انتشار ۱۰۰ خاطره کوتاه از شهید «علی محمودوند»
انتشار ۱۰۰ خاطره کوتاه از شهید «علی محمودوند»

به نقل از روابط عمومی موسسه انتشاراتی روایت، خاطراتی کوتاه از زندگی شهید علی محمودوند، فرمانده دلیر گروه تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) در قالب مجموعه یادگاران انتشارات روایت فتح خواندنی شد. در یکی از خاطرات این کتاب می‌خوانیم: «سال ۷۸، خیابان مولوی، در به ‎در دنبال یک جگرکی قدیمی می‌گشت. همه‎چیز عوض شده بود. […]

به نقل از روابط عمومی موسسه انتشاراتی روایت، خاطراتی کوتاه از زندگی شهید علی محمودوند، فرمانده دلیر گروه تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) در قالب مجموعه یادگاران انتشارات روایت فتح خواندنی شد.
در یکی از خاطرات این کتاب می‌خوانیم: «سال ۷۸، خیابان مولوی، در به ‎در دنبال یک جگرکی قدیمی می‌گشت. همه‎چیز عوض شده بود. از مغازه‌ها پرس‌وجو کرد. چند روزی رفت و آمد تا بالاخره پیدایش کرد. در خانه‌شان را زد. پیرمرد جگرفروش آمد بیرون. علی خودش را معرفی کرد و پرسید «چهار سیخ جگر چقدر می‌شود؟» پیرمرد همین‌طور نگاهش می‌کرد. علی ادامه داد «بچه بودم، ابتدایی. شاید هم کمتر. آمدم جگرکی شما. چند سیخ جگر خوردم. پولش را ندادم و فرار کردم.» پیرمرد بهتش زده‌ بود. گفت «خب.» علی کیف پولش را گرفت جلوی پیرمرد. سرش را انداخت پایین و گفت «حلال کنید. هر چقدر می‌خواهید بردارید.» پیرمرد یک دویست تومنی برداشت و گفت «نوش جانت پسرم. این را برمی‌دارم فقط برای یادگاری، تا یادم نرود حق دیگران را ضایع نکنم.» پول را گذاشت زیر شیشه میزش و زیر لب ‌گفت «هنوز هم باورم نمی‌شود این همه دنبالم گشتی فقط برای همین؟»
بر اساس این گزارش کتاب یادگاران ۳۰، با قیمت ۵۵۰۰ تومان و با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه توسط انتشارات روایت فتح منتشر شد.
«جامانده» به خط پایان رسید
روایت علی‌اصغر منتظری از شهدا و رزمندگان مسجد جعفری محله نبرد(گردان عمار) در کتابی با نام «جامانده» توسط انتشارات روایت فتح منتشر شد.
فریده شجاعی نویسنده این کتاب است. در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: «در جبهه بودم و میان خاکریزها، با این تفاوت که از آن همه شلوغی و همهمه خبری نبود. به جای بوی باروت، بوی گلاب به مشامم می‌رسید. همه جا ساکت بود. خودم را روی تپه‌ای مشرف بر زمینی صاف و هموار دیدم که می‌شد تمام محیط را از آنجا دید. عده‌ای از بچه‌های گردان عمار را دیدم که مثل وقت‌هایی که برای عملیات می‌رفتیم، پشت سر هم صف بسته بودند و در یک ردیف حرکت می‌کردند. هر چه به من نزدیکتر می‌شدند، بهتر می‌توانستم صورت‌ها و سربندهای یاحسین آنان را ببینم. ناگهان با دیدن اندام درشت و قدِ بلند مسعود ملا که پیشاپیش همه حرکت می‌کرد، به وجد آمدم و با تمام توان، نامش را فریاد زدم، اما صدایی از گلویم خارج نشد. می‌خواستم خودم را تکان بدهم ولی مانند مصلوبی سر جایم میخکوب بودم. باز هم تلاش کردم، اما بی‌نتیجه بود. همانطور که ناامید چشم می‌چرخاندم، جمشید مهاجرانی و پشت سر او حمیدرضا معیا را دیدم و با فاصله چند نفر، چشمم به امیرعباس نجارباشی و امیرحسین رستگار افتاد. هر کدام از آنها را که می‌دیدم، صدایشان می‌کردم، اما آنان به روبه‌رو چشم دوخته بودند و لبخند می‌زدند، درست مثل وقت‌هایی که همدست می‌شدند تا یکی را دست بیندازند».
بر اساس این گزارش، «جامانده» با قیمت ۱۰۰۰۰ تومان و با تیراژ ۱۱۰۰ نسخه روی پیشخوان کتابفروشی‌ها قرار گرفت.