مشهد مشغول تحصیل شد اما پس از دو ماه بعلت اوج گیری انقلاب اسلامی و اعتصابات , مرکز تعطیل شد .
پس از تعطیلی به روستای چکنه برگشت و بیشتر وقت خود را صرف برنامه های انقلابی می کرد و اعلامیه های امام را از مشهد تهیه و در منطقه توزیع می کرد .
او در این زمینه با معلم دوران راهنمایی خود آقای بابا خان پاسبان و برادرش فعالانه همکاری می کرد . وی شبها بر روی دیوارهای روستا شعار می نوشت و چندین بار از طرف پاسگاه تحت تعقیب قرار گرفته بود ولی هیچ هراسی به دل راه نمی داد.
در شب ۱۹ دی ۱۳۵۷ در محل روستای چکنه آقای بابا خان پاسبان به دست نیروهای ضد انقلاب به شهادت رسید , شهادت وی تاثیر زیادی بر علی محمودی که علاقه زیادی به او داشت گذاشت , البته نیروهای ضد انقلاب قصد کشتن علی و برادرش را نیز داشتند که موفق به این کار نشدند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی مجددا وارد مرکز تربیت معلم شد و بعد از گذشت زمانی با انقلاب فرهنگی مرکز به مدت یکسال بسته شد ولی در اسفند ۱۳۶۰ موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم شد.
در هفتم اسفند ۱۳۶۰ از طریق جهاد سازندگی مشهد , با عده ای از دانشجویان همکلاسی بصورت داوطلبانه به جبهه اعزام گردید , وظیفه آنها در پشت جبهه بود , ولی با استفاده از کارت عضویت بسیج به عنوان تیربارچی به تنگه چزابه اعزام شد , در دفع چندین پاتک نیروهای عراقی نقش داشت , سرانجام در صبح ۱۵ فروردین ۱۳۶۱ در تپه های نبئه تنگه چزابه هنگامی که سر خود را از پشت تیربار بلند می کرد , ار ناحیه صورت مورد اصابت گلوله تک تیرانداز دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
فرازی از وصیت نامه جهادگر شهید علی محمودی:
… ما نخواهیم گذاشت آمریکا با گرفتن نیروی ایمانمان و انحراف اعتقادمان و القای خود کم بینی و جلوه دادن فرهنگ غربی و گرفتن ابتکار از ما و بالاخره با شیوع فساد وانحراف و وارد کردن ما به جامعه مصرفی , با از بین بردن تولیدات کشاورزی و صنعتی و بالاخره ایجاد زمینه اسارت ما دگر بار به هدفهای شیطانی خود برسد.
ما برای جمهوری اسلامیمان خون خواهیم داد , جان خواهیم داد , دست خواهیم داد , سر خواهیم داد ,و دریای خون به پا خواهیم کرد تا این هدفهای شوم او را , چون کثافتهای شیطانی از روی زمین بزداییم.
ودر آخر از خودم می گویم . با تمام حسن نیت و با تمام آگاهی , راه پیکار را به رهبری امام انتخاب کرده ام و خدا را شاهد می گیرم که برای جاوید ماندن قرآن خدا و آزادی وطنم آماده هر گونه جان دادن می باشم .از خداوند می خواهم که برای زدودن موانع شیطانی خون بی ارزش مرا به دریای بی کرانش وصل کند که ای نهایت آرزویم است …
اگر شهید شدم , که چنان سعادتی از آن هر کس آن هم چون من گناهکاری بیش در درگاه خدا نیستم , نمی شود , بگویید خون من از خون اکبر لیلا و از خون شهدای دیگر رنگین تر نیست و چون لیلا همسر امام حسین علیه السلام صابر باشید و بر من مگریید.
شمع دیده شما – علی محمودی