ضرب المثل خر( کدخدا  ) برفت و خر برفت
ضرب المثل خر( کدخدا  ) برفت و خر برفت

این مثل را در مورد افرادی می گویند كه از غربی ها تقلید نابه جا و كوركورانه می كنند و خیر و صلاح مملکت خویش را در نظر نمی گیرند.
انانکه همه دستاوردهای هسته ای گذشته کشور را نقدا از بین بردند و به وعده نسیبه امریکاییها دل خوش کردند . بعد امریکا با لگد از برجام خارج شدند و اقای روحانی گفت : یک مزاحم از سرراه رفت . واینک دوباره دارند برای برگشت همان مزاحم سرودست می شکنند . !

طنزنامه بازی خروج و ورود امریکا به برجام :

ضرب المثل خر( کدخدا [۱]) برفت و خر برفت

دکتر سید جواد هاشمی فشارکی

 

    “برجام[۲]ورپریده آمد و آمد

آب خوردن [۳] مردم ، برفت و برفت

 تورم [۴]چند برابری آمد و آمد

وعده ها [۵]پرکشید ، برفت و برفت

  ” تدبیر و امید[۶] آمد وآمد

هشت  [۷]سال همه را هشت [۸]و برفت

 بوی برجام ۲ و۳ [۹] آمد و آمد

ته مانده امید هم برفت و برفت

   “علی برکت الله[۱۰] آمد و آمد

اقدام و عمل[۱۱] برفت و برفت

    غربیها [۱۲] ز بعد امضای برجام سرودند:

انرژی هسته ای[۱۳] برفت و برفت

   بعد ترک ظریف [۱۴]، باز خواندند :

خر [۱۵]برفت و خر برفت و خر برفت

   پی خروج ” کدخدا [۱۶] ز برجام

گفت : “مزاحمی[۱۷] برفت و برفت

 باز مذاکره برای برگشت کدخدا [۱۸] ؟

مگر نگفتی خر برفت و خر برفت [۱۹]؟

   نی تدبیر و دگر نیست امید [۲۰]

جمله تدبیر [۲۱]و امید[۲۲] برفت و برفت

 شادی آید و دو ماه دگر [۲۳] گوییم :

خر[۲۴]برفت و خر رفت و خر رفت

 

مصداق ضرب المثل،ضرب المثل خر برفت و خر برفت و خر برفت

این مثل را در مورد افرادی می گویند كه از غربی ها تقلید نابه جا و كوركورانه می كنند و خیر و صلاح مملکت خویش را در نظر نمی گیرند.

انانکه همه دستاوردهای هسته ای گذشته کشور را نقدا از بین بردند و به وعده نسیبه امریکاییها دل خوش کردند . بعد امریکا با لگد از برجام خارج شدند و اقای روحانی گفت : یک مزاحم از سرراه رفت . واینک دوباره دارند برای برگشت همان مزاحم سرودست می شکنند . !

  

داستان ضرب المثل،ضرب المثل خر برفت و خر برفت و خر برفت


نقل است روزگاری؛ درویش پیر و شكسته ای بود معروف به درویش غریب دوره گرد كه از مال دنیا فقط صاحب خری بود كه سوار آن می شد و از این ده به آن ده می گشت تا لقمه نانی پیدا كند.

درویش، شب به هر آبادی می رسید سراغ خانقاه یا مسجد را می گرفت و شب را در آنجا می گذراند. اگر خانقاه و مسجدی نبود به حمام آبادی می رفت و شب را در آنجا صبح می كرد و اگر دستش از همه جا كوتاه می شد به خرابه ای می رفت و خرش را كنار خرابه می بست و پالان خر را زیر سرش می گذاشت و می خوابید. درویش غریب بیچاره كاری هم بلد نبود تا بتواند لقمه نانی پیدا كند و ناچار نباشد هر روز از این آبادی به آبادی دیگر برود. فقط یكی دو بیت شعر یاد گرفته بود كه می خواند و از این راه گذران زندگی می كرد.

روزی از روزها درویش غریب، غروب آفتاب به یك آبادی كوچكی رسید، خسته و كوفته. دیگر نه خودش حالی داشت و نه خرش رمقی. در همین موقع میرابی از اهل آبادی دنبال آب می آمد كه دید پیرمرد خسته و ژولیده سر جوی نشسته.

سلام كرد و گفت: « ای مرد! اهل كجایی؟ به كجا می روی؟»‌ درویش غریب گفت:« مردی غریبم. دنبال رزق و روزی می گردم حالا تو ای مرد خدا، به من كمك كن و خانقاء را نشانم بده.»‌ آن مرد گفت: « ای پیرمرد دنباله ی آب را بگیر و برو به یك باغ بزرگ می رسی كه همان باغ خانقاء درویشان است و در آنجا امشب درویش ها دور هم جمع می شوند تو هم می توانی به مجلس آنها بروی.»‌ درویش از جا بلند شد و دنبال آب را گرفت و رفت تا به باغ رسید. خرش را در خرابه ای كه جلو ی باغ بود بست و رفت توی باغ. دید عده ای دور هم جمع هستند.

خیلی خوشحال شد. یك مرتبه صدایی بلند شد: «‌ تو كی هستی از كجا می آیی؟»‌ درویش غریب گفت: « مرد غریبم، از راه دور می آیم.» آن مرد گفت: «‌ من خادم خانقاه هستم. امانتی چیزی همراه نداری؟»‌ درویش گفت: «‌ من فقط خری دارم در آن خرابه جلو باغ بستم. تو حواست به آن باشد.»‌ این را گفت و وارد مجلس درویشان شد.

اما بشنوید كه چه بر سر درویش بیچاره آمد این دسته درویش ها، آدم های جور وا جوری بودند هرگاه مهمان تازه واردی به آنها می رسید با او خیلی گرم می گرفتند و به هر نقشه و حیله ای كه بود سر او را كلاه  می گذاشتند. یكی از این درویش ها كه خیلی رند بود و از اول زاق درویش غریب را چوب زده بود و دیده بود كه درویش خرش را به دست خادم سپرده. نقشه ای كشید و سر درویش غریب را گرم كرد. حال و احوال او را مرتب پرسید و گفت: «‌ بگو ببینم درویش اهل كجایی؟ از كجا می آیی؟»

خلاصه وقتی سر درویش خوب گرم شد، آن شخص رند و مكار، خر را دزدید و برد بازار فروخت و از پول آن سور و سات خرید و وسیله عیش و نوش تهیه كرد و‌ آورد در مجلس میان درویشان گذاشت. درویش ها بعد از خوردن غذای مفصل و شیرینی و آجیل مفت، بنا كردند به مسخره درآوردن و شعر خواندن. یكی از درویش ها بنا كرد

شادی آمد و غم از خاطر ما رفت         خر برفت و خر برفت و خر برفت

بقیه درویش ها هم به او جواب می دادند:خر برفت و خر برفت و خر برفت. درویش غریب و بیچاره هم كه از دنیا بی خبر بود و خستگی از یادش رفته بود با خود می گفت: « این حتماً‌ داستانی دارد كه در بین خودشان است.»‌ و او هم با بقیه هم آواز شد و با صدای بلند هی می گفت: خر برفت و خر برفت و خر برفت.

القصه، مجلس آنقدر گرم بود كه درویش غریب اصلاً به فكر خرش نبود. درویش غریب هم همان جا که نشسته بود خوابش برد. صبح وقتی از خواب بیدار شد دید هیچ كس دور و برش نیست. رفت خرش را بردارد اما دید نه از خر خبری هست نه از خادم باشی. با خودش گفت: لابد خادم باشی خر را برده آب بیاورد یا چیزی بار آن كند. اما بعد از یكی دو ساعت كه سر و كله خادم باشی پیدا شد، درویش غریب دید خر همراهش نیست. پرسید: « ای مرد خدا! خر من كو؟ مگر تو او را نبرده ای؟»‌ خادم باشی قیافه حق به جانبی گرفت و گفت:« مگر دیوانه شده ای؟ كدام خر؟ » درویش گفت: « همان خری كه دیروز غروب آفتاب در این خرابه بستم و به تو سفارش كردم حواست به او باشد.»‌

القصه خادم باشی شروع كرد به حاشا كردن. درویش غریب كه دیگر ناراحت شده بود شروع به داد و فریاد كرد. خادم باشی گفت:« مرد حسابی تو با این سن و سال و با این ریش دراز خجالت نمی كشی؟ پس آن همه شیرینی و غذا كه دیشب خوردی از كجا آمده بود؟ همه از پول خر تو بود كه رند مجلس آن را به بازار برد و فروخت.» درویش بیجاره گفت :« می خواستی به مجلس بیایی و با اشاره به من خبری بدهی تا لااقل او را بشناسم و پول خرم را حالا از او بگیرم.»‌ خادم باشی گفت:«‌ من آمدم خبرت كنم، اما دیدم تو بیشتر از دیگران سر و صدا را ه انداخته ای و از رفتن خرت خوشحالی می كنی و با بقیه دم گرفته بودی: « كه خر برفت و خر برفت و خر برفت.»

درویش غریب گفت: « ای مرد! به خدا راست می گویی. حق با توست. من ندانسته از گفته ها و رفتار آنها تقلید كردم و به این روز افتادم.» القصه درویش غریب دوره گرد كه دیگر كاری از دستش ساخته نبود راهش را گرفت و رفت.

خر برفت و خر برفت آغاز کرد ** زین حراره جمله را انباز کرد

زین حراره پای کوبان تا سحر ** کف‏زنان خر رفت و خر رفت ای پسر

از ره تقلید آن صوفی همین ** خر برفت آغاز کرد اندر حنین‏

چون گذشت آن نوش و جوش و آن سماع ** روز گشت و جمله گفتند الوداع‏

خانقه خالی شد و صوفی بماند ** گرد از رخت آن مسافر می‏فشاند

رخت از حجره برون آورد او ** تا به خر بر بندد آن همراه جو

تا رسد در همرهان او می‏شتافت ** رفت در آخر خر خود را نیافت‏

گفت آن خادم به آبش برده است ** ز انکه خر دوش آب کمتر خورده است‏

خادم آمد گفت صوفی خر کجاست ** گفت خادم ریش بین جنگی بخاست‏

گفت من خر را به تو بسپرده‏ام ** من ترا بر خر موکل کرده‏ام‏

از تو خواهم آن چه من دادم به تو ** باز ده آن چه فرستادم به تو

بحث با توجیه کن حجت میار ** آن چه بسپردم ترا واپس سپار

گفت پیغمبر که دستت هر چه برد ** بایدش در عاقبت واپس سپرد

ور نه‏ای از سرکشی راضی بدین ** نک من و تو خانه‏ی قاضی دین‏

گفت من مغلوب بودم صوفیان ** حمله آوردند و بودم بیم جان‏

تو جگر بندی میان گربگان ** اندر اندازی و جویی ز آن نشان‏

در میان صد گرسنه گرده‏ای ** پیش صد سگ گربه‏ی پژمرده‏ای‏

گفت گیرم کز تو ظلما بستدند ** قاصد خون من مسکین شدند

تو نیایی و نگویی مر مرا ** که خرت را می‏برند ای بی‏نوا

تا خر از هر که بود من واخرم ** ور نه توزیعی کنند ایشان زرم‏

صد تدارک بود چون حاضر بدند ** این زمان هر یک به اقلیمی شدند

من که را گیرم که را قاضی برم ** این قضا خود از تو آمد بر سرم‏

چون نیایی و نگویی ای غریب ** پیش آمد این چنین ظلمی مهیب‏

گفت و الله آمدم من بارها ** تا ترا واقف کنم زین کارها

تو همی‏گفتی که خر رفت ای پسر ** از همه گویندگان با ذوق‏تر

[۱]  شیطان بزرگ

[۲]  برنامه جامع اقدام مشترک  Joint Comprehensive Plan of Action

[۳]  روحانی۹۴:تحریم باید از بین برود تا مشکل آب خوردن مردم حل شود

[۴]  براثر سو مدیریت دولت ۱۱ و۱۲ جامعه با تورم تقریبا شش برابری و مشکلات معیشتی مواجه شده اند

[۵]  پوچ در آمدن وعده های برجامی

[۶]  شعار ادعایی دولت ۱۱ و ۱۲

[۷]  هشت سال دوره اشغال پست ریاست جمهوری  ۱۳۹۲ الی ۱۴۰۰

[۸]  به معنی رها کردن ، اشاره به سو مدیریت مدیران دولت ۱۱ و ۱۲ در مدیریت تورم و…. می باشد .

[۹]  برجام موشکی و اقتدار منطقه ای ، دو موضوعی که غربیها فشار اورده و غرب زدگان دنبال تحویل دادن به غربیها بودند

[۱۰]  عبارت من دراوردی رییس جمهور ، که تکه مزاح مردم شده است .

[۱۱] رهبر انقلاب اسلامی در پیام نوروزی خطاب به ملت ایران، سال ۱۳۹۵ را سال «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» نامگذاری کردند.

[۱۲]  امریکای جنایتکار و انگلیس مکار ، فرانسه و المان

[۱۳]  خسارات وارده ناشی از برجام به صنعت صلح آمیز هسته ای کشور و تضیح حق مسلم ایران

[۱۴]  ترک محل مذاکرات امضای برجام پرخسارت

[۱۵]  شادی وتوهین غربیها به فریب دادن رییس هیات مداکره کننده ایرانی

[۱۶]  اصطلاح بکار رفته اقای روحانی برای امریکا

[۱۷] واکنش روحانی به خروج امریکا از برجام یک موجود مزاحم از برجام خارج شد ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷

[۱۸]  تلاش ومذاکرات غرب زدگان وطنی و غربیهای وحشی برای “بازگشت آمریکا به برجام” بهار ۱۴۰۰

[۱۹]  اشاره به خوشحالی اقای روحانی در ترک امریکا بعنوان مزاحم از برجام ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷

[۲۰] اثبات پوچ بودن شعار اصلاح طلبان

[۲۱]  سو تدبیرهای بی حد دولت ۱۱ و ۱۲

[۲۲]  امیدهایی که بر باد رفت

[۲۳] زمان پایان عمر دوران سخت دولت تدبیر و امید در تابستان ۱۴۰۰

[۲۴] بزرگ