شهادت نامه محمد (فرهاد) عباسی
شهادت نامه محمد (فرهاد) عباسی

در این نوشتار زندگی نامه و وصیت نامه دانش آموز شهید محمد فرهاد عباسی از کتاب “فراتر از مدرسه” تلخیص و تبیین شده است .
*
دکتر سید جواد هاشمی فشارکی

السلام عليک يا اباعبدالله الحسين

به نام خـداوند مردان جنـگ   دلیران چون شیر و ببر و پلنگ
به نـام خـداوند یــاران دیــن       ز شک رستـه مـردان اهـل یقیـن

ولادت و کودکی

صبح روز سه شنبه ۲۸ مهرماه ۱۳۴۳ نوزادی زیبا و بسیارمتین، در میدان ژاله آنروز(شهدا) تهران بعنوان دومین فرزند خانواده چشم بجهان گشود. وی را محمد(فرهاد) نامیدند.پدرش( مرحوم ) حاج لطف الله عباسی کارمند ارتش بود و مادرش خانه دار. روزها میگذشت و نوزاد شیرین تر می‌شد؛ فضای خانه را بسیار شاد کرده بود و هم بازی خوبی برای خواهربزرگترش گشته بود.

هشت ماهه بود که مادرش وی را برای واکسیناسیون به بهداری ارتش در چهار راه عزیز خان نزدیک پارک شهر برده بود. خیابان شلوغ شد، و انقلابیون شعار «یا مرگ یا خمینی» می‌دادند. پلیس هم به طرف آنها هجوم می‌برد تا آنها را سرکوب نماید. مادر که خطر را حس کرده بود درحالیکه محمد(فرهاد) آرام در آغوشش خواب بود،در کنار دیوار مغازه‌ای پناه گرفت. مادر ناگهان صدای خفیف و سوت مانندی را کنارش حس کرد. رد صدا را گرفت، تیری از کنار سر محمد(فرهاد) گذشته و به دیوار نشسته بود.

یک سال قبل از این ، امام درقیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ فرموده بودند: «یاران من یا در گهواره اند یا هنوز به دنیا نیامده اند» مبین آن بود که این یارکوچک امام در آغوش مادر بایستی از کودکی با صدای تیر سربازان نظام ستم شاهی آشنا شده ولی باید محفوظ بماند و در آینده سرباز مدافع امام در برابر جبهه دشمن شود.

 

دوران تحصیل

دوران تحصیل را در مدارس محلة فلکه لوزی تهران نو با موفقیت گذراند و معلمین و مدیران همه از او راضی بودند. پسری مؤدب ودرس خوان بود، با ظاهری دوست داشتنی؛ او نه تنها محبوب خانواده بود بلکه در مدرسه نیز دوستان خوب زیادی داشت. دوستانی که پس از انقلاب بسیجی وهمرزم وی شدند.

نوجوانی

در تعطیلات مدرسه، مراجعه به کتابخانه ی کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان بهترین سرگرمی او بود و مدتی را نیز که حس میکرد می‌تواند در آمدی داشته باشد. دو سال تابستان با جدیت به کارخانه‌ی نوشابه سازی [۱]می رفت و دلش می‌خواست کمکی برای خانواده باشد.

شهید محمد فرهاد و برادر کوچکترش مهدی

حضور شهید در مجلس عروسی خواهر بزرگتر در سال ۱۳۶۰

فعالیت های انقلابی

دراواخر دوره راهنمایی، یکی از همسایگان به پدرش گفت: ” مواظب پسرتان باشید روی دیوارها شعار مینویسد و از مدرسه راهپیمایی راه می‌اندازد. برای شما که ارتشی هستید خطر دارد و اداره متعرض شما می‌شوند. او را از این کار منع کنید”. پدرش فقط به او سفارش می‌کرد مراقب باش تا دست امنیتی‌ها  نیافتی و او آرام وآسوده خاطر به فعالیت ادامه میداد.

از شدت اشتیاق،هیچ چیز مانع حضورش در فعالیت‌های انقلاب نمی‌شد. در یکی از راهپیمایی‌های دوران انقلاب، انگشت پای وی شکست و دکتر آن را گچ گرفت و تجویز کرده بوداستراحت کند و تاکید کرد باید پایش سه هفته در گچ بماند. این مساله مانع شرکت ایشان در راهپیمایی‌ها  گشته و بسیار ناخوشایندش بود. اما او نمی‌توانست در آن شرایط حساس کشور آرام بنشیند، پایش را از گچ در می‌آورد، و به راهپیمایی می‌رفت، وقتی به خانه بر می‌گشت گچ را مجددبه پایش می‌کرد تا خانواده نگران نشوند.

دراوایل پیروزی انقلاب در مساجد محل ( مسجد حسنی[۲] و مسجد امام جعفر صادق (ع) [۳] که هماکنون تصویرآن شهید بردیواردو مسجد نقش بسته ) نگهبانی و به قول خودش پاس شب میداد. یکی از شب‌ها  عده‌ای منافق به آنها حمله و تیراندازی می‌کنند. محمد(فرهاد) پس از مدتی درگیری خود را در جوی آب پنهان می‌کند و از تیررس آنها در امان می‌ماند و جانش محفوظ می‌ماند تا توفیق حضور در جبهه‌ها  را یابد.

 

مقدمات عزیمت به جبهه

بدنبال تجاوز دشمن به میهن اسلامی، آهنگ دفاع نواخته شد و‌او ‌که دانش آموز دبیرستانی بود بارها برای اعزام به پادگان و بسیج مراجعه کرد اما بعلت پایین بودن سنش نمی‌پذیرفتند تا آنکه یکی از هم محلی‌ها  بنام آقای مجتبی نسترن تهرانی ( که ایشان هم بعدا شهید شدند ) وساطت کردند و در پادگان امام حسین(ع) ثبت نام شدند.

وقت اعزام رضایت والدین را میخواستند، محمد(فرهاد) با پدر در میان گذاشت. پدر علیرغم علاقة فراوان به فرزند گفتند چون خودت دوست داری و من هم وظیفه میدانم مانع نمی‌شوم. ولی بهتر است دیپلم ات را بگیری و بروی تا نگویند جوانان کم سواد و برای فرار از درس به جبهه می‌آیند. محمد ( فرهاد) با احساس زاید الوصفی به پدر گفتند: اگر تا آن موقع جنگ تمام شود چه ؟ ( اگر سه ماه دیگر می‌ماندند دیپلم می‌گرفتند ) بعد از شهادت آموزش و پروش دیپلم افتخاری برایشان صادر کرد.

اخلاق خوب و برخوردهای دلنشین او مربیان کشتی اش را( که از سال اول دبیرستان در کلاس‌های ورزشی شرکت میکرد) نیز جذب خود کرده بود.

یکی از مربیان او که بعداز شهادت منزلشان آمد با تاثر تعریف می‌کرد: روزی که محمد(فرهاد) با لباس بسیجی برای خداحافظی آمده بود آن قدر خوشحال بود و جذاب شده بود که دلم نمی‌آمد به او بگویم جبهه نرو.

عزیمت به جبهه

بعد از یک ماه دوره آموزش نظامی بسیج در پادگان امام حسین (ع) در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۶۱ مستقیما به راه آهن تهران اعزام وازانجا به جبهه جنوب اعزام شد.

شهید عباسی در حال اعزام به جبهه در داخل راهروی قطار

شهید عباسی در حال اعزام به جبهه در داخل راهروی قطار

 خانواده وی نیز بدیدار وی شتاقته بودند، دیداری که اخر دیدار بود. در حالیکه انها میدیدند همزمان تعداد زیادی تابوت نیزدرحال انتقال به جبهه بود، لکن از انجا که اجازه ی عزیمت و پرواز گرفته بود، خوشحالی زائدالوصفی داشت. در این یک ماه آخر شاید ۱۰ – ۲۰ سانت قد کشیده بود. روحیه معنوی اش بی نظیر بود و شادی وخشنودی را از جزء جزء کار‌ها  و حرکاتش می‌شد حس کرد.

رزمنده نوجوان

در طول مدتی که در منطقه شلمچه بود تنها دو نامه کوتاه برای خانواده و یک نامه همراه با وصیت نامه برای هم کلاسی و دوستش علی غفاری فرستاد. دهم اردیبهشت در حمله‌ای با عنوان تک تیر انداز شرکت داشت که خوشبختانه عملیات موفق آمیز بود. بعد از آن به آنان مرخصی دادند تا به شهر هایشان بازگردند. دوستانش آمدند؛ اما محمد(فرهاد) به خانه زنگ زد واجازه خواست تا نیاند و آنجا ماند برای مرحله بعدی عملیات.

شهید عباسی در پادگان دوکوهه اندیمشک

شهید عباسی در پادگان دوکوهه، قبل از اعزام به عملیات

شهید عباسی در اردوگاهی در جبهه

جامه شهادت

عملیات الی بیت المقدس با رمز یا علی ابن ابی طالب (ع) در تاریخ در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در شمال خرمشهر آغاز شد

و یک هفته بعد در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ شهید محمد (فرهاد) عباسی خدایی شد و بسوی معبودش پر کشید، و پیش از آزادی خرمشهر، خبر شهادتش را آوردند

آقای شیخ سفلی هم رزم ایشان عکس‌هایی را که با هم در پادگان، قطار و جبهه انداخته بودند ظاهر کرده بود و میخواست برای خانواده ی عباسی بیاورد. وقتی نزدیک خانه شد حجله‌ها  و عکس‌های محمد(فرهاد) را که دید به یک باره میخکوب شد. سپس به سختی، ناباوری و گریان به خدمت پدرو مادر شهید رسید.

شهید عباسی در ردای لقا

چند روز بعد با همان تابوتهایی که همزمان به جبهه اعزام شده بود، وی با جامه خونین بازگشت و طی تشیع جنازه‌ای باشکوه در به بهشت زهرا منتقل و در قطعه ی ۲۶ ردیف ۶۲ شماره ۴۷ آرام گرفت. و زیارت گاه دایمی خانواده و دلهای عاشق گشت.

مزار شهید در گلزار شهدای تهران واقع در بهشت زهرا سلام الله علیها : قـطعـه ۲۶  – ردیـف: ۶۲ – شـماره: ۴۷

و پیش از چهلمین روز شهادت محمد(فرهاد) از به ثمر نشستن خون محمدها خرمشهر آزاد و مارش ازادی آن در سوم خرداد نواخته شد.درغم خالی بودن جای شهدا،اشک‌های شوق جاری شد.

مادر علیرغم دل تنگی فراوان از فراق فرزند برومندش، بارها با رادیو تماس گرفته، و از اینکه خون پاک فرزندش به ثمر رسیده، فتح خرمشهر را به امام و امت تبریک گفت.

والدین بر مزار فرزند شهیدشان

 

شهادت پایان نیست، آغاز است

 واینک ما مانده ایم و راه و رسالت شهیدان

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

متن وصیت شهید محمد عباسی

دستخط وصیت شهید محمد عباسی

یادمان شهدای بسیج در مسجد محله (مسجد حسنی )

یادمان شهدای مسجد محله ( مسجد امام جعفر صادق )

تو درگوشم غزل خواندی و رفتی     همان عهد ازل خواندی و رفتی

دلم مشغول کار آب وگل بود         که احلی من عسل خواندی و رفتی

شراب شعر هامان مستمان کرد      تو هشیار از عمل خواندی و رفتی

همه گفتیم دلتنگیم اما                  فقط تو العجل خواندی و رفتی

هزاران بیت ما خواندیم و رفتیم      تو تنها یک غزل خواندی و رفتی

کوچه‌ای که به یاد شهید متبرک شده است

مرحوم حاج لطف الله عباسی، پدر شهید در مراسم بزرگداشت شهدا

شهیدی از دیار فتح خرمشهر

پدر شهید و نمایشگاه خانگی آثار شهید

گپ و گفت درخصوص شهید

 

سخن پایانی
کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندارید؛ بلکه اینان زنده و نزد پروردگارشان متنعم‌اند
«شهید از اسامی خداوند است؛ یعنی آن‌که شاهد و گواه بر همه چیز است، و چیزی از او پنهان نمی‌ماند.» معنای دیگر قرآنی شهید، شاهد و گواه بر اعمال مردم، در آخرت است.
شهید روز قیامت به همراه پیامبر اسلام گواه بر اعمال امت یا امّت‌های دیگر است و به طور عملی -نه فقط کلامی- گواهی به حق می‌دهد.اگرچه سعادت دیدار شهید محمد عباسی در زمان حیات وی را نداشتم ولی بواسطه وصلتی که با این خانواده داشته ام، سعادت مجالست با خانواده وی و شنیدن سجایای وی وزیارت مکررمزارش و حس وجودی وی راداشته وبرخود فرض دانستم تا در زمان حیات خانواده شهید مطالب انان ثبت وحفظ ونشریابد. تا انشاالله بیش از گذشته منشا خیرات گردد.درپیوست کتاب نیزمختصری از عملیات فتح المبین مه ان شهید عزیز در ان نقش داشته و به شهادت رسیده است تشریح شده است وهمچنین روستای ابا واجدادی شهید که ۳۹ شهید تقدیم انقلاب اسلامی نموده است بصورت اجمالیمعرفی شده است.

تقدیم به دانش آموز بسیجی که در افق “فراتر از مدرسه”  سیر میکرد ، مدرسه را رها کرد و در این عملیات شرکت کرده و به شهادت رسید  .شهید محمد (فرهاد) عباسی  ؛ متولد ۲۸ مهر ۱۳۴۳ ، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۱ ؛ بهشت زهرا ، قطعه۲۶ ؛ردیف ۲۶ ، شماره ۴۷   ،

روحش شاد و یاد وراهش مستدام

لازم است از خانواده شهید عزیز به جهت دراختیارگذاشتن مطالب و تصاویر و….از شهید والامقام خود قدردانی کرده وآرزوی سلامتی و طول عمر پربرکت را خواهانم وبابت قصوراحتمالی این مجمل پوزش می‌طلبم.

گلزار شهدای تهران واقع در بهشت زهرا سلام الله علیها صحیح است