ارتباطات و خاطرات مخابراتی  در عملیات والفجر ۸ فاو
ارتباطات و خاطرات مخابراتی  در عملیات والفجر ۸ فاو

در این نوشتار ابعادی از بی بدیل ترین عملیات دفاع مقدس ، و نقش مخابرات در عملیات والفجر هشت و خاطراتی از منطقه فاو عراق تبیین شده است .
دکتر سید جواد هاشمی فشارکی

ارتباطات و خاطرات مخابراتی

در

عملیات والفجر ۸ فاو

عملیات بی نظیر در دفاع مقدس و جهان

عملیات والفجر ۸ یکی از مهم‌ترین عملیات‌ها در طول دفاع مقدس ایران است، زیرا کسی باورش نمی‌شد امکان عبوراز عرض رودخانه پرخروش اروند رود وجود داشته باشد ، لکن در این عملیات رزمندگان ایران امری غیر ممکن را ممکن ساختند و توسط غواصان ، خطوط پرمانع ساحلی عراق شکسته شد و شبه جزیره فاو آزاد گردید.

پس از فتح فاو نگاه دنیا به ایران و قدرت نظامی آن تغییر کرد. رسانه‌های اروپایی و آمریکایی از تفاسیری چون “نظام ایران تمام قدرت خود را در جنگ بکار گرفته است”، “ایران به تمام تهدیدات خود عمل کرد و جنگ وارد فاز تازه‌ای شد”، “ایرانیان احساس می‌کنند اگر نتوانند در این سال جنگ را خاتمه دهند هیچوقت نخواهند توانست” استفاده شد.

بدنبال این تحولات جدید که ورق جنگ را به سود ایران برگرداند شورای امنیت سازمان ملل در اسفند ماه سال ۱۳۶۴ پیشنویس توافقنامه‌ای با بندهای مورد نظر ایران تهیه کرد که با مخالفت آمریکا و فرانسه مواجه شد. در نهایت والفجر ۸ کمک بزرگی برای تحقق خواسته‌های ایران در توافقنامه کرد.

عملیات والفجر ۸ از بی نظیرترین و بزرگترین عملیاتهای رزمندگان اسلام بود.ساعت ۱۰ و ده دقیقه شب در تاریخ ۶۴ ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ عملیات شروع شد .در مدت کوتاهی برنامه ریزی شده بود ولی به لحاظ حساسیت منطقه در مدت ۷۵ روز به شدت درگیری بود و دشمن پاتک های زیادی را میزد تا بتواند مناطق راهبردی جنگی را پس بگیرد .وتماما با شکست مواجه شد .

مخابرات درعملیات والفجر هشت

مخابرات هم نقش بسیار ارزشمندی در دفاع مقدس وبخصوص در این عملیات داشت و نقش اساسی در بخش ارتباطات بین واحدها و یگان ها را برقرار میکرد و در بحث پشتیبانی نیازمندی های رزمندگان نقش اساسی را ایفا کرد ،به خصوص در زمینه ارتباط با آن سوی اروند که منطقه عملیاتی بود ،  عمدتا ارتباط بی سیمی بود و با انتقال بچه های مخابرات به آن سوی اروندرود ارتباط بهتر و خوبی را رقم زد ، مخابرات باید کارهای مقدماتی و پشتیبانی را پیش از  از عملیات انجام می داد ، تا در هنگان عملیات بتواند بهترین ارتباط دهی را داشته باشد .

ما قبل ازعملیات در پادگان دوکوهه ( اندیمشک ) به عنوان عقبه لشکر محمد رسول الله (ص)مستقربودیم . یک هفته قبل از عملیات یعنی عصر روز دوشنبه ۱۴ بهمن ماه ۱۳۶۶ بود که از پادگان دوکوهه منتقل شدیم به منطقه عقبه عملیات در بهمنشیر ، از آبادان رد شدیم به جزیره آبادان وارد شده و ادامه مسیر داده ودر تاریکی شب به چوبیده  [۱] رسیدیم و خانه های قدیمی روستایی که بعلت جنگ خالی از سکنه بود ،در انجا مستقر شدیم ،هر بخش از لشکر داخل خانه ها مستقر شدند و مخابرات هم داخل خانه ای مستقر شد .پنجره های سنگر را هم گونی کشیده بودیم تا از اصابت ترکش هم در امان باشیم و هم نور به بیرون نرود . فردای انروز در ۱۵ بهمن ماه مشاهده شد که نیرو های مختلف در حال تردد هستند ، هم در طول روز و هم در شب ،از آنجا که  قرار بود، در این منطقه عملیات شود ،لذا ترددها ازچند ماه پیش صورت گرفته بود و عراقی ها حساسیت به این ترددها نداشتند  و برایشان عادی شده بود .ابتدا وسایل و تجهیزات را پیاده کرده و سپس آنها را آماده سازی کردیم ،البته بنا به دستور و تدبیری که بود در عقبه انجام داده بودیم ، مقرر بود اینجا تا پیش از شروع عملیات دستگاه جدیدی را روشن و فعال نکنیم ،چون هر ارتباط مخابراتی که افزایش پیدا می کرد، باعث می شود که دشمن از عملیات بو ببرد و حساس شود ،بنابر این در منطقه تا شب شروع عملیات والفجر ۸ هیچ گونه دستگاه اضافی را روشن نکردیم و ارتباط بیسیم نداشتیم سکوت رادیوئی برقرار بود ولی تجهیزات را نصب می کردیم و اگر برای چک کردن لازم بود در مدت زمان کوتاهی دستگاه را روشن می کردیم و بلافاصله انراخاموش می کردیم و به محض ارتباط در چند ثانیه برقرار شده و مطمئن می شدیم که دستگاه سالم است و مشکلی نیست ،بیسیم را خاموش می کردیم ،زمان را زیاد نمیکردیم تا دشمن متوجه دستگاه بیسیم نشود .

کدورمز مخابراتی

در همان روز ۱۵بهمن شروع به تهیه کُدرمز شبکه بیسیم هایی که قرار بود در عملیات فعال شوند بر اساس عوارض منطقه کردیم و آنرا نگه داشتیم تا در زمان مورد نظر تکثیر شود ، در روزهای بعد هم مواجه شدیم با بارندگی های مقطعی و باتوجه به اینکه منطقه تماماً خاکی وازجنس رس بود، وقتی کمی باران می بارید جاده به شدت لغزنده می شد و خودروها به سختی می توانستند تردد کنند و حتی در حال حرکت چکمه هایمان در گل فرو می رفت .زمین خیس با گل رس سبب می شد ، چکمه مان مانند چسب به زمین بچسبد و سختی راه رفتن را به دنبال داشت . تردد های هوایی زیادی را توسط دشمن در آن منطقه داشتیم که دشمن مکرر به دنبال این بود که وضعیت مان را شناسایی کند . برای همین سعی می شد حتی المقدور جاهایی را برای استقرار در نظر بگیریم که در زیر نخلستان باشد و تجهیزاتمان راکاملا استتار می کردیم تا دشمن متوجه ترددها و مکانهای جدید نشود . همه ما مجهز به ماسکهای ضد شیمیایی شده بودیم و خودرو های رفع آلودگی مدام در حال تردد بودند ؛ تا اگر رژیم بعث از سلاح شیمیایی استفاده کرد، مشکلی پیش نیاید .در تاریخ یک شنبه ۲۰ بهمن به ما دستور داده شد بیسیم ها را روشن کنید ،غروب بود و ما همه دستگاهها را روشن و مجدد چک کردیم که مشکلی نداشته باشند ولی خطوط ارتباطی را شلوغ نکردیم و صبر کردیم و به گوش بودیم تا پیام یا دستوری که اعلام می شود را انجام دهیم ،.شام را زودتر از مواقع دیگر خوردیم تا کاملا آماده باشیم .

شروع عملیات بی نظیر در تاریخ

در ابتدا در تاریکی شدید هوا ،غواصها حرکت کردند و از اب خروشان رودخانه گذشتند و تا موانع ساحلی دشمن پیش رفتند و ساعت ۱۰ و ۱۰ دقیقه رمز عملیات “یا فاطمه الزهرا (س)” پشت بیسیم گفته شد و کل گردان ها شنیدند . ما در مقر فرماندهی نبودیم . در مقر دوم بودیم و پشتیبانی ارتباطات را بر عهده داشتیم ، ما از مطالب مندرج در کد رمز متوجه شده بودیم که منطقه عملیاتی عبور از آب را دارد ولی درست نمی دانستیم که دقیقا کجاست .

بلا فاصله اعلام کدرمز  شروع عملیات حجم سنگینی از شلیک توپخانه خودی را شاهد بودیم که در هیچ عملیاتی شاهد این حجم عملیات توپخانه ای نبودم و مواضع دشمن به شدت کوبیده شد و خوشبختانه تلفات زیادی نیز به همراه داشت ،همین امر باعث شد رزمندگان بعد از تصرف ساحل آنسوی اروند تا عمق مواضع پیشروی کنند وسنگرهای دشمن یکی پس از دیگری فتح شود. صبح فردای شروع عملیات ، از پشت بیسیم مطلع شدیم که شهر فاو آزاد شد .

در روز ۲۱بهمن در ساعت ۷ صبح رادیو نیز شروع عملیات در منطقه را اعلام کردد، ولی مشخصات و مکان انرا اعلام نکرد، که کار خوبی بود وسردرگمی دشمن را به همراه داشتد. در دو عملیات فریب قبلی دشمن نتوانسته بود ، تشخیص دهد که منطقه اصلی عملیات کجاست . بعد از این که خبر را شنیدیم ، برادر محمد کریمی که قبل از بنده مسئولیت مرکز پیام را داشتند ، خبر امد که شهید شدند . شب اول عملیات هم سید مهدی سلطانی مهر مجروح شدند و سپس به شهادت رسیدند (وی بیسیم چی شهید رضا دستواره قائم مقام لشکر بود ) بعد هم برادر علیرضا قربانی مجروح شد، که الان جانباز هستند . برادر محمد جاودانی هم همان روز شهید شدند .

قبل از عملیات فرمانده هان به دنبال کسب اطلاعات ازلشکر بودند به لحاظ این که باید لحظه به لحظه می دانستند که وضعیت به چه گونه ای است تا هماهنگی های لازم صورت گیرد. چه درمقربودیم ،چه در ارتباطاتی که برقرار بود و چه در گردانهایی که آماده عملیات بودند، واقعا شور و اشتیاق بسیار فوق العاده ای دربین عزیزان رزمنده بود و آمادگی بسیار زیادی از نظر  روحی داشتند که به  سرعت بتوانند ایفای وظیفه کنند. و اصلا دغدغه و نگرانی نداشته و همه از جمله خود من دوست داشتیم در خط مقدم باشیم و ترسی بدل نداشتیم . با اینکه فاصله کمی تا خط مقدم داشتیم ، ولی همه علاقه و شوق داشتند تا در دفاع مقدس نهایت کاری را که میتوانند انجام دهند اما بر حسب وظیفه در بخش های مختلف و مسئولیت های محول شده ، افراد تابع بودند و تقسیم بندی امور انجام شده بود و هر کس مشغول کار خودش بود و به خوبی انجام وظیفه می کردند و شرایط را نیز تحمل می کردند ، عمده تبادلات بحث آمادگی و هماهنگی بود ، پشتیبانی ها که باید صورت میگرفت تا افراد بتوانند در عملیات از آمادگی کافی بر خوردار باشند .

بانگ الله اکبر در شب پیروزی انقلاب

در شب یوم الله ۲۲ بهمن ماه همه رزمندگان در هر کجا که بودند همگام با ملت ایران بانگ الله اکبر سر دادند ،گاهی منورهایی هم به هوا بلند می شد، تا جلوه دیگری داشته باشد .در روز ۲۲ بهمن ماه دشمن ، مواضع مارا بمباران خیلی زیادی کرد . از از اوائل صبحگاهان ، غرش توپخانه ای و تهاجمات هوایی به منطقه عملیاتی زیاد بود و دشمن تقریبا محدوده عملیات را شناسایی کرده بود و آتش سنگین برقرار کرد .

حمله شیمیایی

از طریق بیسیم اعلام شد که احتمال  حمله شیمیایی وجود دارد ، اطلاعات لشکر این وضعیت را به ما اطلاع داد و همواره ماسکها را به همراه داشتیم تا اگر آثار شیمیایی هویدا شد، بتوانیم سریع از ان استفاده کنیم . یادچندی پیش در دوکوهه افتادم که به ما گفته شد، هرچند نفر داخل یک کانتینربرویم ، سپس داخل آن یک گاز شیمیایی مشقی میانداختند ودرب آنرا محکم می بستند و ما باید سریع ماسک را میزدیم و چند ساعتی می سوختیم ودوام می آوردیم ؛ تا از آمادگی در شرایط فعلی برخوردار شویم.

سطوح ارتباطات مخابراتی

ارتباط مخابراتی ما در ۳ سطح صورت می گرفت ، سطح اول هماهنگی بین لشکرهای عمل کننده در منطقه بود که عمدتا توسط قرار گاه خاتم و قرارگاههای فرعی می گرفت و بیشتر هماهنگی یگان ها را به عهده داشتند و لشکرها و تیپ ها را درعمل کلی هماهنگی می کردند تا بتوانند پوشش دفاعی منطقه عملیاتی صورت گیرد و احیانا دشمن نتواند از خلاء نقاط بین یگان ها ضربه ای بزند .سطح دوم ارتباطی بود که بین گردان ها ی لشکر ۲۷صورت می گرفت و عمدتا این کار بر عهده فرمانده لشکر حاج محمد کوثری و جانشین ایشان شهید دستواره بود و پیگیری می شد که بین گردان ها این هماهنگی ها را صورت می دادند و سطح سوم زیر مجموعه هر یک از گردانها و واحدهای لشکر بود .مجموعه هریک از گردان ها ، برای ارتباط با گروهان و دسته های خود یک شبکه مخابراتی مستقل داشتندو هماهنگی های لازم داخلی را انجام می دادند ، برای پاکسازی منطقه ،حمله ، رسیدن به منطقه  مورد نظر و ،،،،با یکدیگر در تماس بودند . درنهایت اگر موفقیت یا عدم موفقیتی بود به فرمانده گردان و بعد فرمانده لشکر اطلاع می دادند تا ایشان بنا به موقعیت ووضعیت جبهه ،تصمیمات لازم را بگیرد .

حوادثی که رخ داد

روز ۲۳ بهمن خبر شهادت برادرمرتضی عباسی را که از نیروهای مخابرات بود رسید ، روز پنجشنبه ۲۴ بهمن ماه ،از مقر بهمنشیر درجزیره ابادان  به منطقه فاو منتقل شدیم ، ابتدا به ساحل اروند رود آمده و سپس با قایقی که آماده شده بود ، به ان سوی اروند رفتیم ، بعد از کنار شهر فاو عبور کردیم و در کنارجاده بصره در مقری که قبلا مقر  نظامی عراقی ها بود ، مستقر شدیم . سنگر  فرماندهی لشکر ۲۷ و سنگر منطقه تاکتیکی در اینجا ایجاد شده بود و ما بلافاصله داخل آن مستقر شدیم . در همان روز حاج اقا کوثری فرمانده لشکر، مطلبی را به ما در مقر مخابرات گفتند، اینکه ما برنامه ریزی کرده بودیم این نقطه ظرف یکماه عملیات در مراحل مختلف به تصرف در بیاید ، ولی به حمد الهی با ایثارگری که رزمندگان کردند  و عنایتی که خداوند متعال داشت و اعجازی که بود ،کار یکماه عملیات سخت نظامی  ، طی چهار و پنج روز انجام شد. به همین خاطر به دنبال این بودند که منطقه  آزاد شده را پدافندی اعلام کنند و از حالت ادامه عملیات منصرف شوند و تحویل ارتش شود . ولی گفتند چون حساسیت این منطقه بالاست و هنوز تثبیت نشده ، قرار نیست منطقه آزاد شده را به دست ارتش بدهیم . بنابراین ضرورت داردکه در منطقه بمانیم . عملا هم همین طور شد ،از روز شروع عملیات بمدت ۷۵روز نبردهای سختی بود  و پاتک های زیادی توسط دشمن برای بازپس گیری مناطق آزاد شده ، زده شد . بعضی از روزها فشارکمتری بود و  بعضی روزها به شدت درگیری بود . دوم اسفند ماه دشمن از جاده فاو _ام القصر حمله ای صورت داد ، تا بتواند پیشروی کند و شاید بتواند آن منطقه را پس بگیرد. ودفاع جانانه ای صورت گرفت .

در این صحنه کارزار، مخابرات لشکر بحث پشتیبانی ارتباطات یگانها و رزمندگان  را به عهده داشت و شرایط محیطی ارتباطات بسیار حساس و  سخت بود . حجم مکالمات بسیار زیادی صورت می گرفت ، هماهنگی بین یگان ها ،هماهنگی با قرارگاه و پشتیبانی گرفته میشد و دستوراتی هم اگر بود، میگرفتیم و کسب خبر هم داده می شد و هرگونه ارتباطی صورت میگرفت. اغلب اوقات کسب اخبار و اعلام خبر عمدتا در شرایط حساس نبود و عنصر زمان تعیین کننده و حساس نبود، ارتباط مخابراتی توسط خود ماها که پای بیسیم‌های لشگر بودیم صورت میگرفت . ولی ضرورتا هم بعضی وقتها خود فرمانده لشگر و جانشین، ویا…. گوشی بیسیم را دست می گرفتند و مستقیم با مخاطب مکالمه میکردند. تنها حسن این کار در این بود که عزیزان فرمانده از انجا که از قبل باهم آشنایی داشتند و در ارتباط بودند و حوادثی را از قبل دیده بودند و این اخبار و اطلاعات را با همان حوادث و وقایع قبلی با کنایه به هم میگفتند و طرف مقابل کاملا متوجه میشدند . ولی اشکال این کار این بود که چون صدای این عزیزان شناخته شده بود دشمن می توانست تشخیص بدهد ، کدام لشکر و گردان درگیر است و وضعیت لشکرها و موقعیت های مکانی را شناسایی کند .

در روز ۴ اسفند ماه که در منطقه عملیاتی فاو بودیم ، متوجه شدیم در مقر قبلی ما که بهمن شیر هست توسط هواپیماهای بعثی بمباران شده و برادران مان محمدی ، محسن حقیقی و حامدی مجروح میشوند. در روز سه شنبه ۶ اسفند که ما قرارگاه یدکی و فریبی که در منطقه هور داشتیم با بیسیم اطلاع داده شد که این دو قرارگاه جمع آوری شوند، ما در همان قرارگاه تاکتیکی (عملیاتی) که بالاتر از فاو بود مستقر بودیم ، ادامه کار داشته باشیم .

۴ اسفند ماه بود که سرور عزیزم حاج حسن اثنی عشری [۲]  درگردان مقداد که در خط کمکی ، مقداری جلوتر از ما مستقر بود ، بر اثر شدت بمباران و موشک باران دشمن ،ترکش به پایش میخورد، در حین انتقالش از کنار مقر ما میگوید ، نوشته اش را به من بدهند. تکه کاغذی که روی آن نوشته بود :” من یک ترکش نخودی نه، ماشی خوردم و به عقب رفتم. ” این نوشته را به من داده بود، تا نگرانش نشوم .

هر ۴-۵ روز یکبار کد رمز جدیدی برای بیسیم چی ها نوشته و تعویض کرده و به مراکز ارسال میکردیم. به دلیل این که در حین استفاده احتمال میدادیم فردی گم کرده باشد، یا شهید شده باشد و دست دشمن افتاده باشد ویا در اثر استعمال مکالمات توسط دشمن کشف رمز شده باشد.

در ۱۲ اسفند در تاریکی شب دوستان مخابرات در حال تردد درجاده فاو بودند ، که با یک دستگاه زرهی خشایار برخورد کرده و برادر سید محمد خراسانی شهید شد ، و مصطفی زرچینی هم مجروح شد ولی متاسفانه بعدا به شهادت رسید.

مقر تاکتیکی لشگر ۲۷ که ما مستقر بودیم، قبلا مقر ساحلی عراق بود و وظیفه مدیریت ساحل خلیج‌ فارس و دریا را برعهده داشت. به خاطر شرایط خاصی که در منطقه حاکم بود و شدت آتش دشمن تمام احداثات موجود را با لودر جمع آوری کردند و ریختند روی سنگر مخابرات و فرماندهی لشگر تا از استحکام بیشتری برخوردار شود.

در روز ۱۴ اسفند ماه، کد رمزها را به نام محرم تغییر داده و تکثیر کردیم تا بجای کد رمز قبلی استفاده شود.

روز ۲۱ اسفند ماه بود که قرارگاه را جمع کرده و وسایل مخابرات را بار زدیم و انتقال داده شدیم به پادگان دوکوهه و از آنجا عازم مشهد و زیارت امام هشتم شدیم. به لحاظ حساسیت منطقه، مسئولین تصمیم گرفتند این جابجایی را انجام دهند و عزیزان به مرخصی بروند و تجدید روحیه شود و با انرژی بهتری برگردند ؛ بنابراین با عده ای از دوستان همرزم عازم مشهد شدیم .

حضور مجدد درفاو

پس از زیارت امام هشتم (ع) مجددا ۱۱ فروردین ۱۳۶۵ به منطقه فاو برگشتیم. وضعیت منطقه خیلی تغییر کرده بود. دو طرف جاده خاکریز زده شده بود و سنگر های زیادی ایجاد شده بود. برخی سنگر های قبلی هم جمع شده بود. تغییرات فیزیکی خیلی زیادی در محیط منطقه صورت گرفته بود، به طوری که نمیتوانستیم درست تشخیص بدهیم که قبلا کجا بودیم و الان کجا میرویم . ما در مقر فرماندهی لشگر در جاده فاو به ام‌القصر و در پایگاه موشکی سابق عراق مستقر شدیم . در این مرحله بیسیم چی فرمانده لشکر، خود حاج آقای کوثری بودم . حاج اقا روحیه خاصی داشتند و با این که خودشان فرد بزرگ وار و فرمانده لشگر بزرگی بودند ،خلق و خوی شان و روحیه بسیجی واری داشتند و با همه عزیزان برخورد بسیار خوبی داشتند و به این که در عقبه با فاصله زیاد باشند بسنده نمیکردند . بر این اساس قرارگاه را که میشد همان طرف رودخانه ارودرود بمانند بعد از ۴-۵ روز از شروع عملیات ، قرارگاه لشگر را به آن طرف اروند رود و در داخل منطقه درگیری و منطقه عملیاتی انتقال دادند ، تا از نزدیک صحنه رزم را رصد کرده و فرماندهی کنند و تا پایان کار در قرارگاه مستقر بود و در تردد بودند. ایشان با توجه به ر وحیه‌شان دوست داشتند ، برخی اوقات ، اطلاعات را از نزدیک صحنه نبرد کسب کنند و ببینند و تصمیم بگیرند. برخی ارتباطات با بیسیم انجام میشد ولی حضور حاج آقای کوثری در منطقه عملیاتی باعث شده بود که فرماندهان و مسئولین واحدها ، حضورا خدمت برسند و اطلاعات کاری  ‌شان را مستقیما بدهند و کسب اجازه و تکلیف کنند. لذا تبادلات بین فرماندهان حضوری درمقرمان انجام میشد. این کار باعث میشد که راحت تر و بدون کد رمز صحبت کنند. دشمن نیز از این حرف ها مطلع نمیشد. گزارشات کاملا شفاف و دقیق بیان میشد و افراد هم توجیه میشدند. ایشان هم به راحتی مطالب را تشریح میکردند و دستورات لازم را به راحتی بیان میکردند. در مواقعی هم چون درگیری رو در رو نبود وبتناسب نوع منطقه عملیات شرایط خاص بود ، باید اطلاعات به روز می بود و بسته به همان زمان و شرایط تصمیم گیری میشد و زمان تبادل اطلاعات هم دیر انجام میشد.

بنابراین حضور ایشان تاثیر زیادی در دقت و بهتر شدن روند عملیات داشت و در همان لحظه تصمیمات را میگرفتند و گاهی تا خط مقدم میدویدند و من نیز با بی سیم پی ارسی ۷۷ سیزده کیلویی بر پشت دنبال ایشان میدویدم و هرکجا لازم بود با بیسیم اطلاعات رد و بدل شود ، بیان میکردم. گاهی هم ایشان برای هماهنگی ها به قرارگاه خاتم یا قرارگاه های دیگر میرفتند و من نیز همراه ایشان انجام وظیفه میکردم و در آنجا بحث های کلان هماهنگی ها در سطح لشگرها صورت میگرفت و تغییر وضعیت ها یا اگر نیاز به پشتیبانی ها در موقعیت های خاص بود به ایشان منتقل میشد.

فریب مخابراتی دشمن

در روز دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۶۵ بود که معاونت اطلاعات لشکر ، خبر محرمانه ای را اطلاع داد که روز تولد صدام ملعون است و فرماندهان عالی رژیم بعثی به او قول پس گیری فاو را داده بودند و میخواستند به فاو حمله کنند و بعنوان هدیه به صدام بدهند. لذا این روز روز بسیار سخت و حساسی بود. سنگین ترین پاتک دشمن علیه ما صورت گرفت، زمان عملیات طولانی شده بود. و اکثر نیروها بسیجی بودند و بعضی ها به شهرهایشان برگشته بودند و تعدادی هم تلفات، زخمی و شهید داده بودیم و برای دفاع از این همله دشمن کمبود نیرو وجود داشت. من به حاج آقا کوثری گفتم بدون اینکه تغییری در جابجایی و وضعیت رزمندگان انجام شود ، دشمن را فریب رادیویی بدهیم. در پشت شبکه بیسیم مشابه سازی عملیات واقعی را انجام دهیم و جابجایی رزمندگان را که در بخش های مختلف صورت میگیرد را پشت بیسیم بازگو کنیم ، به همه بخش ها اطلاع میدهیم و هماهنگی های لازم را انجام میدهیم و شما هم دستورات را عین همان لحظه عملیات بیان میکنید. آقای کوثری هم استقبال کردند و تا ۱۱ شب حجم مکالمات بالایی را مشابه شبهای عملیات واقعی داشتیم و روز وشب پر کاری بود و در کد رمز هم بحث فریب را به همه اعلام کردم وبعد از امادگی همه گردانها و واحدهای لشگر ؛ مکالمات را شروع کرده و همه همراهی کردند.

فریب اثر کرد، آتش توپخانه دشمن بشدت سنگین شد ولی به حمد الله خطر رفع شد و نتوانستند خط ما را هدف قرار بدهند. با این عملیات فریب جلوی سنگین ترین پاتک عراق گرفته شد و اثر بسیار مهمی در آن نقطه تعیین کننده داشت. و رزمندگان پیروز در این عملیات فریب شدند و دشمن هم از پاتک های خود منصرف شد.وپس از اطمینان، شرایط به حالت عادی بازگشت .

جنازه عراقی زنده میشود!

در مقابل مقرمان ، بعد از دو و سه روز که آنجا بودیم  ، ما این طرف جاده بودیم، جنازه دو عراقی در آن طرف جاده مشاهده می شد. یکی از بچه ها احساس کرد که یکی از آنها تکان خورد و به سمت آنها شلیک کرد و بلافاصله آنها بلند شدند و دستهای خود را بلند کرده و تسلیم شدند . عجیب بود که در این مدت از ترس هیچ تکان نخورده بودند !

شهید دین شعاری

در منطقه فاو که مستقر بودیم با گردان ها و ستاد ها در تماس بودیم. یکی از عزیزانی که در خدمتشان بودیم، برادر دین‌شعاری مسئول تخریب لشکر بود. بسیار بزرگوار و دوست داشتنی بود و وی در عملیات والفجر ۸ شهید شد و بخشی از پیکر مطهرش باقی مانده و بازگشت . ایشان پدرومادرشان به رحمت خدا رفته بودند، بعضی از عزیزان مسئول که برای بازدید از جبهه ها می آمدند و برادر دین‌شعاری را میدیدند، وی به آنها میگفتند دو سالی هست که پدر و مادرم را ندیده ام و مسئولین لشگر نمی گذارند من بروم پیش والدینم. آنها هم فکر میکردند فرمانده اجازه مرخصی به وی نمیدهند و میرفتند پیش مسئولین لشکر و خواهش میکردند که اجازه بدهید برادر دین‌شعاری برود به دیدار والدینش. و بعد از توضیحات مسئولین متوجه میشدند که دین‌شعاری بزرگوار میخواهد شهید شود و میخواهد خدمت والدینش اینگونه برسد.

تعدادی از اسرا که در منطقه فاو اسیر شده بودند، برادر دین‌شعاری آنها راجمع آوری کرده بود و میگفت شعار بدهید و بگید: یا صدام پیت حلبی. آنها هم نمی فهمیدند و از ترس شعار میدادند : “یا صدام بیت حلبی.”

چهار اعجاز در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر۸ نسبت به عملیات های دیگر چهار اعجاز داشت :

*اولین مسئله که مهم ترین و تعیین کننده و عامل پیروزی رزمندگان شد موضوع غافل گیری شدید  دشمن بود .دشمن مجهز به انواع تجهیزات جنگی گسترده ای بود به خصوص ماهواره و شبکه های جاسوسی تا بتواند اطلاعات لازم را از جبهه های ما بدست بیاورد ،به ویژه اینکه بفهمند مکان عملیات کجاست و در چه منطقه ای و چه زمانی انجام میشود . در این خصوص کار حفاظتی و امنیتی بسیار بالایی صورت گرفت و به حمدالهی رزمندگان خیلی کمک کردند تا اطلاعات مکانی لو نرود و باعث غافلگیری شود شود .

*دومین مسئله که عامل مهمی در پیروزی ما داشت این بود که دوحمله فرعی یا ایذائی جهت فریب دشمن در نزدیکی آن منطقه انجام شد ،یکی در هور و یکی هم در جزیره فریب اساسی در عراق صورت گرفت و شکر خدا رزمندگان توانستند جزیره را هم به تصرف خودشان در بیاورند ،به همین دلیل دشمن تصور کرد که منطقه عملیاتی همان بود که صورت گرفت ، بنابر این از نقطه اصلی عملیاتی نبرد اطلاع پیدا نکرد و این نکته هم در غافلگیری شدید دشمن نقش به سزائی داشت ،

*سومین اعجاز در واقع اعجاز نظامی در جنگهای دنیا را شاهد بودیم که عبور از رودخانه بسیار خروشان ،پر جذر و مدو تا حدودی عریض و شرایط بسیار سخت موانع فیزیکی که در ان سوی اروند رود بعثیها  قرار داده بودند و عبور از آنها به سختی میسر بود ولی به حمد خدا رزمندگان در ساعت اولیه شروع عملیات توانستند از رودخانه عبور کنند و از موانع بگذرند و دشمن را غافلگیر کردند ، و این از بزرگترین اعجازهای جنگ بود . وبعبارتی درعملیات والفجر ۸ ، اروند رود به غواصان تعظیم کرد .

*چهارمین مسئله اعجاز نظامی در مهندسی جنگ بود ،رزمندگان ما توانستند پل بی نظیری روی رودخانه نصب کنند که در طول هیچ جنگی وجود نداشت .لوله هایی که از قبل تهیه شده بود و با تکنیک خاصی در رودخانه خروشان قرار داده شده بود در آن شرایط عملیات نصب میشود و ارتباط خودرویی و زمینی را از این سوی اروند به آن طرف برقرار کرد و این هم یکی از اعجازهای بسیار مهم و بزرگ این عملیات بود.

دروالفجر ۸ ، دست الهی بر یاری رزمندگان حاضر و غیرممکن ها ممکن شد .

دستاوردهای عملیات والفجر هشت

‌ از این ویژگی های بزرگ که بگذریم ،این عملیات دستاوردهای بسیار بزرگی بهمراه داشت :

۱- اینکه نزدیک به ۸۰۰ کیلومتر مربع از منطقه فاو آزاد شد ۲-اینکه عراق عراق فقط راه ارتباطی اش با آب از طریق خور و فاو بود که به تصرف رزمندگان در آمد و عملا ارتباط عراق با دریا قطع شد ، تعداد زیادی از نیروهای بعثی دشمن در اینجا تلف شدند و حدود ۳۰۰۰ نفر هم به اسارت در آمدند ،

تعداد پروازهای عملیاتی عراق نسبت به عملیاتهای قبل به شدت زیاد بود و به همین دلیل بیشترین سرنگونی هواپیمایی را در طول جنگ داشتیم .۷۴ هواپیما را که عمدتا اهدایی غربی ها بود را رزمندگان سرنگون کردند ، اینها از جهت ویژگیها بود که بیان کردم ، از جهت دیگر دیگر عملیات والفجر ۸ در نقطه زمان خاصی از دفاع مقدس شکل گرفت که یک سال قبل  از آن عملیات بزرگ بدر را در غرب جزیره مجنون داشتیم ، و دو  سال قبل از ان عملیات خیبر را در جنوب جزایر مجنون داشتیم که درست آنها هم درهمان مقطع زمانی (اسفند ماه )شکل گرفت و طی این یک سال عملیات چشم گیری نداشتیم . بنابر این عملیات والفجر۸ نقطه مجدد برای شعله ور شدن حرکتهای رعد آسای رزمندگان ما بود . که توانست نوید بسیار بزرگی برای آینده کشورمان ودر بحث تنبیه کشور متجاوز بعث به همراه داشته باشد ،بنابراین  چنین عملیاتی با این وسعت و ویژگی ابعادی را می طلبید از جهت پشتیبانی برای شروع عملیات و همچنین در پاتک هایی که دشمن علیه رزمندگان ما انجام میداد ، لذا میطلبید در بخشهایی مختلف کارهای قابل توجهی صورت بگیرد تا بتوانیم در هنگام عملیات بکار گرفته و ثمره اش را برای بخش های گوناگون داشته باشیم .

نکته پایانی

عملیات والفجر هشت، با اتکا به توان داخلی و با عنایت الهی، در کمال ناباوری و بهت جهانیان، عظمتی بالنده برای ایران وایرانیان آفرید، انگونه که برای همیشه درتارک تاریخ درخشان خواهد بود. در عرصه غافلگیری دشمن مسلح به انواع تجهیزات جاسوسی ، اقدامات حفاظتی وامنیتی شدید ، عبور از رودخانه خروشان ، تصرف مواضع پرمانع دشمن ،احداث پل لوله ای برروی رودخانه بزرگ و خروشان ؛ دفع حملات شدید زرهی و پیاده دشمن ، مقاومت زیر آتش بمباران وتوپخانه و سلاحهای شیمیایی و……. همه اینها مصادیق مقاومت و خود باوری وتکیه برتوان خودی و عنایت الهی بوده و میتواند الگویی برای سازمانهای مختلف دولتی وبخصوص دستگاه دیپلماسی کشور مبدل گردد، که در اینصورت ، میتوان والفجرهای زیادی را در عرصه روابط بین المللی بدست آورد و آنگونه که شایسته ملت انقلابی ایران است، در گام دوم انقلاب ، قله های کلیدی عرصه های بین المللی را فتح نمود .  ان شالله

[۱] چوبیده نام روستایی بود که بعنوان عقبه لشگر حضرت رسول در پیش از عملیات به حساب می آمد.

[۲]  وی یکسال بعد، ۲۵ بهمن ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج، در منطقه شلمچه به شهادت میرسد و ۱۰ سال در آنجا آرام میگیرد.

 

دکتر سید جواد هاشمی فشارکی ، پژوهشگر و مولف کتاب روند نهاجم غرب به عراق