محمدعلی زرین قلم، جانباز ۷۰ درصد پس از حدود دوماه بستری در بیمارستان حضرت بقیه الله(عج) به علت ابتلا به کرونا ۳۰ ابان ۱۳۹۹ آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست.
زرین قلم پس از حدود دوماه بستری در بیمارستان حضرت بقیه الله (عج) به علت ابتلا به کرونا صبح امروز آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست.
محمدعلی زرینقلم، متولد سال۱۳۴۱ و نوزده ساله بود که در زمان جنگ خدمت خود را در شهریور سال۵۹ از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاز کرد.
شهید زرین قلم در شلمچه و سه راه مرگ که بعدها به سه راه شهادت معروف شد، مجروح شد. او درباره عملیات رمضان میگوید: اذان صبح رمز عملیات با نوای شهید همت آغاز شد و بچهها به سمت بصره حرکت کردند. این عملیات دقیقاً زمانی انجام شد که اسرائیل و روسیه تانکها و تجهیزات مجهزی به صدام داده بودند و بچهها ازاین مسأله کاملاً بیخبر بودند، وقتی بچهها وارد محور شدند تازه دریافتیم که در تله افتادهایم و بچهها گیر افتادند. آن محور به گونهای بود که بچهها یک به یک شهید میشدند. حاج همت به شهید بهمن نجفی دستور عقبنشینی داد، اما از همه طرف دور بچهها بسته بود و با دوشکا بچهها را میزدند. با گلوله تانک تی۷۲ بچهها را هدف قرار داده بودند، به گونهای که بهمن نجفی گفت باید با چهارده نفر، خودمان را روی میدانهای مین بیاندازیم تا بچهها از روی جسد ما رد شوند. بچهها به او اجازه ندادند چنین کاری کند و به او گفتند شما فرمانده گردانی و باید بمانی تا عملیات را هدایت کنی. به این جای مصاحبه که میرسیم بغضش میشکند و ادامه خاطرهاش در میان اشک روایت میشود: از نوجوان هفده ساله تا جوانهای سی سالهای را دیدم که الله اکبر گویان یکی یکی روی میدان مین میافتادند و دیگران از روی آنها رد میشدند. بچهها با دست خالی مقابل دشمنایستادند تا بتوانند از کشورشان دفاع کنند، رزمندهها کم نگذاشتند با گوشت و پوست و استخوانشان از مملکت دفاع کردند.
محمدعلی زرینقلم، متولد سال۱۳۴۱ است. زمان جنگ نوزده ساله بوده و خدمت خود را در سپاه پاسداران در شهریور سال۵۹ آغاز کرده است. قبل از آغاز جنگ تحمیلی روزهای خدمتش را در جنگ کردستان آغاز کرد و با حمله صدام به ایران برای پاسداری از سرزمینش راهی جبههها شده است. با آنکه جوان بود، در بسیاری از عملیاتها حضور داشت، در شلمچه و سه راه مرگ که بعدها به سه راه شهادت معروف شد، مجروح شد و اکنون جانباز ۷۰درصد انقلاب اسلامی است. او درباره عملیات رمضان میگوید: اذان صبح رمز عملیات با نوای شهید همت آغاز شد و بچهها به سمت بصره حرکت کردند. این عملیات دقیقاً زمانی انجام شد که اسرائیل و روسیه تانکها و تجهیزات مجهزی به صدام داده بودند و بچهها ازاین مسأله کاملاً بیخبر بودند، وقتی بچهها وارد محور شدند تازه دریافتیم که در تله افتادهایم و بچهها گیر افتادند. آن محور به گونهای بود که بچهها یک به یک شهید میشدند. حاج همت به شهید بهمن نجفی دستور عقبنشینی داد، اما از همه طرف دور بچهها بسته بود و با دوشکا بچهها را میزدند. با گلوله تانک تی۷۲ بچهها را هدف قرار داده بودند، به گونهای که بهمن نجفی گفت باید با چهارده نفر، خودمان را روی میدانهای مین بیاندازیم تا بچهها از روی جسد ما رد شوند. بچهها به او اجازه ندادند چنین کاری کند و به او گفتند شما فرمانده گردانی و باید بمانی تا عملیات را هدایت کنی. به این جای مصاحبه که میرسیم بغضش میشکند و ادامه خاطرهاش در میان اشک روایت میشود: از نوجوان هفده ساله تا جوانهای سی سالهای را دیدم که الله اکبر گویان یکی یکی روی میدان مین میافتادند و دیگران از روی آنها رد میشدند. بچهها با دست خالی مقابل دشمنایستادند تا بتوانند از کشورشان دفاع کنند، رزمندهها کم نگذاشتند با گوشت و پوست و استخوانشان از مملکت دفاع کردند. پیشنهاد امروز دانلود رایگان فصل اول کتاب خروج اضطراری|پشت پرده یادگیری انگلیسی! او میگوید: مسؤولان باید بدانند اگر ملت در برابر برخی کارها و اظهارنظرها خاموش است به معنای تأیید آنها نیست. ما فرزندان روحالله و امام سیدعلی خامنهای هستیم. مقام معظم رهبری مطمئن باشند که با همین تن نیمهجان تا آخرین نفس به یاد روزهای گذشته از مین میگذریم تا از مملکت و انقلاب و آرمانهای امام و شهدا دفاع کنیم. زرین قلم ادامه میدهد: به اختیار و اراده خودم برای دفاع از میهنم به جبهه رفتم اما از این ناراحتم که چرا جانبازان را فراموش کردهاند؛ یقیناَ مسؤولان جز سیاسیکاری و تبلیغات برای خودشان به یاد جانبازان نمیافتند، جانبازانی که با معلولیتهای شدید دست و پنجه نرم میکنند. امروز جانبازان که به هم میرسند یک سؤال اساسی مطرح میکنند؛ اینکه چرا اعتقاد و ایمان مسؤولان اینقدر کمرنگ شده است؟ چرا آرمانهای انقلاب فراموش شده است؟ او اضافه میکند: سی وچند سال از انقلاب گذشته اما هنوز هم معلولان و جانبازانی در آسایشگاه ثارالله خوابیدهاند؛ بهگونهای که برخی زخم بستر گرفتهاند و حتی برخی زن و بچهشان از آنها جدا شدهاند و به تنهایی گذران عمر میکنند، اما هیچکدام از آنچه برای وطن و امام و مردم انجام دادهاند، پشیمان نیستند. آنها هرگز سر به روی دشمن خم نکردند و لحظهای به دشمن لبخند نزدند. هیچکدام از جانبازها دست دشمن را نگرفتند و درخیابانها قدم نزدند.
بسیجی جانباز مرحوم حاج مرتضی محمدی فشارکی ؛ پس از سالیان رزمندگی و ایثارگری ؛ در ۶۱ سالگی به پدرشهید وبرادرشهیدش ملحق شد . درادامه زندگی نامه وی و پدرشهیدش و وصیت نامه و زندگی نامه برادر شهیدش توصیف شده است .
سرهنگ پاسدار جانباز ابوالحسن علیشیری جز خانواده شهدا و برادر سردار شهید عبدالرزاق علیشیری را پاسداران نسل اول به خوبی میشناسند. پس از پیروزی مردم بر رژیم پهلوی به سپاه پیوست و وظیفه آموزش نیروها را بر عهده گرفت، چند ماهی هم مسئول حفاظت بود. وی در عملیاتهای دوره اول و دوره دوم درگیریهای کردستان […]
ثبت دیدگاه
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
براستی بنیاد شهید به کجا می رود و چرا به جای اینکه وظایف خود را نسبت به جامعه هدف انجام دهد، با سرقت ادبی و نقض قانون جرایم رایانه ای اقدام به زدن سایت با محتوای متعلق به دیگران می نماید.
طرح تشکیل سازمان رزمندگان کمیتهی ایثارگران کمیسیون تلفیق بودجه سال ۱۴۰۰ مجلس شورای اسلامی طرح تشکیل سازمان رزمندگان را مورد پیشنهاد قرارداده و این طرح برای اجرا، نیاز به تصویب در صحن علنی مجلس را دارد…. فاش نیوز – امام خمینی(ره): من میدانم که بسیاری از خانوادههای عزیز شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودین […]
در سال ۱۳۳۸ در بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر دیده به جهان گشود. از سن سه چهار سالگي برای فراگيري قرآن به مکتب مي رفت. او در سن هفت سالگي به مدرسه هلالي خليل آباد وارد شد و تحصيل خود را تا مقطع راهنمايي و نظري ادامه داد. او در کلاس اول نظري ترک تحصيل کرد و به عنوان نيروي رسمي به جهاد سازندگي شهر مشهد پيوست. علاوه بر کارهاي جهاد سازندگي، دوره ي آموزشي را پشت سر گذاشت و پس از يک سال به جهاد سازندگي شهرستان کاشمر انتقال يافت. پس از شروع جنگ تحميلي، وي از طرف جهاد سازندگي شهرستان کاشمر به جبهه اعزام شد. محمد رضا مختاري خليل آبادي در تاريخ ۹ آذر ۱۳۶۰ در عمليات طريق القدس و در منطقه بستان به شهادت رسيد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
تاریخ صدر اسلام ؛ یک باردیگر ودرجریان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی تکرارشد . یکی از حوزه های تکرار بی بدیل آن ،مادران شهدایی بودند، که همچون ام البنین ، فرزندانی این چنین تربیت کرده و با آغوش باز به مسلخ عشق روانه کرده و شیرزنانی که چون کوه در برابر شهادت فرزندان خود قامت خم نکردند و برخی نیز سالها صبورانه به انتظار پیکر جگر گوشه خود نشستند و تعدادی نیز انتظارشان به پایان نرسیده است. وجود چنین زنانی ، بجز در تاریخ انقلاب اسلامی آنگونه که امام خمینی فرمود پیدا نمیشود.دراین نوشتار نخست ویژگیهای ام البنین بیان شده و سپس ام البنین های فشارکی معرفی می شوند. دکتر سید جواد هاشمی فشارکی
رفقا خندیدند، گفتند آره بابا ! نگهش داشتن واسه تو و… از این دست شوخی ها. واقعا کسی جدی اش نگرفت. می گویند ، عبدالمطلب که دید همه دارند می خندند، مثل همیشه ساکت شد و رفت توی لاک خودش.