دعای عرفه موضوعی شده
دعای عرفه موضوعی شده

این دعا دارای حدود ۳٬۲۰۰ واژه است ؛ که در این جا برای اولین بار بصورت ابداعی بخش بندی شده است و همچنین ترجمه هر بند درادامه همان بند مربوطه ارایه شده است .
*
دکتر سید جواد هاشمی فشارکی

امام حسین(ع) در ذی‌الحجه سال ۶۰ قمری عازم حج میشوند و در روز عرفه (۹ ذی‌الحجه) در صحرای عرفات این دعای بردارنده آموزه‌های عرفانی و عقیدتی را می خوانند . امام در بین اعمال حج متوجه توطئه عوامل یزید شد، لذا حج را به عمره تبدیل کرده و سپس طواف خانه و سعی صفا و مروه را به جا آورده و به سمت کوفه حرکت کردند و بعد قضایای کربلا وعاشورا بوجود می اید .

در این دعا  اعتراف به جایگاه خدا و اقرار به جایگاه انسان در هستی، و نیز حمد و سپاس برای نعمت‌های فراوان خداوند بر انسان، یادآوری مشکلات و تب‌وتاب‌هایی که شخص در عمر خویش از بدو آفرینش تاکنون پشت سر نهاده، و کوشش برای جلب رحمت الهی، و طلب آرامش و عافیت از وی، همچون مهم‌ترین خواسته انسان است.

در ایران پس از انقلاب اسلامی دعای عرفه با حضور میلیون‌ها نفر در مناطق مختلفی از مساجد، دانشگاه‌ها، امامزادگان و همچنین مناطق عملیاتی جنگ ایران و عراق و همچنین سفارتخانه‌های ایران در خارج از کشور برگزار می‌گردد.

  • صفات خداوند

ویژگی های خداوند که دراین دعا بدان اذعان میشود :

  • ستايش خاص خدايى است كه : اَلْحَمْدُ لله الَّذى
  • نيست براى قضا و حكمش جلوگيرى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ
  • و نه براى عطا و بخششش مانعى َلا لِعَطائِهِ مانِعٌ
  • و نه مانند ساخته اش ساخته هيچ سازنده اى و وَلا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ
  • و او است بخشنده وسعت ده كه وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ
  • آفريد انواع گوناگون پديده ها را و فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ
  • به حكمت خويش محكم ساخت مصنوعات را واَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ
  • طلايه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نيست لا تَخْفى عَلَيْهِ الطَّلايِعُ
  • و امانتها در نزد او ضايع نشود وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ
  • پاداش دهنده عمل هر سازنده جازى كُلِّ صانِعٍ
  • و سامان دهنده زندگى هر قناعت پيشه وَرائِشُ كُلِّ قانعٍ
  • و مهربان نسبت به هر نالان ، وَراحِمُ كُلِّ ضارِعٍ
  • فروفرستنده هر سود و بهره وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ
  • و آن كتاب جامع كه فرستادش بوسيله نور آن نور درخشان وَالْكِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ
  • و او است كه دعاها را شنواست وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ
  • و گرفتاريها را برطرف كند وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ
  • و درجات را بالا برد وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ
  • و گردنكشان را ريشه كن سازد وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ

    پس معبودى جز او نيست فَلا اِلهَ غَيْرُهُ

  • و چيزى با او برابرى نكند وَلا شَىْءَ يَعْدِلُهُ
  • و چيزى همانندش نيست وَلَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ
  • و او شنوا است وَهُوَ السَّميعُ
  • و بيناالْبَصيرُ
  • و دقيق اللَّطيفُ
  • و آگاه الْخَبيرُ
  • و او بر هرچيز توانا است وَهُوَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ

    خدايا من بسوى تو اشتياق دارم اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَيْكَ

  • کارهای خداوند نسبت به انسان

کارهایی که خداوند برای ما انجام داده ، دراین دعا بدان گواهی و اقرار میشود :

و به پروردگارى تو گواهى دهم و َاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ

  • اقرار دارم به اينكه تو پروردگار منى مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبّى
  • و بسوى تو است بازگشت من وَ اِلَيْكَ مَرَدّى
  • آغاز كردى وجود مرا به رحمت خود پيش از آنكه باشم چيز قابل ذكرى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَيْئاً مَذْكُورا
  • و مرا از خاك آفريدى وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ
  • آنگاه در ميان صلبها جايم دادى ثُمَّ اَسْكَنْتَنِى الاَْصْلابَ
  • و ايمنم ساختى لِرَيْبِ الْمَنُونِ آمِناً
  • از حوادث زمانه و تغييرات روزگار و سالها و همچنان همواره از صلبى به رحمى كوچ كردم وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنينَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ
  • در ايام قديم و گذشته و قرنهاى پيشين مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِيَةِ
  • و از روى مهر و راءفتى كه به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نياوردى لَمْ تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِكَ بى وَلُطْفِكَ لى وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ
  • در دوران حكومت پيشوايان كفر آنان كه پيمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذيب كردند فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ الْكُفْرِ الَّذينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَكَذَّبُوا رُسُلَكَلكِنَّكَ
  • ولى در زمانى مرا بدنيا آوردى كه پيش از آن در علمت گذشته بود از هدايتى كه اسبابش را برايم مهيا فرمودى اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ يَسَّرْتَنى
  • و در آن مرا نشو و نما دادى وَ فيهِ اَنْشَاءْتَنى
  • و پيش از اين نيز به من مهر ورزيدى وَمِنْ قَبْلِ ذلِكَ رَؤُفْتَ
  • بوسيله رفتار نيكويت بى بِجَميلِ صُنْعِكَ
  • و نعمتهاى شايانت كه پديد آوردى وَسَوابِغِ نِعَمِكَ
  • خلقتم را از منى ريخته شده فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ يُمْنى
  • و جايم دادى در سه پرده تاريكى (مشيمه و رحم و شكم ) ميان گوشت و خون و پوست وَاَسْكَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَيْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ
  • و گواهم نساختى در خلقتم لَمْ تُشْهِدْنى خَلْقى
  • و واگذار نكردى به من چيزى از كار خودم را وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَيْئاً مِنْ اَمْرى
  • سپس بيرونم آوردى بدانچه در علمت گذشته بود ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَ لى
  • از هدايتم بسوى دنيا خلقتى تمام و درست مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْيا تآمّاً سَوِيّاً
  • و در حال طفوليت و خردسالى در گهواره محافظتم كردى وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِيّاً
  • و روزيم دادى از غذاها شيرى گوارا وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِيّاً
  • و دل پرستاران را بر من مهربان كردى وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ
  • و عهده دار پرستاريم كردى مادران مهربان را وَكَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ
  • و از آسيب جنيان نگهداريم كردى وَكَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ
  • و از زيادى و نقصان سالمم داشتى وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّيادَةِ وَالنُّقْصانِ
  • پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاينده فَتَعالَيْتَ يا رَحيمُ يا رَحْمنُ
    تا آنگاه كه لب به سخن گشودم حتّى اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِ
    و تمام كردى بر من نعمتهاى شايانت را اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ
  • و پرورشم دادى هرساله زيادتر از سال پيش وَرَبَّيْتَنى زايِداً فى كُلِّ عامٍ
  • تا آنگاه كه خلقتم كامل شد حَتّى إ ذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتى
  • و تاب و توانم به حد اعتدال رسيد وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى
  • واجب كردى بر من حجت خود را اَوْجَبْتَ عَلَىَّ حُجَتَّكَ
  • بدين ترتيب كه معرفت خود را به من الهام فرمودى بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَكَ
  • و بوسيله عجايب حكمتت به هراسم انداختى وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ
  • و بيدارم كردى بدانچه آفريدى در آسمان و زمينت از پديده هاى آفرينشت وَاَيْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِكَ وَاَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ
  • و آگاهم كردى به سپاسگزارى و ذكر خودت وَنَبَّهْتَنى لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ
  • و اطاعت و عبادتت را بر من واجب كردى وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ
  • و آنچه رسولانت آورده بودند به من فهماندى وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُكَ
    و پذيرفتن موجبات خوشنوديت را برايم آسان كردى وَيَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ
  • و در تمام اينها به يارى و لطف خود بر من منت نهادى وَمَنَنْتَ عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ
  • سپس به اينكه مرا از بهترين خاكها آفريدى ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَيْرِ الثَّرى
  • راضى نشدى اى معبود من كه تنها از نعمتى برخوردار شوم و از ديگرى منع گردم لَمْ تَرْضَ لى يا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى
  • بلكه روزيم دادى از انواع (نعمتهاى ) زندگى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ
  • و اقسام لوازم كامرانى وَصُنُوفِ الرِّياشِ
  • و اين بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من بِمَنِّكَ الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ
  • و آن احسان ديرينه ات بود نسبت به من وَاِحْسانِكَ الْقَديمِ اِلَىَّ
  • تا اينكه تمام نعمتها را بر من كامل كردى حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَميعَ النِّعَمِ
  • و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ
  • باز هم نادانى و دليرى من بر من جلوگيرت نشد از اينكه راهنماييم كردى بدانچه مرا به تو نزديك كند لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَيْكَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما يُقَرِّبُنى اِلَيْكَ
  • و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد وَوَفَّقْتَنى لِما يُزْلِفُنى لَدَيْكَ
    كه اگر بخوانمت پاسخم دهى فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى
  • و اگر بخواهم از تو به من عطا كنى وَاِنْ سَئَلْتُكَ اَعْطَيْتَنى
  • و اگر اطاعتت كنم قدردانى كنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنى
  • و اگر سپاسگزاريت كنم بر من بيفزايى وَاِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنى
    كُلُّ ذلِكَ
  • و همه اينها براى كامل ساختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است كه نسبت به من دارى اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ
  • پس منزهى تو، فَسُبْحانَكَ
  • منزه از آن رو كه آغازنده نعمتى سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئٍ
  • و بازگرداننده مُعيدٍ
  • و ستوده حَميدٍ
  • و بزرگوارى مَجيدٍ
  • بسى پاكيزه است نامهاى تو تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ
  • و بزرگ است نعمتهاى تو وَعَظُمَتْ الاَّؤُكَ
    پس اى معبود من فَاءَىَُّ
  • كداميك از نعمتهايت را بشماره درآورده نِعَمِكَ يا اِلهى اُحْصى عَدَداً
  • و ياد كنم يا براى كداميك از عطاهايت به سپاسگزارى اقدام كنم وَذِكْراً اءَمْ اَىُّ عَطاياكَ اءَقُومُ بِها شُكْراً
  • در صورتى كه آنها اى پروردگار من بيش از آن است كه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند وَهِىَ يا رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ يُحْصِيَهَا الْعآدّوُنَ
  • يا دانش حافظان بدانها رسد اءَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ

    سپس اى خدا ثُمَّ

  • آنچه را از سختى و گرفتارى از من دور كرده و باز داشتى بيشتر بوده از آنچه برايم آشكار شد از تندرستى و خوشى ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى مِنَ الْعافِيَةِ وَالسَّرّآءِ
  • گواهی دادن ما نسبت به خداوند

و من گواهى دهم خدايا وَاَنَا اَشْهَدُ يا اِلهى

  • به حقيقت ايمان خودم بِحَقيقَةِ ايمانى
  • و بدانچه تصميمات يقينم بدان بسته است وَعَقْدِ عَزَماتِ يَقينى
  • و توحيد خالص و بى شائبه خود وَخالِصِ صَريحِ تَوْحيدى
  • و درون سرپوشيده نهادم وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَميرى
  • و رشته هاى ديد نور چشمانم وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى
  • و خطوط صفحه پيشانيم وَاَساريرِ صَفْحَةِ جَبينى
  • و رخنه هاى راههاى تنفسم وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسى
  • و پرده هاى نرمه بينيم وَخَذاريفِ مارِنِ عِرْنينى
  • و راههاى پرده گوشم وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى
  • و آنچه بچسبد و روى هم قرار گيرد بر آن دو لبم وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتاىَ
  • و حركتهاى تلفظ زبانم وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانى
  • و محل پيوست كام (فك بالاى ) دهان و آرواره ام وَمَغْرَزِ حَنَكِ فَمى
  • و محل بيرون آمدن دندانهايم وَفَكّى وَمَنابِتِ اَضْراسى
  • و محل چشيدن خوراك و آشاميدنيهايم وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى
  • و رشته و عصب مغز سرم وَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى
  • و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى
  • و آنچه در برگرفته آن را قفسه سينه ام وَمَا اشْتَمَلَ عَليْهِ تامُورُ صَدْرى
  • و رشته هاى رگ قلبم وَحمائِلِ حَبْلِ وَتينى
  • و شاهرگ پرده دلم وَنِياطِ حِجابِ قَلْبى
  • و پاره هاى گوشه و كنار جگرم وَاءَفْلاذِ حَواشى كَبِدى
  • و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هايم وَما حَوَتْهُ شَراسيفُ اَضْلاعى
  • و سربندهاى استخوانهايم وَحِقاقُ مَفاصِلى
  • و انقباض عضلات بدنم وَقَبضُ عَوامِلى
  • و اطراف سر انگشتانم وَاَطرافُِ اَنامِلى
  • و گوشتم وَلَحْمى
  • و خونم وَدَمى
  • و موى بدنم وَشَعْرى
  • و بشره پوستم وَبَشَرى
  • و عصبم وَعَصَبى
  • و ساقم وَقَصَبى
  • و استخوانم وَعِظامى
  • و مغزم وَمُخّى
  • و رگهايم وَعُرُوقى
  • و تمام اعضاء و جوارحم وَجَميعُِ جَوارِحى
  • و آنچه بر اينها بافته شده از دوران شيرخوارگيم وَمَا انْتَسَجَ عَلى ذلِكَ اَيّامَ رِضاعى
  • و آنچه را زمين از من بر خود گرفته وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى
  • و خوابم وَنَوْمى
  • و بيداريم وَيَقَظَتى
  • و آرميدنم وَسُكُونى
  • و حركتهاى ركوع وَحَرَكاتِ رُكُوعى
  • و سجود من وَسُجُودى

(گواهى دهم ) كه اَنْ

  • اگر تصميم بگيرم و بكوشم در طول قرون و اعصار بر فرض كه چنين عمرى بكنم لَوْ حاوَلْتُ وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها
  • و بخواهم شكر يكى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست اَنْ اءُؤَدِّىَ شُكْرَ واحِدَةٍ مِنْ اءَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ
  • جز به لطف خود كه آن خود واجب كند بر من سپاسگزاريت را دوباره از نو اِلاّ بِمَنِّكَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ شُكْرُكَ اَبَداً جَديداً
  • و موجب ستايشى تازه و ريشه دار گردد آرى وَثَنآءً طارِفاً عَتيداً اَجَلْ و اگر حريص باشم من و حسابگران از مخلوقت كه بخواهيم اندازه نعمت بخشيهاى تو را از گذشته و آينده به حساب درآوريم نتوانيم بشماره درآوريم وَلوْ حَرَصْتُ اَنَا وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِكَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما حَصَرْناهُ عَدَداً
  • و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء كنيم ! وَلا اَحْصَيناهُ اَمَداً
  • هيهات ! كجا چنين چيزى ميسر است هَيْهاتَ اءنّى ذلِكَ
  • و تو خود در كتاب گويا و خبر راست و درستت خبر داده اى كه ((اگر بشماريد نعمت خدا را احصاء نتوانيد كرد)) وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى كِتابِكَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لا تُحْصُوها
  • خدايا كتاب تو و خبرى كه دادى راست است و رساندند پيمبران و رسولانت هرچه را بر ايشان از وحى خويش فروفرستادى صَدَقَ كِتابُكَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُكَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِيآؤُكَ وَرُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ
  • و آنچه را تشريع كردى براى آنها و بوسيله آنها از دين و آيين خود جز اينكه معبودا وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دينِكَ غَيْرَ اءَنّى يا اِلهى
  • من گواهى دهم به سعى و كوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ايمان اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى
  • و يقين مى گويم ستايش خدايى را سزاست كه نگيرد فرزندى تا از او ارث برند وَاءَقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَكُونَ مَوْرُوثاً
  • و نيست برايش شريكى در فرمانروايى تا با او ضدّيت كنند در آنچه پديد آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا كمكش كند در آنچه بوجود آورد وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فى مُلْكِهِ فَيُضآدَُّهُ فيَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فيما صَنَعَ
  • پس منزه باد فَسُبْحانَهُ
  • منزه كه اگر بود در آسمان و زمين خدايانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند سُبْحانَهُ لَوْ كانَ فيهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا َتَفَطَّرَتا
  • منزه است خداى يگانه يكتاى سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ
  • بى نيازى الصَّمَدِ
  • كه فرزند ندارد الَّذى لَمْ يَلِدْ
  • و فرزند كسى نيست وَلَمْ يُولَدْ
  • و نيست برايش همتايى هيچكس وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ
  • ستايش خداى را است ستايشى كه برابر ستايش فرشتگان مقرب او و پيمبران مرسلش باشد اَلْحَمْدُ لله حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِكَتِهِ الْمُقَرَّبينَ وَاَنْبِي آئِهِ الْمُرْسَلينَ
  • و درود خدا بر بهترين خلقش محمد خاتم پيمبران و آل وَصَلَّى الله عَلى خِيَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَآلِهِ الطَّيِبينَ الطّاهِرينَ الْمُخلَصينَ وَسَلَّمَ

پس امام (ع) شروع فرمود آن حضرت در سؤ ال و پاك و پاكيزه و خالص او باد و سلام اهتمام نمود در دُعا و آب از ديده هاى مبارَكَش جارى بود پس گفت :

  • درخواست از خدا

خدايا اَللّهُمَّ

  • چنانم ترسان خودت كن كه گويا مى بينمت اجْعَلْنىاَخْشاكَ كَانّى اَراكَ
  • و به پرهيزكارى از خويش خوشبختم گردان وَاَسْعِدْنى بِتَقويكَ
  • و به واسطه نافرمانيت بدبختم مكن وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِيَتِكَ
  • و در سرنوشت خود خير برايم مقدر كن وَخِرْلى فى قَضآئِكَ
  • و مقدراتت را برايم مبارك گردان وَبارِكْ لى فى قَدَرِكَ
  • تا چنان نباشم كه تعجيل آنچه را تو پس انداخته اى بخواهم حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجيلَ ما
  • و نه تاءخير آنچه را تو پيش انداخته اى اَخَّرْتَ وَلا تَاْخيرَ ما عَجَّلْتَ

    خدايا اَللّهُمَّ

  • قرار ده بى نيازى در نفس من اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى
  • و يقين در دلم وَالْيَقينَ فى قَلْبى
  • و اخلاص در كردارم وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى
  • و روشنى در ديده ام وَالنُّورَ فى بَصَرى
  • و بينايى در دينم وَالْبَصيرَةَ فى دينى
  • و مرا از اعضا و جوارحم بهره مند كن وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى
  • و گوش و چشم مرا وارث من گردان (كه تا دم مرگ بسلامت باشند) وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَيْنِ مِنّى
  • و ياريم ده بر آنكس كه به من ستم كرده وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى
  • و انتقام گيرى مرا وَاَرِنى فيهِ ثارى
  • و آرزويم را درباره اش به من بنمايان وَمَاءرِبى
  • و ديده ام را در اين باره روشن كن وَاَقِرَّ بِذلِكَ عَيْنى

خدايا اَللَّهُمَّ

  • محنتم را برطرف كن اكْشِفْ كُرْبَتى
  • و زشتيهايم بپوشان وَاسْتُرْ عَوْرَتى
  • و خطايم بيامرز وَاْغْفِرْ لى خَطيَّئَتى
    و شيطان و اهريمنم را از من بران وَاخْسَاءْ شَيْطانى
  • و ذمه ام را از گِرو بِرَهان وَفُكَّ رِهانى
  • و قرار ده خدايا براى من درجه والا در آخرت و در دنيا وَاْجَعْلْ لى يا اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْيا فِى الاْ خِرَةِ وَالاُْوْلى

خدايا حمد تو را است اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ

  • كه مرا آفريدى كَما خَلَقْتَنى
  • و شنوا و بينا قرارم دادى فَجَعَلْتَنى سَميعاً بَصيراً
  • و ستايش تو را است كه وَلَكَ الْحَمْدُ كَما
  • مرا آفريدى و از روى مهرى كه به من داشتى خلقتم را نيكو آراستى خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَةً بى
    در صورتيكه تو از خلقت من بى نياز بودى وَقَدْ كُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِيّاً
  • پروردگارا به آنطور كه مرا پديدآوردى و در خلقتم اعتدال بكار بردى رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى
  • پروردگارا به آنطور كه بوجودم آوردى و صورتم را نيكو كردى رَبِّ بِما اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى
    پروردگارا به آنطور كه به من احسان كردى و عافيتم دادى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى عافَيْتَنى
  • پروردگارا آنچنانكه مرا محافظت كردى و موفقم داشتى رَبِّ بِما كَلاَْتَنى وَ وَفَّقْتَنى
  • پروردگارا آنچنانكه بر من انعام كرده و هدايتم فرمودى رَبِّ بِما اَنَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَيْتَنى
  • پروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خيرى به من عطا كردى رَبِّ بِما اَوْلَيْتَنى وَمِنْ كُلِّ خَيْرٍ اَعْطَيْتَنى
  • پروردگارا آنچنانكه مرا خوراندى و نوشاندى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى وَسَقَيْتَنى
  • پروردگارا آنچنانكه بى نيازم كردى و سرمايه ام دادى رَبِّ بِما اَغْنَيْتَنى وَاَقْنَيْتَنى
  • پروردگارا آنچنانكه كمكم دادى و عزتم بخشيدى  رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى
  • پروردگارا آنچنانكه مرا از خلعت باصفايت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد كافى در اختيارم گذاردى (چنانكه اين همه انعام به من كردى ) رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِكَ الصّافى وَيَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِكَ الْكافى

درود فرست بر محمد و آل محمد صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ

  • و كمكم ده بر پيش آمدهاى ناگوار روزگار وَاَعِنّى عَلى بَواَّئِقِ الدُّهُورِ
  • و كشمكشهاى شبها و روزها وَصُرُوفِ اللَّيالى وَالاَْيّامِ
  • و از هراسهاى دنيا وَنَجِّنى مِنْ اَهْوالِ الدُّنْيا
  • و اندوههاى آخرت نجاتم ده وَكُرُباتِ الاْ خِرَةِ
  • و از شر آنچه ستمگران در زمين انجام دهند مرا كفايت فرما وَاكْفِنى شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى الاَْرْضِ
  • خدايا از آنچه مى ترسم كفايتم كن اَللّهُمَّ ما اَخافُ فَاكْفِنى
  • و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار وَما اَحْذَرُ فَقِنى
  • و خودم و دينم را حفظ كن وَفى نَفْسى وَدينى فَاحْرُسْنى
  • و در سفر محافظتم كن وَفى سَفَرى فَاحْفَظْنى
  • و در خانواده و مالم جانشين من باش وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى
  • و در آنچه روزيم كرده اى بركت ده وَفيما رَزَقْتَنى فَبارِكْ لى
  • و مرا در پيش خودم خوار كن وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى
  • و در چشم مردم بزرگم كن وَفى اَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى
  • و از شر جن و انس بسلامتم بدار وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى
  • و به گناهان رسوايم مكن وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى
  • و به انديشه هاى باطنم سرافكنده ام مكن وَبِسَريرَتى فَلا تُخْزِنى
  • و به كردارم دچارم مساز وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى
  • و نعمتهايت را از من مگير وَنِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنى
  • و بجز خودت به ديگرى واگذارم مكن وَاِلى غَيْرِكَ فَلا تَكِلْنى

خدايا به كه واگذارم مى كنى اِلهى اِلى مَنْ تَكِلُنى

  • آيا به خويشاوندى كه از من بِبُرَد اِلى قَريبٍ فَيَقْطَعُنى
  • يا بيگانه اى كه مرا از خود دور كند اَمْ اِلى بَعيدٍ فَيَتَجَهَّمُنى
  • يا به كسانى كه خوارم شمرند اَمْ اِلَى الْمُسْتَضْعَفينَ لى

و تويى پروردگار من و زمامدار كار من وَاَنْتَ رَبّى وَمَليكُ اَمْرى

  • بسوى تو شكايت آرم از غربت خود اَشْكُو اِلَيْكَ غُرْبَتى
  • و دورى خانه ام وَبُعْدَ دارى
  • و خواريم نزد كسى كه زمامدار كار من كردى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّكْتَهُ اَمْرى
  • خدايا پس خشم خود را بر من مبار اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ غَضَبَكَ
  • و اگر بر من خشم نكرده باشى باكى ندارم منزهى فَاِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى
  • تو جز اينكه در عين حال عافيت تو وسيعتر است براى من سُبْحانَكَ غَيْرَ اَنَّ عافِيَتَكَ اَوْسَعُ لى
  • بیان صفات الهی

پس از تو خواهم پروردگارا فَاَسْئَلُكَ يا رَبِّ

  • به نور ذاتت كه روشن شد بدان زمين و آسمانها بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ الاَْرْضُ وَالسَّمواتُ
  • و برطرف شد بدان تاريكيها وَكُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ
  • و اصلاح شد بدان كار اولين و آخرين وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلينَ وَالاْ خِرينَ
  • كه مرا بر حال غضب خويش نميرانى اَنْ لا تُميتَنى عَلى غَضَبِكَ
  • و خشمت را بر من نازل مفرمايى وَلا تُنْزِلَْ بى سَخَطَكَ
  • مؤ اخذه و بازخواست حق تو است لَكَ الْعُتْبى لَكَ الْعُتْبى
  • تا گاهى كه پيش از آن راضى شوى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِك
  • معبودى جز تو نيست لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ
  • كه پروردگار شهر محترم رَبَّ الْبَلَدِالْحَرامِ
  • و مشعر الحرام وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ
  • و خانه كعبه اى آن خانه اى كه بركت را بدان نازل كردى وَالْبَيْتِ الْعَتيقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَةَ
  • و آنرا براى مردمان خانه امنى قرار دادى وَجَعَلْتَهُ لِلنّاسِ اَمْناً
  • اى كسى كه از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى يا مَنْ عَفا عَنْ عَظيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ
  • اى كه نعمتها را به فضل خود فراوان گردانى يا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ بِفَضْلِهِ
  • اى كه عطاياى شايان را به كرم خود بدهى يا مَنْ اَعْطَى الْجَزيلَ بِكَرَمِهِ
  • اى ذخيره ام در سختى يا عُدَّتى فى شِدَّتى
  • اى رفيق و همدمم در تنهايى يا صاحِبى فى وَحْدَتى
  • اى فريادرس من در گرفتارى يا غِياثى فى كُرْبَتى
  • اى ولى من در نعمتم يا وَلِيّى فى نِعْمَتى
  • اى معبود من يا اِلهى
  • و معبود پدرانم ابراهيم و اسمعيل و (معبود) اسحاق و يعقوب وَاِلهَ آبائى اِبْراهيمَ وَاِسْماعيلَ وَاِسْحقَ وَيَعْقُوبَ
  • و پروردگار جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل وَرَبَّ جَبْرَئيلَ وَميكائيلَ وَاِسْرافيلَ
  • و پروردگار محمد خاتم پيمبران وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِيّينَ
    و آل برگزيده اش وَ الِهِ الْمُنْتَجَبينَ
  • و فروفرستنده تورات و انجيل و زبور و قرآن وَمُنْزِلَ التَّوريةِ وَالاِْ نْجيلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ
  • و نازل كننده كهيعص و طه و ((يس و قرآن حكمت آموز)) وَمُنَزِّلَ كهيَّعَّصَّ وَطه وَيسَّ وَالْقُرآنِ الْحَكيمِ
  • تويى پناه من هنگامى كه درمانده ام كنند راهها با همه وسعتى كه دارند اَنْتَ كَهْفى حينَ تُعْيينِى الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها
  • و زمين بر من تنگ گيرد با همه پهناوريش وَتَضيقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها
  • و اگر نبود رحمت تو بطور حتم من هلاك شده بودم وَلَوْلا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكينَ
  • و تويى ناديده گير لغزشم وَاَنْتَ مُقيلُ عَثْرَتى
  • و اگر پرده پوشى تو نبود مسلما من از رسواشدگان بودم وَلَوْلا سَتْرُكَ اِيّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحينَ
  • و تويى كه به يارى خود مرا بر دشمنانم يارى دهى وَاَنْتَ مُؤَيِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى
  • و اگر نبود يارى تو من مغلوب شده بودم وَلَوْلا نَصْرُكَ اِيّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبينَ
  • اى كه مخصوص كرده خود را به بلندى و برترى يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ
  • و دوستانش بوسيله عزت او عزت يابند فَاَوْلِيآئُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ
  • اى كه پادشاهان در برابرش طوق خوارى به گردن گذارند يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُكُ نيرَ الْمَذَلَّةِ عَلى اَعْناقِهِمْ
  • و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حركت (يا خيانت ) چشمها فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ
  • و آنچه را سينه ها پنهان كنند وَما تُخْفِى الصُّدُورُ
  • و حوادثى كه در كمون زمانها و روزگارها است وَ غَيْبَ ما تَاْتى بِهِ الاَْزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ
  • اى كه نداند چگونگى او را جز خود او يا مَنْ لا يَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ اِلاّ هُوَ
  • اى كه نداند چيست او جز او يا مَنْ لا يَعْلَمُ ما هُوَ اِلاّ هُوَ
  • اى كه نداند او را جز خود او يا مَنْ لا يَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ
  • اى كه زمين را بر آب فرو بُردى يا مَنْ كَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْمآءِ
  • و هوا را به آسمان بستى وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ
  • اى كه گرامى ترين نامها از او است يا مَنْ لَهُ اَكْرَمُ الاَْسْمآءِ
  • اى دارنده احسانى كه هرگز قطع نشود يا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا يَنْقَطِعُ اَبَداً
  • اى گمارنده كاروان براى نجات يوسف در آن جاى بى آب و علف و بيرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى يا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ لِيُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّةِ مَلِكاً
  • اى كه او را برگرداندى به يعقوب پس از آنكه ديدگانش از اندوه سفيد شده بود و آكنده از غم بود يا ر ادَّهُ عَلى يَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ
  • اى برطرف كننده سختى و گرفتارى از ايوب يا كاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَيُّوبَ
  • و اى نگهدارنده دستهاى ابراهيم از ذبح پسرش پس از سن پيرى و بسرآمدن عمرش وَمُمْسِكَ يَدَىْ اِبْرهيمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ
  • اى كه دعاى زكريا را به اجابت رساندى و يحيى را به او بخشيدى و او را تنها و بى كس وامگذاردى يا مَنِ اسْتَجابَ لِزَكَرِيّا فَوَهَبَ لَهُ يَحْيى وَلَمْ يَدَعْهُ فَرْداً وَحيداً
  • اى كه بيرون آورد يونس را از شكم ماهى يا مَنْ اَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ
  • اى كه شكافت دريا را براى بنى اسرائيل و (از فرعونيان ) نجاتشان داد يا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئيلَ فَاَنْجاهُمْ
  • و فرعون و لشكريانش را غرق كرد وَجَعَلَ فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقينَ
  • اى كه فرستاد بادها را نويد دهندگانى پيشاپيش آمدن رحمتش اى كه شتاب نكند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود يا مَنْ اَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ يا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ
  • اى كه نجات بخشيد ساحران (فرعون ) را پس از سالها انكار (و كفر) و چنان بودند كه متنعّم به نعمتهاى خدا بودند كه روزيش را مى خوردند ولى پرستش ديگرى را مى كردند و با خدا دشمنى و ضديت داشتند و رسولانش را تكذيب مى كردند يا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِ يَاْكُلُونَ رِزْقَهُ وَيَعْبُدُونَ غَيْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَكَذَّبُوا رُسُلَهُ

 

  • موهبت های خدا بر من
  • اى خدا اى خدا يا اَلله يا اَلله
  • اى آغازنده اى پديدآورنده اى كه همتا ندارى يا بَدىَُّ يا بَديعُ لا نِدَّلَكَ
  • اى جاويدانى كه زوال ندارى يا دآئِماً لا نَفادَ لَكَ
  • اى زنده در آنگاه كه زنده اى نبود يا حَيّاً حينَ لا حَىَّ
  • اى زنده كن مردگان اى كه مراقبت دارى بر هركس بدانچه انجام داده اى الْمَوْتى يا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ
  • كه سپاسگزارى من برايش اندك است ولى محرومم نكند يا مُحْيِىَ يا مَنْ قَلَّ لَهُ شُكْرى فَلَمْ يَحْرِمْنى
  • و خطايم بزرگ است ولى رسوايم نكند وَعَظُمَتْ خَطيَّئَتى فَلَمْ يَفْضَحْنى
  • و مرا بر نافرمانى خويش بيند ولى پرده ام ندرد وَرَ انى عَلَى الْمَعاصى فَلَمْ يَشْهَرْنى
  • اى كه مرا در كودكى محافظت كردى يا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى
  • اى كه در بزرگى روزيم دادى يا مَنْ رَزَقَنى فى كِبَرى
  • اى كه اندازه مرحمت هايى كه به من كردى بشماره نيايد يا مَنْ اَياديهِ عِنْدى لا تُحْصى
  • و نعمتهايش را تلافى ممكن نباشد وَنِعَمُهُ لا تُجازى
    اى كه روبرو شد با من به نيكى و احسان يا مَنْ عارَضَنى بِالْخَيْرِ وَالاِْحْسانِ
    ولى من با او به بدى و گناه روبرو شدم و َعارَضْتُهُ بِالاِْسائَةِ وَالْعِصْيانِ
  • اى كه مرا به ايمان هدايت كرد پيش از آنكه بشناسم طريقه سپاسگزارى نعمتش را يا مَنْ هَدانى لِلاْ يمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُكْرَ الاِْمْتِنانِ
  • اى كه خواندمش در حال بيمارى و او شفايم داد يا مَنْ دَعَوْتُهُ مَريضاً فَشَفانى
  • و در برهنگى و او مرا پوشاند وَعُرْياناً فَكَسانى
  • و در گرسنگى و او سيرم كرد وَجائِعاً فَاَشْبَعَنى
  • و در تشنگى و او سيرابم كرد وَعَطْشانَ فَاَرْوانى
  • و در خوارى و او عزتم بخشيد وَذَليلاً فَاَعَزَّنى
  • و در نادانى و او معرفتم بخشيد وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى
  • و در تنهايى و او فزونى جمعيت به من داد وَوَحيداً فَكَثَّرَنى
  • و در دورى از وطن و او بازم گرداند وَغائِباً فَرَدَّنى
  • و در ندارى و او دارايم كرد وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى
  • و در كمك خواهى و او ياريم داد وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى
  • و در ثروتمندى و او از من سلب نفرمود وَغَنِيّاً فَلَمْ يَسْلُبْنى
  • و (هنگامى كه ) از همه اين خواسته ها دم بستم تو آغاز كردى وَاَمْسَكْتُ عَنْ جَميعِ ذلِكَ فَابْتَدَاَنى
  • پس از آن تو است حمد و سپاس فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ
  • اى كه لغزشم را ناديده گرفت يا مَنْ اَقالَ عَثْرَتى
  • و گرفتگى را از من دور كرد وَنَفَّسَ كُرْبَتى
  • و دعايم را اجابت فرمود وَاَجابَ دَعْوَتى
  • و عيبم را پوشاند وَسَتَرَ عَوْرَتى
  • و گناهانم را آمرزيد وَغَفَرَ ذُنُوبى
  • و به خواسته ام رسانيد وَبَلَّغَنى طَلِبَتى
  • و بر دشمنم يارى داد وَنَصَرَنى عَلى عَدُوّى
  • و اگر بخواهم نعمتها و عطاها و مراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَكَ وَمِنَنَكَ وَكَرائِمَ مِنَحِكَ لا اُحْصيها
  • بیان چیزهایی که خدا عطا کرده

اى مولاى من يا مَوْلاىَ

  • اين تويى كه منت نهادى اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ
  • و اين تويى كه نعمت دادى اَنْتَ الَّذى اَنْعَمْتَ
  • اين تويى كه احسان فرمودى اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ
  • اين تويى كه نيكى كردى اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ
  • اين تويى كه فزونى بخشيدى اَنْتَ الَّذى اَفْضَلْتَ
  • اين تويى كه كامل كردى اَنْتَ الَّذى اَكْمَلْتَ
  • اين تويى كه روزى دادى اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ
  • اين تويى كه توفيق دادى اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ
  • اين تويى كه عطا كردى اَنْتَ الَّذى اَعْطَيْتَ
  • اين تويى كه بى نياز كردى اَنْتَ الَّذى اَغْنَيْتَ
  • اين تويى كه ثروت بخشيدى اَنْتَ الَّذى اَقْنَيْتَ
  • اين تويى كه ماءوى دادى اَنْتَ الَّذى اوَيْتَ
  • اين تويى كه كفايت كردى اَنْتَ الَّذى كَفَيْتَ
  • اين تويى كه هدايت كردى اَنْتَ الَّذى هَدَيْتَ
  • اين تويى كه نگهداشتى اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ
  • اين تويى كه پوشاندى اَنْتَ الَّذى سَتَرْتَ
  • اين تويى كه آمرزيدى اَنْتَ الَّذى غَفَرْتَ
  • اين تويى كه ناديده گرفتى اَنْتَ الَّذى اَقَلْتَ
  • اين تويى كه قدرت و چيرگى دادى اَنْتَ الَّذى مَكَّنْتَ
  • اين تويى كه عزت بخشيدى اَنْتَ الَّذى اَعْزَزْتَ
  • اين تويى كه كمك كردى اَنْتَ الَّذى اَعَنْتَ
  • اين تويى كه پشتيبانى كردى اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ
  • اين تويى كه تاءييد كردى اَنْتَ الَّذى اَيَّدْتَ
  • اين تويى كه يارى كردى اَنْتَ الَّذى نَصَرْتَ
  • اين تويى كه شفا دادى اَنْتَ الَّذى شَفَيْتَ
    اين تويى كه عافيت دادى اَنْتَ الَّذى عافَيْتَ
  • اين تويى كه اكرام كردى اَنْتَ الَّذى اَكْرَمْتَ
  • بزرگى و برترى از تو است تَبارَكْتَ وَتَعالَيْتَ
  • و ستايش هميشه مخصوص تو است فَلَكَ الْحَمْدُ دآئِماً
  • و سپاسگزارى دائمى و جاويد از آن تواست وَلَكَ الشُّكْرُ واصِباً اَبَداً
  • بیان ویژگی های خود
  • و اما من اى معبودم كسى هستم كه ثُمَّ اَنَا يا اِلهىَ
  • به گناهانم اعتراف دارم الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى
  • پس آنها را بيامرز فَاغْفِرْها لى
  • و اين منم كه بد كردم اَنَا الَّذى اَسَاْتُ اين منم كه خطا كردم اَنَاالَّذى اَخْطَاْتُ
  • اين منم كه (به بدى ) همت گماشتم اَنَاالَّذى هَمَمْتُ
  • اين منم كه نادانى كردم اَنَاالَّذى جَهِلْتُ
  • اين منم كه غفلت ورزيدم اَنَاالَّذى غَفَلْتُ
  • اين منم كه فراموش كردم اَنَا الَّذى سَهَوْتُ
  • اين منم كه (به غير يا به خود) اعتماد كردم اَنَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ
  • اين منم كه (به كاربد) تعمّد كردم اَنَا الَّذى تَعَمَّدْتُ
  • اين منم كه وعده دادم اَنَا الَّذى وَعَدْتُ
  • واين منم كه خلف وعده كردم وَاَنَاالَّذى اَخْلَفْتُ
  • اين منم كه پيمان شكنى كردم اَنَاالَّذى نَكَثْتُ
  • اين منم كه به بدى اقراركردم اَنَا الَّذى اَقْرَرْتُ اين منم كه به نعمت تو بر خود و در پيش خود اعتراف دارم اَنَا الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَىَّ وَعِنْدى
  • و با گناهانم بسويت بازگشته ام وَاَبوُءُ بِذُنُوبى
  • پس آنها را بيامرز اى فَاغْفِرْها لى
  • كه زيانش نرساند گناهان بندگان يا مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ
  • و از اطاعت ايشان بى نيازى وهُوَ الَغَنِىُّ عَنْ طاعَتِهِمْ
  • و تو آنى كه هركس از بندگان كردار شايسته اى انجام دهد به رحمت خويش توفيقش دهى وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ
  • پس تو را است ستايش اى معبود و آقاى من فَلَكَ الْحَمْدُ اِلهى وَسَيِّدى

    خدايا اِلهى !

  • به من دستور دادى و من نافرمانى كردم اَمَرْتَنى فَعَصَيْتُكَ
  • و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتكب شدم وَنَهَيْتَنى فَارْتَكَبْتُ نَهْيَكَ
  • و اكنون به حالى افتاده ام كه فَاَصْبَحْتُ لا ذا بَر آءَةٍ لى فَاَعْتَذِرَُ
    نه وسيله تبرئه اى دارم كه پوزش خواهم
  • و نه نيرويى دارم كه بدان يارى گيرم وَلاذا قُوَّةٍ فَاَنْتَصِرَُ
  • پس به چه وسيله با تو روبرو شوم فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُكَ

اى مولاى من يا مَوْلاىَ !

  • آيا به گوشم اَبِسَمْعى
  • يا به چشمم اَمْ بِبَصَرى
  • يا به زبانم اَمْ بِلِسانى
  • يا به دستم اَمْ بِيَدى
  • يا به پايم اَمْ بِرِجْلى
  • آيا همه اينها نعمتهاى تو نيست كه در پيش من بود اَلَيْسَ كُلُّها نِعَمَكَ عِندى
  • و با همه آنها تو را معصيت كردم وَبِكُلِّها عَصَيْتُكَ
  • اى مولاى من يا مَوْلاىَ
  • پس تو حجت و راه مؤ اخذه بر من دارى فَلَكَ الْحُجَّةُ وَالسَّبيلُ عَلَىَّ
  • اى كه مرا پوشاندى از پدران و مادران كه مرا از نزد خود برانند يا مَنْ سَتَرَنى مِنَ الاْ باءِ وَالاُْمَّهاتِ اَنْ يَزجُرُونى
  • و از فاميل و برادران كه مرا سرزنش كنند وَمِنَ الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ اَنْ يُعَيِّرُونى
  • و از سلاطين و حكومتها كه مرا شكنجه كنند وَمِنَ السَّلاطينِ اَنْ يُعاقِبُونى
  • و اگر آنها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از كار من در آن هنگام مهلتم نمى دادندوَلَوِ اطَّلَعُوا يا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنّى اِذاً ما اَنْظَرُونى
    و از خود دورم مى كردند وَلَرَفَضُونى
  • و از من مى بريدند وَقَطَعُونى
  • و اينك خدايا اين منم كه در پيشگاهت ايستاده فَها اَنَا ذا يا اِلهى بَيْنَ يَدَيْكَ

اى آقاى من يا سَيِّدى

  • با حال خضوع و خوارى و درماندگى و كوچكى نه وسيله تبرئه جويى دارم كه پوزش طلبم خاضِعٌ ذَليلٌ حَصيرٌ حَقيرٌ لا ذُو بَر آئَةٍ فَاَعْتَذِرَُ
  • و نه نيرويى كه يارى جويم وَلا ذُو قُوَّةٍ فَاَنْتَصِرَُ
  • و نه حجت و برهانى كه بدان چنگ زنم وَلا حُجَّةٍ فَاَحْتَجَُّ بِها
  • و نه مى توانم بگويم كه گناه نكرده ام وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَلَمْ اَعْمَلْ سُوَّءاً
  • و كجا مى تواند انكار فرضا كه انكار كنم اى مولاى من سودم بخشد! وَما عَسَى الْجُحُودَ وَلَوْ جَحَدْتُ يا مَوْلاىَ يَنْفَعُنى
  • چگونه ؟ و كجا؟ كَيْفَ
  • با اينكه تمام اعضاى من گواهند بر من به آنچه انجام داده وَاَنّى ذلِكَ وَجَوارِحى كُلُّها شاهِدَةٌ عَلَىَّ
  • و به يقين مى دانم و هيچگونه شك و ترديدى ندارم كه تو از كارهاى بزرگ از من پرسش خواهى كرد بِما قَدْ عَمِلْتُ وَعَلِمْتُ يَقيناً غَيْرَ ذى شَكٍّ اَنَّكَ سآئِلى مِنْ عَظايِمِ الاُْمُورِ
  • و تويى آن داور عادلى كه ستم نكند وَاَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ
  • و همان عدالتت مرا هلاك كند وَعَدْلُكَ مُهْلِكى
  • و از تمام عدالت تو مى گريزم وَمِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبى
  • اگر عذابم كنى خدايا بواسطه گناهان من است فَاِنْ تُعَذِّبْنى يا اِلهى فَبِذُنُوبى
  • پس از آنكه حجت بر من دارى بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَىَّ
  • و اگر از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و بزرگوارى تو است وَاِنْ تَعْفُ عَنّى فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ وَكَرَمِكَ
  • معبودى جز تو نيست لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ
  • منزهى تو سُبْحانَكَ
  • و من از ستمكارانم اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ
  • ویژگی های معبودم
  • معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرينَ
  • معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از يگانه پرستانم لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدينَ
  • معبودى نيست جز تو منزهى تو و من از ترسناكانم لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْخاَّئِفينَ
  • معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از هراسناكانم لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْوَجِلينَ
  • معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از اميدوارانم لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الرَّاجينَ
  • معبودى نيست جز تو منزهى تو و من از مشتاقانم لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الرّاغِبينَ
  • معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از تهليل (لااله الاالله ) گويانم لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلينَ
  • معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از خواهندگانم لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَالسّ اَّئِلينَ
  • معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از تسبيح گويانم لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحينَ
  • معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از تكبير(الله اكبر) گويانم لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُكَبِّرينَ
  • معبودى نيست جز تو منزهى تو پروردگار من و پروردگار پدران پيشين من لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ رَبّى وَرَبُّ اب اَّئِىَ الاَْوَّلينَ

خدايا اَللّهُمَّ

  • اين است ستايش من بر تو در مقام تمجيدت هذا ثَنائى عَلَيْكَ مُمَجِّداً
    و اين است اخلاص من بذكر در مقام يكتاپرستيت وَاِخْلاصى لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً و
  • و اقرار من به نعمتهايت در مقام شماره آنهاَاِقْرارى بِالائِكَ مُعَدِّداً
  • گرچه من اقرار دارم كه آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسيارى آنها و فراوانى و آشكارى آنها وَاِنْ كُنْتُ مُقِرّاً اَنّى لَمْ اُحْصِها لِكَثْرَتِها وَسُبُوغِها وَتَظاهُرِها
  • و پيشى جُستن آنها از زمان پيدايش من كه همواره در آن عهد مرا بوسيله آن نعمتها يادآورى مى كردى وَتَقادُمِها اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنى بِهِ مَعَها
  • از آن ساعت كه مرا آفريدى و خلق كردى مُنْذُ خَلَقْتَنى
  • از همان ابتداى عمر كه از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى وَبَرَاْتَنى مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ
  • و گرفتاريم برطرف كردى وَكَشْفِ الضُّرِّ
  • و اسباب آسايش مرا فراهم ساختى وَتَسْبيبِ الْيُسْرِ
  • و سختى را دفع نموده وَدَفْعِ الْعُسْرِ
  • و اندوه را زدودى وَتَفريجِ الْكَرْبِ
  • و تنم را تندرست وَالْعافِيَةِ فِى الْبَدَنِ
  • و دينم را بسلامت داشتى وَالسَّلامَةِ فِى الدّينِ
  • و اگر ياريم دهند به اندازه اى كه نعمتت را ذكر كنم تمام جهانيان از اولين و آخرين نه من قدرت ذكرش را دارم نه آنها وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَميعُ الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْ خِرينَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلى ذلِكَ
  • منزهى تو تَقَدَّسْتَ
  • و برترى از اينكه پروردگارى هستى كريم و بزرگ و مهربان وَتَعالَيْتَ مِنْ رَبٍّ كَريمٍ عَظيمٍ رَحيمٍ
  • كه مهرورزى هايت به شماره درنيايد لا تُحْصى الاَّؤُكَ
  • و ستايشت به آخر نرسد وَلا يُبْلَغُ ثَنآؤُكَ
  • و نعمتهايت را تلافى نتوان كرد وَلا تُكافى نَعْمآؤُكَ

درود فرست بر محمد و آل محمد صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ

  • و كامل گردان بر ما نعمتهايت را وَاَتْمِمْ عَلَيْنا نِعَمَكَ
  • و بوسيله اطاعت خويش سعادتمندمان گردان وَاَسْعِدْنا بِطاعَتِكَ
  • منزهى تو معبودى جز تو نيست سُبْحانَكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ

خدايا اَللَّهُمَّ

  • تويى كه اجابت كنى دعاى درمانده را اِنَّكَ تُجيبُ الْمُضْطَرَّ
  • و برطرف كنى بدى را وَتَكْشِفُ السُّوَّءَ
  • و فريادرسى كنى از گرفتار وَتُغيثُ الْمَكْرُوبَ
  • و شفا دهى به بيمار وَتَشْفِى السَّقيمَ
  • و بى نياز كنى فقير را وَتُغْنِى الْفَقيرَ
  • و مرمت كنى شكستگى را وَتَجْبُرُ الْكَسيرَ
  • و رحم كنى به كودك خردسال وَتَرْحَمُ الصَّغيرَ
  • و يارى دهى به پير كهنسال وَتُعينُ الْكَبيرَ
  • و جز تو پشتيبانى نيست وَلَيْسَ دُونَكَ ظَهيرٌ
  • و نه فوق (توانايى ) تو توانايى وَلا فَوْقَكَ قَديرٌ
  • و تويى والاى بزرگ وَاَنْتَ الْعَلِىُّ الْكَبيرُ
  • اى رهاكننده اسير در كُند و زنجير يا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الاَْسيرِ
  • اى روزى دهنده كودك خردسال يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ
  • اى پناه شخص ترسانى كه پناه جويد يا عِصْمَةَ الْخآئِفِ الْمُسْتَجيرِ
  • اى كه شريك و وزيرى براى او نيست يا مَنْ لا شَريكَ لَهُ وَلا وَزيرَ

    درود فرست بر محمد و آل محمد صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ

  • و عطا كن به من در اين شام بهترين چيزى را كه عطا كردى وَاَعْطِنى فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ اَفْضَلَ ما اَعْطَيْتَ
  • و دادى به يكى از بندگانت چه آن نعمتى باشد كه مى بخشى وَاَنَلْتَ اَحَداً مِنْ عِبادِكَ مِنْ نِعْمَةٍ تُوليها
  • و يا احسانهايى كه تازه كنى وَ الاَّءٍ تُجَدِّدُه
  • و بلاهايى كه مى گردانى اوَبَلِيَّةٍ تَصْرِفُه
  • و غم و اندوهى كه برطرف كنى اوَكُرْبَةٍ تَكْشِفُها
  • و دعايى كه اجابت كنى وَدَعْوَةٍ تَسْمَعُها
  • و كار نيكى كه بپذيرى وَحَسَنَةٍ تَتَقَبَّلُها
  • و گناهانى كه بپوشانى وَسَيِّئَةٍ تَتَغَمَّدُها

كه براستى تو بهر چه خواهى دقيق و آگاهى اِنَّكَ لَطيفٌ بِما تَشاَّءُ خَبيرٌ

و بر هرچيز توانايى وَعَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ

  • خدايا تو نزديكترين كسى هستى كه خوانندت و از هركس زودتر اجابت كنى اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَقْرَبُ مَنْ دُعِىَ وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ
  • و در گذشت از هركس بزرگوارترى وَاَكْرَمُ مَنْ عَفى
  • و در عطابخشى عطايت از همه وسيعتر وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطى
  • ودراجابت درخواست ازهمه شنواترى وَاَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ
  • اى بخشاينده دنيا و آخرت و مهربان آن دو يا رَحمنَ الدُّنْيا وَالاْ خِرَةِ وَ رحيمَهُما
  • براستى كسى كه مانند تو از او درخواست شود نيست لَيْسَ كَمِثْلِكَ مَسْئُولٌ
  • و جز تو آرزو شده اى نيست وَلا سِواكَ مَاْمُولٌ
  • خواندمت و تو اجابت كردى دَعَوْتُكَ فَاَجَبْتَنى
  • و درخواست كردم و تو عطا كردى وَسَئَلْتُكَ فَاَعْطَيْتَنى
  • و به درگاه تو ميل كردم و تو مرا مورد مهر خويش قرار دادى وَرَغِبْتُ اِلَيْكَ فَرَحِمْتَنى
  • و به تو اعتماد كردم و تو نجاتم دادى وَوَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّيْتَنى
  • و به درگاه تو ناليدم و تو كفايتم كردى وَفَزِعْتُ اِلَيْكَ فَكَفَيْتَنى
  • خدايا اَللّهُمَّ
    درود فرست بر محمد بنده و رسول و پيامبرت و بر آل پاك و پاكيزه اش همگى فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَعَلى الِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ اَجْمَعينَ
  • و نعمتهاى خود را بر ما كامل گردان وَتَمِّمْ لَنا نَعْمآئَكَ
  • و عطايت را بر ما گوارا كن وَهَنِّئْنا عَطآئَكَ
  • و نام ما را در زمره سپاسگزارانت بنويس وَاكْتُبْنا لَكَ شاكِرينَ
  • و هم جزء يادكنندگان نعمتهايت وَلاِ لاَّئِكَ ذ اكِرينَ

آمين آمين اى پروردگار جهانيان امينَ امينَ رَبَّ الْعالَمينَ

خدايا اَللّهُمَّ

  • اى كه مالك آمد يا مَنْ مَلَكَ
  • و توانا، و توانا است فَقَدَرَوَقَدَرَ
  • و قاهر و نافرمانى شد فَقَهَرَ وَعُصِىَ
  • ولى پوشاند فَسَتَرَ
  • و آمرزشش خواهند وَاسْتُغْفِرَ
  • و آمرزد فَغَفَرَ
  • اى كمال مطلوب جويندگان مشتاق يا غايَةَ الطّالِبينَ الرّاغِبينَ
  • و منتهاى آرزوى اميدواران وَمُنْتَهى اَمَلِ الرّاجينَ
  • اى كه دانشش بهر چيز احاطه دارد يا مَنْ اَحاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ عِلْماً
  • و راءفت و مهر و بردباريش توبه جويان را فرا گرفته وَوَسِعَ الْمُسْتَقيلينَ رَاْفَةً وَرَحْمَةً وَحِلْماً
  • خدايا ما رو به درگاه تو آوريم اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ
  • در اين شبى كه آنرا شرافت و بزرگى دادى فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ الَّتى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها

 

  • پیامبر رحمت وسیله رحمت الهی
  • بوسيله محمد پيامبرت بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ
  • و فرستاده اتَ و رَسُولِكَ
  • و برگزيده ات از آفريدگان وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ
  • و امين تو بر وحيت وَاَمينِكَ عَلى وَحْيِكَ
  • آن مژده دهنده الْبَشيرِ
  • و ترساننده النَّذيرِ
  • و آن چراغ تابناك السِّراجِ الْمُنيرِ
  • آنكه بوسيله اش بر مسلمانان نعمت بخشيدى الَّذى اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمينَ
  • و رحمت عالميان قرارش دادى وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ
  • خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه محمد نزد تو شايسته آنست اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ كَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِكَ مِنْكَ
  • اى خداى بزرگ پس درود فرست بر او و بر آل برگزيده پاك و پاكيزه اش همگى ياعَظيمُ فَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلى الِهِ الْمُنْتَجَبينَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ اَجْمَعينَ
  • و بپوشان ما را به گذشت خود وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِكَ عَنّا
  • زيرا صداها با انواع مختلف لغتهاشان (و هركس به زبانى ناله اش ) بسوى تو بلند است فَاِلَيْكَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ
  • پس اى خدا براى ما قرار ده در اين شام بهره اى از هر خيرى كه ميان بندگانت تقسيم فرمايى فَاجْعَلْ لَنَا اَللّهُمَّ فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ نَصيباً مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تَقْسِمُهُ بَيْنَ عِبادِكَ
  • و نورى كه بدان هدايت فرمايى وَنُورٍ تَهْدى بِهِ
  • و رحمتى كه بگسترى آنرا وَرَحْمَةٍ تَنْشُرُها
  • و بركتى كه نازلش كنى وَبَرَكَةٍ تُنْزِلُها
  • و عافيتى كه بپوشانى وَعافِيَةٍ تُجَلِّلُها
  • و روزى و رزقى كه پهن كنى وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ
  • اى مهربانترين مهربانان يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ

خدايا اَللَّهُمَّ

  • برگردان ما را در اين هنگام پيروزمند اَقْلِبْنا فى هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحينَ
  • و رستگار مُفْلِحينَ
  • و پذيرفته مَبْرُورينَ
  • و بهره مند غانِمينَ
  • و از نااميدان قرارمان مده وَلاتَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطينَ
  • و از رحمتت دست خاليمان مفرما وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ
  • و محروممان مكن از آنچه از فضل تو آرزومنديم وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ
  • و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومينَ
  • و نه نااميدمان كن از آن زيادى عطايت كه آرزومنديم وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِكَ قانِطينَ
  • و ناكام بازِمان مگردان وَلا تَرُدَّنا خائِبينَ
  • و از درگاهت مطرود و رانده مان مكن وَلا مِنْ بابِكَ مَطْرُودينَ

    اى بخشنده ترين بخشندگان يا اَجْوَدَالاَْجْوَدينَ

و كريمترين كريمان وَاَكْرَمَ الاَْكْرَمينَ

  • ما با يقين به درگاه تو روآورديم اِلَيْكَ اَقْبَلْنا مُوقِنينَ
  • و به آهنگ (زيارت ) خانه محترم تو (كعبه بدينجا) آمديم وَلِبَيْتِكَ الْحَرامِ امّينَ قاصِدينَ
  • پس كمك ده ما را بر انجام مناسك حج و حجمان را كامل گردان فَاَعِنّا عَلى مَناسِكِنا وَاَكْمِلْ لَنا حَجَّنا
    و از ما درگذر وَاعْفُ عَنّا
  • و تندرستمان دار وَعافِنا
  • زيرا كه ما بسوى تو دو دست (نياز) دراز كرده ايم فَقَدْ مَدَدْنا اِلَيْكَ اَيْدِيَنا
    و آن دستها چنان است كه به خوارى اعتراف به گناه نشاندار شده فَهِىَ بِذِلَّةِ الاِْعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ

خدايا اَللّهُمَّ

  • در اين شام به ما عطا كن آنچه را از تو خواسته ايم فَاَعْطِنا فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ ما سَئَلْناكَ
  • و كفايت كن از ما آنچه را از تو كفايت آنرا خواستيم وَاكْفِنا مَا اسْتَكْفَيْناكَ
  • زيرا كفايت كننده اى جز تو نداريم فَلا كافِىَ لَنا سِواكَ
  • و پروردگارى غير از تو براى ما نيست وَلا رَبَّ لَنا غَيْرُكَ
  • تويى كه فرمانت درباره ما نافذ و دانشت به ما احاطه دارد نافِذٌ فينا حُكْمُكَ مُحيطٌ
  • وحكمى كه درباره ما فرمايى ازروى عدالت است بِنا عِلْمُكَ عَدْلٌ فينا قَضآؤُكَ
  • خدايا خير و نيكى براى ما مقرر كن اِقْضِ لَنَا الْخَيْرَ
  • و از اهل خير قرارمان ده وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَيْرِ
  • خدايا واجب گردان براى ما از آن جودى كه دارى پاداشى بزرگ اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا بِجُودِكَ عَظيمَ الاَْجْرِ
  • و ذخيره اى گرامى وَكَريمَ الذُّخْرِ
  • و آسايشى هميشگى وَدَوامَ الْيُسْرِ
  • و بيامرز گناهان ما را همگى وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اَجْمَعينَ
  • و در زمره هلاك شدگان بدست هلاكتمان مسپار وَلا تُهْلِكْنا مَعَ الْهالِكينَ
  • و مهر و راءفتت را از ما باز مگردان وَلا تَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَكَ وَرَحْمَتَكَ
  • اى مهربانترين مهربانان يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
  • خدايا قرارمان ده در اين وقت از آن كسانى كه از تو درخواست كرده و بديشان عطا فرموده اى اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَكَ فَاَعْطَيْتَهُ
  • و شكر تو را بجا آورده و تو نعمتت را بر آنها افزون كرده وَشَكَرَكَ فَزِدْتَهُ
  • و بسويت بازگشته و تو پذيرفته اى وَتابَ اِلَيْكَ فَقَبِلْتَهُ
  • و از گناهان بسوى تو بيرون آمده و تو همه را آمرزيده اى ، وَتَنَصَّلَ اِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ
  • اى صاحب جلالت و بزرگوارى يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ
  • خدايا ما را پاكيزه اَللّهُمَّ وَنَقِّنا
  • و (در دين ) محكممان گردان وَسَدِّدْنا
  • وتضرع وزاريمان بپذير وَاقْبَلْ تَضَرُّعَنا
  • اى بهترين كسى كه ازاو درخواست شود يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ
  • واى مهربانترين كسى كه از او مِهر خواهند وَيا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ
  • اى كه بر او پوشيده نيست بهم نهادن پلكهاى چشم يا مَنْ لا يَخْفى عَلَيْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ
  • و نه بر هم خوردن ديدگان وَلا لَحْظُ الْعُيُونِ
  • و نه آنچه در مكنون ضمير مستقر گرديده وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَكْنُونِ
  • و نه آنچه در پرده دلها نهفته است وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ
  • آرى تمام آنها را دانش تو شماره كرده اَلا كُلُّ ذلِكَ قَدْ اَحْصاهُ عِلْمُكَ
  • و بردباريت همه را در برگرفته است وَوَسِعَهُ حِلْمُكَ
  • منزهى تو و برترى از آنچه ستمكاران گويند برترى بسيارى،سُبْحانَكَ وَتَعالَيْتَ عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً كَبيراً
  • تنزيه كنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمينها و هركه در آنها است
    تُسَبِّحُ لَكَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فيهِنَّ
  • و چيزى نيست جز آنكه به ستايش تو تسبيح كند وَاِنْ مِنْ شَىْءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ
  • پس تو را است ستايش و بزرگوارى و بلندى رتبه ، فَلَكَالْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ
  • اى صاحب جلالت و بزرگوارى يا ذَاالْجَلا لِ وَالاِْكْرامِ
  • و فضل و نعمت بخشى وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ
  • و موهبتهاى بزرگ وَالاَْيادِى الْجِسامِ
  • و تويى بخشنده بزرگوار وَاَنْتَ الْجَوادُ الْكَريمُ
  • رؤ وف و مهربان الرَّؤُوفُ الرَّحيمُ
  • خدايا فراخ گردان بر من از روزى حلال خود اَللَّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ
  • و عافيتم بخش در تن و هم در دينم وَعافِنى فى بَدَنى وَدينى
  • و ترسم را امان بخش وَ امِنْ خَوْفى
  • و از آتش دوزخ آزادم كن وَاَعْتِقْ رَقَبَتى مِنَ النّارِ
  • خدايا مرا به مكر خود دچار مساز اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بى
  • و در غفلت تدريجى بسوى نابودى مبر وَلا تَسْتَدْرِجْنى
  • و فريبم مده وَلا تَخْدَعْنى
  • و شرّ تبهكاران جن و انس را از من دور كن وَادْرَءْ عَنّى شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ

    پس امام سر و ديده خود را بسوى آسمان بلند كرد و از ديده هاى
    مباركش آب مى ريخت مانند دو مشك و بصداى بلند گفت :

  • اى شنواترين شنوندگان يا اَسْمَعَ السّامِعينَ
  • اى بيناترين بينايان يااَبْصَرَ النّاظِرينَ
  • و اى سريعترين حساب رسان وَيا اَسْرَعَ الْحاسِبينَ
  • و اى مهربانترين مهربانان وَيا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ

درود فرست بر محمد و آل محمد صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ

آن آقايان فرخنده السّادَةِ الْمَيامينِ

  • و از تو اى خدا درخواست كنم حاجتم را وَاَسْئَلُكَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ
  • كه اگر آنرا به من عطا كنى ديگر هرچه را از من دريغ كنى زيانم نزند الَّتى اِنْ اَعْطَيْتَنيها لَمْ يَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى
  • و اگر آنرا از من دريغ دارى ديگر سودم ندهدهرچه به من عطا كنى وَاِنْ مَنَعْتَنيها لَمْ يَنْفَعْنى ما اَعْطَيْتَنى
  • و آن اين است كه از تو خواهم اَسْئَلُكَ
  • مرا از آتش دوزخ آزاد گردانى فَكاكَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ
  • معبودى جز تو نيست لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ
  • يگانه اى كه شريك ندارى وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ
  • از تو است فرمانروايى لَكَ الْمُلْكُ
  • و از تو است ستايش وَلَكَ الْحَمْدُ
  • و تويى كه بر هرچيز توانايى وَاَنْتَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ
  • اى پروردگار اى پروردگار يا رَبُِّ يا رَبُِّ

    پس مكرّر مى گفت يارَبُِّ و كسانى كه دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاء آن حضرت واكتفا كرده بودند به آمين گفتن پس ‍ صداهايشان بلند
    شد به گريستن با آن حضرت تا غروب كرد آفتاب وباركردند و روانه جانب مشعرالحرام شدند مؤ لف گويد كه كفعمى دعاء عرفه امام حسين (ع ) را در بلدالا مين تا اينجا نقل فرموده و علاّمه مجلسى در زاد المعاد اين دعاى شريف را موافق روايت كفعمى ايراد نموده و لكن سيّد بن طاوُس در اقبال بعد از يا رَبِّ يا رَبِّ اين زيادتى را ذكر فرموده :

  • خدا من چنانم كه در حال توانگرى هم فقيرم اِلهى اَنَا الْفَقيرُ فى غِناىَ
  • پس چگونه فقير نباشم در حال تهيدستم فَكَيْفَ لا اَكُونُ فَقيراً فى فَقْرى
  • خدايا من نادانم در عين دانشمندى اِلهى اَنَا الْجاهِلُ فى عِلْمى
  • پس چگونه نادان نباشم در عين نادانى فَكَيْفَ لا اَكُونُ جَهُولاً فى جَهْلى
  • خدايا براستى اختلاف تدبير تو اِلهى اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبيرِكَ
  • و سرعت تحول و پيچيدن در تقديرات تو جلوگيرى كنند وَسُرْعَةَ طَو آءِ مَقاديرِكَ مَنَعا
  • از بندگان عارف تو كه به عطايت دل آرام و مطمئن باشند عِبادَكَ الْعارِفينَ بِكَ عَنْ السُّكُونِ اِلى عَطآءٍ
  • و در بلاى تو ماءيوس و نااميد شوند وَالْيَاءْسِ مِنْكَ فى بَلاَّءٍ
  • خدايا از من همان سرزند كه شايسته پستى من است اِلهى مِنّى ما يَليقُ بِلُؤْمى
  • و از تو انتظار رود آنچه شايسته بزرگوارى تو است وَمِنْكَ ما يَليقُ بِكَرَمِكَ
  • خدايا تو خود را به لطف و مهر به من توصيف فرمودى پيش از آنكه ناتوان باشم اِلهى وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّاءْفَةِ لى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفى
  • آيا پس از ناتوانيم لطف و مهرت را از من دريغ مى دارى اَفَتَمْنَعُنى مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفى
  • خدايا اگر كارهاى نيك از من سرزند به فضل تو بستگى دارد اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِكَ
  • و تو را منّتى است بر من وَلَكَ الْمِنَّةُ عَلَىَّ
  • و اگر كارهاى بد از من روى دهد آن هم بستگى به عدل تو دارد وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِكَ
  • و تو را بر من حجت است وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ
  • خدايا اِلهى
  • چگونه مرا وامى گذارى در صورتى كه كفايتم كردى كَيْفَ تَكِلُنى وَقَدْ تَكَفَّلْتَ لى
  • و چگونه مورد ستم واقع گردم با اينكه تو ياور منى وَكَيْفَ اُضامُ وَاَنْتَ النّاصِرُ لى
  • يا چگونه نااميد گردم در صورتى كه تو نسبت به من مهربانى اَمْ كَيْفَ اَخيبُ وَاَنْتَ الْحَفِىُّ بى ها
  • هم اكنون به درگاه تو توسل جويم اَنَا اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ
  • بوسيله آن نيازى كه به درگاهت دارم بِفَقْرى اِلَيْكَ
  • و چگونه توسل جويم بوسيله فقرى كه محال است پيرامون تو راه يابد وَكَيْفَ اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ
  • يا چگونه از حال خويش به درگاهت شكوه كنم با اينكه حال من بر تو پنهان نيست اَمْ كَيْفَ اَشْكوُ اِلَيْكَ حالى وَهُوَ لا يَخْفى عَلَيْكَ
  • يا چگونه با زبان (قال ) ترجمه حال خود كنم در صورتى كه آنهم از پيش تو بُرُوز كرده به نزد خودت اَمْ كَيْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالى وَهُوَ مِنَكَ بَرَزٌ اِلَيْكَ
  • يا چگونه آرزوهايم به نوميدى گرايد با اينكه به آستان تو وارد شده اَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ امالى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَيْكَ
  • يا چگونه احوالم را نيكو نكنى با اينكه احوال من به تو قائم است اَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ اَحْوالى وَبِكَ قامَتْ
  • خدايا چه اندازه به من لطف دارى با اين نادانى عظيم من اِلهى ما اَلْطَفَكَ بى مَعَ عَظيمِ جَهْلى
  • و چقدر به من مهر دارى با اين كردار زشت وَما اَرْحَمَكَ بى مَعَ قَبيحِ فِعْلى
  • من خدايا چقدر تو به من نزديكى اِلهى ما اَقْرَبَكَ مِنّى
  • و در مقابل چقدر من از تو دورم وَاَبْعَدَنى عَنْكَ
  • و با اينهمه كه تو نسبت به من مهربانى وَما اَرْاَفَكَ بى فَمَا
  • پس آن چيست كه مرا از تو محجوب دارد الَّذى يَحْجُبُنى عَنْكَ
  • خدايا آن طورى كه من از روى اختلاف آثار و تغيير و تحول اطوار بدست آورده ام مقصود تو از من آنست كه خود را در هرچيزى (جداگانه ) به من بشناسانى تا من در هيچ چيزى نسبت به تو جاهل نباشم اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاَّْثارِ وَتَنقُّلاتِ الاَْطْوارِ اَنَّ مُرادَكَ مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى كُلِّشَىْءٍ حَتّى لا اَجْهَلَكَ فى شَىْءٍ
  • خدايا هر اندازه پستى من زبانم را لال مى كند كرم تو آنرا گويا مى كند اِلهى كُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى اَنْطَقَنى كَرَمُكَ
  • و هراندازه اوصاف من مرا ماءيوس مى كند نعمتهاى تو به طمعم اندازد وَكُلَّما ايَسَتْنى اَوْصافى اَطْمَعَتْنى مِنَنُكَاِلهى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ
  • خدايا آنكس كه كارهاى خوبش كار بد باشد پس چگونه كار بدش بد نباشد فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَساويهِ مَساوِىَ
  • و آنكس كه حقيقت گويى هايش ادعايى بيش نباشد پس چگونه ادعاهايش ادعا نباشد وَمَنْ كانَتْ حَقايِقُهُ دَعاوِىَ
  • خدايا فرمان نافذت و مشيت قاهرت براى هيچ گوينده اى فرصت گفتار نگذارد فَكَيْفَ لا تَكُونُ دَعاويهِ دَعاوِىَ اِلهى حُكْمُكَ النّافِذُوَمَشِيَّتُكَ الْقاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكا لِذى مَقالٍ مَقالاً
  • و براى هيچ صاحب حالى حس و حال به جاى ننهد وَلا لِذى حالٍ حالاً
  • خدايا چه بسيار طاعتى كه (پيش خود) پايه گذارى كردم اِلهى كَمْ مِنْ طاعَةٍ بَنَيْتُها
  • و چه بسيار حالتى كه بنيادش كردم ولى (ياد) عدل تو اعتمادى را كه بر آنها داشتم يكسره فروريخت وَحالَةٍ شَيَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادى عَلَيْها عَدْلُكَ
  • بلكه فضل تو نيز اعتمادم را بهم زد بَلْ اَقالَنى مِنْها فَضْلُكَ
  • خدايا تو مى دانى كه اگر چه طاعت تو در من بصورت كارى مثبت ادامه ندارد ولى دوستى و تصميم بر انجام آن در من ادامه دارد اِلهى اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنّى وَاِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَةُ مِنّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّةً وَعَزْماً
  • خدايا چگونه تصميم گيرم در صورتى كه تحت قهر توام اِلهى كَيْفَ اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ
  • و چگونه تصميم نگيرم با اينكه تو دستورم دهى وَكَيْفَ لا اَعْزِمُ وَاَنْتَ الاْ مِرُ
  • خدايا تفكر (يا گردش ) من در آثار تو راه مرا به ديدارت دور سازد اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْ ثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ
  • پس كردار مرا با خودت بوسيله خدمتى كه مرا به تو برساند چگونه استدلال شود بر وجود تو به چيزى كه خود آن موجود در هستيش نيازمند به تو است فَاجْمَعْنى عَلَيْكَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنى اِلَيْكَ كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَيْكَ اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ
  • و آيا اساساً براى ما سواى تو ظهورى هست كه در تو نباشد تا آن وسيله ظهور تو گردد مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ
  • تو كِى پنهان شده اى تا محتاج بدليلى باشيم كه به تو راهنمائى كند مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَليْكَ
  • و چه وقت دور مانده اى تا آثار تو ما را به تو واصل گرداند وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَكُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَيْكَ
  • كور باد آن چشمى كه تو را نبيند كه مراقب او هستى عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقيباً
  • و زيان كار باد سوداى آن بنده كه از محبت خويش به او بهره اى ندادى وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصيباً
  • خدايا فرمان دادى كه به آثار تو رجوع كنم اِلهى اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَى الاْ ثارِ
  • پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششى از انوار فَارْجِعْنى اِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ
  • و راهنمايى وَهِدايَةِ
  • و از بينش جوئى الاِْسْتِبصارِ
  • تا بازگردم بسويت پس از ديدن آثار حَتّى اَرْجِعَ اِلَيْكَ مِنْها
  • هم چنانكه آمدم بسويت از آنها كه نهادم از نظر به آنها مصون مانده كَما دَخَلْتُ اِلَيْكَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَيْها
  • و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَيْها

كه براستى تو بر هر چيز توانائى اِنَّكَ عَلى كُلِّشَىٍْ قَديرٌ

  • خدايا اين خوارى من است كه پيش رويت عيان و آشكار است اِلهى هذا ذُلّى ظاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ
  • و اين حال (تباه ) من است وَهذا حالى
  • كه بر تو پوشيده نيست لا يَخْفى عَلَيْكَ
  • از تو خواهم كه مرا به خود برسانى مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَيْكَ
  • و بوسيله ذات تو بر تو دليل مى جويم وَبِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ
  • پس به نور خود مرا بر ذاتت راهنمائى فرما فَاهْدِنى بِنُورِكَ اِلَيْكَ
  • و به يادآر مرا با بندگى صادقانه در پيش رويت وَاَقِمْنى بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ
  • خدايا بياموز به من از دانش مخزونت اِلهى عَلِّمْنى مِنْ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ
  • و محفوظم دار به پرده مصونت وَصُنّى بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ
  • خدايا مرا به حقائق نزديكان درگاهت بياراى اِلهى حَقِّقْنى بِحَقائِقِ اَهْلِ
    الْقُرْبِ
  • و به راه اهل جذبه و شوقت ببر وَاسْلُكْ بى مَسْلَكَ اَهْلِ الْجَذْبِ
  • خدايا بى نياز كن مرا به تدبير خودت در باره ام از تدبير خودم اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبيرِكَ لى عَنْ تَدْبيرى
  • و به اختيار خودت از اختيار خودم وَبِاخْتِيارِكَ عَنِ اخْتِيارى
  • و بر جاهاى بيچارگى و درماندگيم مرا واقف گردان وَاَوْقِفْنى عَلى مَراكِزِ
    اضْطِرارى
  • خدايا مرا از خوارى نفسم نجات ده  اِلهى اَخْرِجْنى مِنْ ذُلِّ نَفْسى
  • و پاكم كن از شك و شرك خودم وَطَهِّرْنى مِنْ شَكّى
  • پيش از آنكه داخل گورم گردم به تو يارى جويم وَشِرْكى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسى بِكَ اَنْتَصِرُ
  • پس تو هم ياريم كن فَانْصُرْنى
  • و بر تو توكل كنم وَعَلَيْكَ اَتَوَكَّلُ
  • پس مرا وامگذار فَلا تَكِلْنى
  • و از تو درخواست كنم پس نااميدم مگردان وَاِيّاكَ اَسْئَلُ فَلا تُخَيِّبْنى
  • و در فضل تو رغبت كرده ام پس محرومم مفرما وَفى فَضْلِكَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنى
  • و به حضرت تو خود را بسته ام پس دورم مكن وَبِجَنابِكَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنى
  • و به درگاه تو ايستاده ام پس طردم مكن وَبِبابِكَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنى
  • خدايا مبرّا است خوشنودى تو از اينكه علت و سببى از جانب تو داشته باشد اِلهى تَقَدَّسَ رِضاكَ اَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ
  • پس چگونه ممكن است من سبب آن گردم  فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنّى
  • خدايا تو به ذات خود بى نيازى از اينكه سودى از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بى نياز نباشى اِلهى اَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِكَ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّاً عَنّى
  • خدايا براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى كنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى شهوت اسير كرده  اِلهى اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ يُمَنّينى وَاِنَّ الْهَوى بِوَثائِقِ الشَّهْوَةِ اَسَرَنى
  • پس تو ياور من باش فَكُنْ اَنْتَ النَّصيرَ لى
  • تا پيروزم كنى حَتّى تَنْصُرَنى
  • و بينايم كنى وَتُبَصِّرَنى
  • و بوسيله فضل خويش بى نيازم گردانى وَاَغْنِنى بِفَضْلِكَ
  • تا بوسيله تو از طلب كردن بى نياز شوم حَتّى اَسْتَغْنِىَ بِكَ عَنْ طَلَبى
  • توئى كه تاباندى انوار (معرفت ) را در دل اوليائت اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِيآئِكَ
  • تا اينكه تو را شناختند و يگانه ات دانستند حَتّى عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ
  • و توئى كه اغيار و بيگانگان را از دل دوستانت براندى وَاَنْتَ الَّذى اَزَلْتَ الاَْغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِكَ
  • تا اينكه كسى را جز تو دوست نداشته حَتّى لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ
  • و به غير تو پناهنده و ملتجى نشوند وَلَمْ يَلْجَئُوا اِلى غَيْرِكَ
  • و توئى مونس ايشان در آنجا كه عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَيْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ
  • و توئى كه راهنمائيشان كنى آنگاه كه نشانه ها برايشان آشكار گردد وَاَنْتَ الَّذى هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ
  • چه دارد آنكس كه تو را گم كرده ؟ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ
  • و چه ندارد آنكس كه تو را يافته است وَمَا الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ
  • براستى محروم است آنكس كه بجاى تو بديگرى راضى شود لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلاً
  • و بطور حتم زيانكار است كسى كه از تو به ديگرى روى كند وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغى عَنْكَ مُتَحَوِّلاً
  • چسان مى شود بغير تو اميدوار بود در صورتى كه تو احسانت را قطع نكردى كَيْفَ يُرْجى سِواكَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ
  • و چگونه از غير تو مى توان طلب كرد با اينكه تو تغيير نداده اى شيوه عطابخشيت را وَكَيْفَ يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَةَ الاِْمْتِنانِ
  • اى خدائى كه به دوستانت شيرينى همدمى خود را چشاندى يا مَنْ اَذاقَ اَحِبّآئَهُ حَلاوَةَ الْمُؤ انَسَةِ
  • و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقينَ
  • و اى خدائى كه پوشاندى براولياء خودت خلعتهاى هيبت خود را وَيا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِيائَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ
  • پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرينَ
  • توئى كه ياد كنى پيش از آنكه ياد كنندگان يادت كنند اَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ الذّاكِرينَ
  • و توئى آغازنده به احسان قبل از آنكه پرستش كنندگان بسويت توجه كنند وَاَنْتَ الْبادى بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدينَ
  • و توئى بخشنده عطا پيش از آنكه خواهندگان از تو خواهند  وَاَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبينَ
  • و توئى پربخشش وَاَنْتَ الْوَهّابُ
  • و سپس همان را كه به ما بخشيده اى از ما به قرض مى خواهى ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضينَ
  • خدايا مرا بوسيله رحمتت بطلب تا من به نعمت وصالت نائل گردم اِلهى اُطْلُبْنى بِرَحْمَتِكَ حَتّى اَصِلَ اِلَيْكَ
  • و بوسيله نعمتت مرا جذب كن تا به تو رو كنم وَاجْذِبْنى بِمَنِّكَ حَتّى اُقْبِلَ عَلَيْكَ اِلهى
  • خدايا براستى اميد من از تو قطع نگردد اِنَّ رَجآئى لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ
  • و اگرچه نافرمانيت كنم چنانكه ترسم و از تو زائل نشود وَاِنْ عَصَيْتُكَ كَما اَنَّ خَوْفى لا يُزايِلُنى
  • و گرچه فرمانت برم همانا جهانيان مرا بسوى تو رانده اند وَاِنْ اَطَعْتُكَ فَقَدْ دَفَعَتْنِى الْعَوالِمُ اِلَيْكَ
  • و آن علمى كه به كرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده وَقَدْ اَوْقَعَنى عِلْمى بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ
  • خدايا چگونه نوميد شوم اِلهى كَيْفَ اَخيبُ
  • و تو آرزوى منى وَاَنْتَ اَمَلى
  • و چگونه پست و خوار شوم با اينكه اعتمادم بر تو است اَمْ كَيْفَ اُهانُ وَعَلَيْكَ مُتَّكَلى
  • خدايا چگونه عزت جويم با اينكه در خوارى جايم دادى اِلهى كَيْفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى الذِّلَّةِ اَرْكَزْتَنى
  • و چگونه عزت نجويم با اينكه به خود مُنْتَسِبَم كردى اَمْ كَيْفَ لا اَسْتَعِزُّ وَاِلَيْكَ نَسَبْتَنى
  • خدايا چگونه نيازمند نباشم با اينكه تو در نيازمندانم جاى دادى اِلهى كَيْفَ لا اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى فِى الْفُقَرآءِ اَقَمْتَنى
  • يا چگونه نيازمند باشم و توئى كه به جود و بخششت بى نيازم كردى اَمْ كَيْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِكَ اَغْنَيْتَنى
  • و توئى كه معبودى جز تو نيست شناساندى خود را به هر چيز وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ غَيْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَىْءٍ
  • و هيچ چيزى نيست كه تو را نشناسد فَما جَهِلَكَ شَىْءٌ وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى كُلِّشَىْءٍ
  • و توئى كه شناساندى خود را به من در هر چيز فَرَاَيْتُكَ ظاهِراً فى كُلِّ شَىْءٍ
  • و من تو را آشكار در هر چيز ديدم وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَىْءٍ
  • و توئى آشكار بر هر چيز اى كه بوسيله مقام رحمانيت خود (بر همه چيز) احاطه كردى و عرش در ذاتش پنهان شد يا مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِيَّتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَيْباً فى ذاتِهِ مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ
  • توئى كه آثار را به آثار نابود كردى و اغيار را به احاطه كننده هاى افلاك انوار محو كردى وَمَحَوْتَ الاَْغْيارَ بِمُحيطاتِ اَفْلاكِ الاَْنْوارِ
  • اى كه در سراپرده هاى عرشش محتجب شد يا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ
  • از اينكه ديده ها او را درك كنند عَنْ اَنْ تُدْرِكَهُ الاَْبْصارُ
  • اى كه تجلى كردى به كمال زيبائى و نورانيت يا مَنْ تَجَلّى بِكَمالِ بَهآئِهِ
  • و پابرجا شد عظمتش از استوارى فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ [مِنَ] الاِْسْتِوآءَ
  • چگونه پنهان شوى با اينكه تو آشكارى كَيْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ
  • يا چگونه غايب شوى كه تو نگهبانی و حاضری اَمْ كَيْفَ تَغيبُ وَاَنْتَ الرَّقيبُ الْحاضِرُ
  • همانا تو بر هرچیز توانایی، اِنَّكَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ
  • و سپاس تنها از آن خداست،خدای یگانه. وَالْحَمْدُ لله وَحْدَهُ

********************************

پیوست : متن و ترجمه دعا

دراین بخش که ابتدا دعا به عربی و سپس فارسی آن بدون تنظیم هر سطر با یکدیگر درج گردیده است ، عینا ارایه شده است .

 منبع: خبرگزاری قرانی ایکنا ، متن و ترجمه دعای عرفه ، ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ ، شناسه خبر: ۳۸۳۳۸۳۲

https://iqna.ir/fa/news/3833832/% F

********************************

  • اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا كَصُنْعِهِ
    ستايش خاص خدايى است كه نيست براى قضا و حكمش جلوگيرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش
    صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ
    ساخته هيچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده كه آفريد انواع گوناگون پديده ها را و
    بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَيْهِ الطَّلايِعُ وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ
    به حكمت خويش محكم ساخت مصنوعات را طلايه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نيست و امانتها در نزد او ضايع نشود
    جازى كُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ كُلِّ قانعٍ وَراحِمُ كُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ
    پاداش دهنده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پيشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده
    الْمَنافِعِ وَالْكِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ
    هر سود و بهره و آن كتاب جامع كه فرستادش بوسيله نور آن نور درخشان و او است كه دعاها را شنواست
    وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَيْرُهُ وَلا
    و گرفتاريها را برطرف كند و درجات را بالا برد و گردنكشان را ريشه كن سازد پس معبودى جز او نيست و
    شَىْءَ يَعْدِلُهُ وَلَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُاللَّطيفُ الْخَبيرُ
    چيزى با او برابرى نكند و چيزى همانندش نيست و او شنوا است و بينا و دقيق و آگاه
    وَهُوَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَيْكَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ
    و او بر هرچيز توانا است خدايا من بسوى تو اشتياق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم
    مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبّى وَ اِلَيْكَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ
    اقرار دارم به اينكه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز كردى وجود مرا به رحمت خود پيش از آنكه باشم
    شَيْئاً مَذْكُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْكَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً
    چيز قابل ذكرى و مرا از خاك آفريدى آنگاه در ميان صلبها جايم دادى و ايمنم ساختى
    لِرَيْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنينَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ
    از حوادث زمانه و تغييرات روزگار و سالها و همچنان همواره از
    صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِيَةِ لَمْ
    صلبى به رحمى كوچ كردم در ايام قديم و گذشته و قرنهاى پيشين
    تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِكَ بى وَلُطْفِكَ لى وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ
    و از روى مهر و راءفتى كه به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نياوردى در دوران حكومت پيشوايان
    الْكُفْرِ الَّذينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَكَذَّبُوا رُسُلَكَلكِنَّكَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
    كفر آنان كه پيمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذيب كردند ولى در زمانى مرا بدنيا آوردى كه
    سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ يَسَّرْتَنى وَفيهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِكَ
    پيش از آن در علمت گذشته بود از هدايتى كه اسبابش را برايم مهيا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پيش از
    رَؤُفْتَ بى بِجَميلِ صُنْعِكَ وَسَوابِغِ نِعَمِكَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ
    اين نيز به من مهر ورزيدى بوسيله رفتار نيكويت و نعمتهاى شايانت كه پديد آوردى خلقتم را از منى
    يُمْنى وَاَسْكَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَيْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ
    ريخته شده و جايم دادى در سه پرده تاريكى (مشيمه و رحم و شكم ) ميان گوشت و خون و پوست
    تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَيْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
    و گواهم نساختى در خلقتم و واگذار نكردى به من چيزى از كار خودم را سپس بيرونم آوردى بدانچه
    سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْيا تآمّاً سَوِيّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً
    در علمت گذشته بود از هدايتم بسوى دنيا خلقتى تمام و درست و در حال طفوليت و خردسالى
    صَبِيّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِيّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ
    در گهواره محافظتم كردى و روزيم دادى از غذاها شيرى گوارا و دل پرستاران را
    الْحَواضِنِ وَكَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَكَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ
    بر من مهربان كردى و عهده دار پرستاريم كردى مادران مهربان را و از آسيب جنيان
    وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّيادَةِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَيْتَ يا رَحيمُ يا رَحْمنُ حتّى
    نگهداريم كردى و از زيادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاينده تا
    اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّيْتَنى
    آنگاه كه لب به سخن گشودم و تمام كردى بر من نعمتهاى شايانت را و پرورشم دادى
    زايِداً فى كُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ
    هرساله زيادتر از سال پيش تا آنگاه كه خلقتم كامل شد و تاب و توانم به حد اعتدال رسيد واجب كردى
    عَلَىَّ حُجَتَّكَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَكَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ
    بر من حجت خود را بدين ترتيب كه معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسيله عجايب حكمتت به هراسم انداختى
    وَاَيْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِكَوَاَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ
    و بيدارم كردى بدانچه آفريدى در آسمان و زمينت از پديده هاى آفرينشت
    وَنَبَّهْتَنى لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ
    و آگاهم كردى به سپاسگزارى و ذكر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب كردى
    وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُكَ وَيَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ وَمَنَنْتَ
    و آنچه رسولانت آورده بودند به من فهماندى و پذيرفتن موجبات خوشنوديت را برايم آسان كردى
    عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَيْرِ الثَّرى لَمْ
    و در تمام اينها به يارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اينكه مرا از بهترين خاكها آفريدى
    تَرْضَ لى يا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ
    راضى نشدى اى معبود من كه تنها از نعمتى برخوردار شوم و از ديگرى منع گردم بلكه روزيم دادى
    وَصُنُوفِ الرِّياشِ بِمَنِّكَ الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ الْقَديمِ
    از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم كامرانى و اين بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان ديرينه ات بود
    اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَميعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ
    نسبت به من تا اينكه تمام نعمتها را بر من كامل كردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى
    لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَيْكَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما يُقَرِّبُنى
    باز هم نادانى و دليرى من بر من جلوگيرت نشد از اينكه راهنماييم كردى بدانچه مرا به تو نزديك كند
    اِلَيْكَ وَوَفَّقْتَنى لِما يُزْلِفُنى لَدَيْكَ فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُكَ
    و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد كه اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو
    اَعْطَيْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنى وَاِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنى كُلُّ ذلِكَ
    به من عطا كنى و اگر اطاعتت كنم قدردانى كنى و اگر سپاسگزاريت كنم بر من بيفزايى و همه اينها
    اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئٍ
    براى كامل ساختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است كه نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو كه آغازنده
    مُعيدٍ حَميدٍ مَجيدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُكَ فَاءَىَُّ نِعَمِكَ ي ا
    نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاكيزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى
    اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِكْراً اءَمْ اَىُّ عَطاياكَ اءَقُومُ بِها شُكْراً وَهِىَ يا
    معبود من كداميك از نعمتهايت را بشماره درآورده و ياد كنم يا براى كداميك از عطاهايت به سپاسگزارى اقدام كنم در صورتى كه آنها
    رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ يُحْصِيَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ
    اى پروردگار من بيش از آن است كه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند يا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا
    ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى
    آنچه را از سختى و گرفتارى از من دور كرده و باز داشتى بيشتر بوده از آنچه برايم آشكار شد
    مِنَ الْعافِيَةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنَا اَشْهَدُ يا اِلهى بِحَقيقَةِ ايمانى وَعَقْدِ
    از تندرستى و خوشى و من گواهى دهم خدايا به حقيقت ايمان خودم و بدانچه تصميمات يقينم بدان بسته است
    عَزَماتِ يَقينى وَخالِصِ صَريحِ تَوْحيدى وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَميرى
    و توحيد خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشيده نهادم
    وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساريرِ صَفْحَةِ جَبينى وَخُرْقِ
    و رشته هاى ديد نور چشمانم و خطوط صفحه پيشانيم
    مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاريفِ مارِنِ عِرْنينى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى
    و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بينيم و راههاى پرده گوشم
    وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتاىَ وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ
    و آنچه بچسبد و روى هم قرار گيرد بر آن دو لبم و حركتهاى تلفظ زبانم و محل پيوست كام
    حَنَكِ فَمى وَفَكّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى
    (فك بالاى ) دهان و آرواره ام و محل بيرون آمدن دندانهايم و محل چشيدن خوراك و آشاميدنيهايم
    وَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَليْهِ تامُورُ
    و رشته و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را
    صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتينى وَنِياطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى
    قفسه سينه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و كنار
    كَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسيفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ
    جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هايم و سربندهاى استخوانهايم و انقباض
    عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى
    عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم
    وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَميعُِ جَوارِحى وَمَا
    و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهايم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اينها
    انْتَسَجَ عَلى ذلِكَ اَيّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى وَنَوْمى
    بافته شده از دوران شيرخوارگيم و آنچه را زمين از من بر خود گرفته و خوابم
    وَيَقَظَتى وَسُكُونى وَحَرَكاتِ رُكُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ
    و بيداريم و آرميدنم و حركتهاى ركوع و سجود من (گواهى دهم ) كه اگر تصميم بگيرم
    وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُكْرَ
    و بكوشم در طول قرون و اعصار بر فرض كه چنين عمرى بكنم و بخواهم شكر
    واحِدَةٍ مِنْ اءَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ اِلاّ بِمَنِّكَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ
    يكى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود كه آن خود واجب كند بر من
    شُكْرُكَ اَبَداً جَديداً وَثَنآءً طارِفاً عَتيداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنَا
    سپاسگزاريت را دوباره از نو و موجب ستايشى تازه و ريشه دار گردد آرى و اگر حريص باشم من
    وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِكَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما
    و حسابگران از مخلوقت كه بخواهيم اندازه نعمت بخشيهاى تو را از گذشته و آينده
    حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَيناهُ اَمَداًهَيْهاتَ اءنّى ذلِكَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى
    به حساب درآوريم نتوانيم بشماره درآوريم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء كنيم ! هيهات ! كجا چنين چيزى ميسر است
    كِتابِكَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لا تُحْصُوها
    و تو خود در كتاب گويا و خبر راست و درستت خبر داده اى كه ((اگر بشماريد نعمت خدا را احصاء نتوانيد كرد))
    صَدَقَ كِتابُكَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُكَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِيآؤُكَ وَرُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ
    خدايا كتاب تو و خبرى كه دادى راست است و رساندند پيمبران و رسولانت هرچه را بر ايشان از وحى خويش فروفرستادى
    عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دينِكَ غَيْرَ اءَنّى يا اِلهى
    و آنچه را تشريع كردى براى آنها و بوسيله آنها از دين و آيين خود جز اينكه معبودا
    اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً
    من گواهى دهم به سعى و كوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ايمان
    مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَكُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ
    و يقين مى گويم ستايش خدايى را سزاست كه نگيرد فرزندى تا از او ارث برند و نيست برايش
    شَريكٌ فى مُلْكِهِ فَيُضآدَُّهُ فيَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فيما
    شريكى در فرمانروايى تا با او ضدّيت كنند در آنچه پديد آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا كمكش كند در آنچه
    صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ كانَ فيهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا
    بوجود آورد پس منزه باد منزه كه اگر بود در آسمان و زمين خدايانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند
    سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ
    منزه است خداى يگانه يكتاى بى نيازى كه فرزند ندارد و فرزند كسى نيست و نيست
    لَهُ كُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِكَتِهِ الْمُقَرَّبينَ وَاَنْبِي آئِهِ
    برايش همتايى هيچكس ستايش خداى را است ستايشى كه برابر ستايش فرشتگان مقرب او و پيمبران
    الْمُرْسَلينَ وَصَلَّى الله عَلى خِيَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَآلِهِ
    مرسلش باشد و درود خدا بر بهترين خلقش محمد خاتم پيمبران و آل
    الطَّيِبينَ الطّاهِرينَ الْمُخلَصينَ وَسَلَّمَ
  • پس شروع فرمود آن حضرت در سؤ ال و
    پاك و پاكيزه و خالص او باد و سلام اهتمام نمود در دُعا و آب از ديده هاى مبارَكَش جارى بود پس گفت :  خدايا چنانم
    اَللّهُمَّ اجْعَلْنىاَخْشاكَ كَانّى اَراكَ وَاَسْعِدْنى بِتَقويكَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِيَتِكَ
    ترسان خودت كن كه گويا مى بينمت و به پرهيزكارى از خويش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانيت بدبختم مكن
    وَخِرْلى فى قَضآئِكَ وَبارِكْ لى فى قَدَرِكَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجيلَ ما
    و در سرنوشت خود خير برايم مقدر كن و مقدراتت را برايم مبارك گردان تا چنان نباشم كه تعجيل آنچه را
    اَخَّرْتَ وَلا تَاْخيرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْيَقينَ
    تو پس انداخته اى بخواهم و نه تاءخير آنچه را تو پيش انداخته اى خدايا قرار ده بى نيازى در نفس من و يقين
    فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصيرَةَ فى
    در دلم و اخلاص در كردارم و روشنى در ديده ام و بينايى در
    دينى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَيْنِ مِنّى
    دينم و مرا از اعضا و جوارحم بهره مند كن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (كه تا دم مرگ بسلامت باشند)
    وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فيهِ ثارى وَمَاءرِبى وَاَقِرَّ بِذلِكَ
    و ياريم ده بر آنكس كه به من ستم كرده و انتقام گيرى مرا و آرزويم را درباره اش به من بنمايان
    عَيْنى اَللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطيَّئَتى
    و ديده ام را در اين باره روشن كن خدايا محنتم را برطرف كن و زشتيهايم بپوشان و خطايم بيامرز
    وَاخْسَاءْ شَيْطانى وَفُكَّ رِهانى وَاْجَعْلْ لى يا اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْيا فِى
    و شيطان و اهريمنم را از من بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدايا براى من درجه والا در
    الاْ خِرَةِ وَالاُْوْلى اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَميعاً
    آخرت و در دنيا خدايا حمد تو را است كه مرا آفريدى و شنوا
    بَصيراً وَلَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَةً بى وَقَدْ
    و بينا قرارم دادى و ستايش تو را است كه مرا آفريدى و از روى مهرى كه به من داشتى خلقتم را نيكو آراستى در
    كُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِيّاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى رَبِّ بِما
    صورتيكه تو از خلقت من بى نياز بودى پروردگارا به آنطور كه مرا پديدآوردى و در خلقتم اعتدال بكار بردى پروردگارا به آنطور
    اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى
    كه بوجودم آوردى و صورتم را نيكو كردى پروردگارا به آنطور كه به من احسان كردى و
    عافَيْتَنى رَبِّ بِما كَلاَْتَنى وَوَفَّقْتَنى رَبِّ بِما اَنَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَيْتَنى
    عافيتم دادى پروردگارا آنچنانكه مرا محافظت كردى و موفقم داشتى پروردگارا آنچنانكه بر من انعام كرده و هدايتم فرمودى
    رَبِّ بِما اَوْلَيْتَنى وَمِنْ كُلِّ خَيْرٍ اَعْطَيْتَنى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى
    پروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خيرى به من عطا كردى پروردگارا آنچنانكه مرا خوراندى
    وَسَقَيْتَنى رَبِّ بِما اَغْنَيْتَنى وَاَقْنَيْتَنى رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى
    و نوشاندى پروردگارا آنچنانكه بى نيازم كردى و سرمايه ام دادى پروردگارا آنچنانكه كمكم دادى و عزتم بخشيدى
    رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِكَ الصّافى وَيَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِكَ
    پروردگارا آنچنانكه مرا از خلعت باصفايت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد
    الْكافى صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّى عَلى بَواَّئِقِ الدُّهُورِ
    كافى در اختيارم گذاردى (چنانكه اين همه انعام به من كردى ) درود فرست بر محمد و آل محمد و كمكم ده بر پيش آمدهاى ناگوار روزگار
    وَصُرُوفِ اللَّيالى وَالاَْيّامِ وَنَجِّنى مِنْ اَهْوالِ الدُّنْيا وَكُرُباتِ
    و كشمكشهاى شبها و روزها و از هراسهاى دنيا و اندوههاى
    الاْ خِرَةِوَاكْفِنى شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى الاَْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ
    آخرت نجاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمين انجام دهند مرا كفايت فرما خدايا از آنچه مى ترسم
    فَاكْفِنى وَما اَحْذَرُ فَقِنى وَفى نَفْسى وَدينى فَاحْرُسْنى وَفى سَفَرى
    كفايتم كن و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار و خودم و دينم را
    فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى وَفيما رَزَقْتَنى فَبارِكْ لى
    حفظ كن و در سفر محافظتم كن و در خانواده و مالم جانشين من باش و در آنچه روزيم كرده اى بركت ده و مرا
    وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى اَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ
    در پيش خودم خوار كن و در چشم مردم بزرگم كن و از شر جن
    وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَريرَتى فَلا تُخْزِنى
    و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوايم مكن و به انديشه هاى باطنم سرافكنده ام مكن
    وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى وَنِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلى غَيْرِكَ فَلا تَكِلْنى
    و به كردارم دچارم مساز و نعمتهايت را از من مگير و بجز خودت به ديگرى واگذارم مكن
    اِلهى اِلى مَنْ تَكِلُنى اِلى قَريبٍ فَيَقْطَعُنى اَمْ اِلى بَعيدٍ فَيَتَجَهَّمُنى اَمْ
    خدايا به كه واگذارم مى كنى آيا به خويشاوندى كه از من بِبُرَد يا بيگانه اى كه مرا از خود دور كند يا به كسانى كه
    اِلَى الْمُسْتَضْعَفينَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَليكُ اَمْرى اَشْكُو اِلَيْكَ غُرْبَتى
    خوارم شمرند و تويى پروردگار من و زمامدار كار من بسوى تو شكايت آرم از غربت خود
    وَبُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّكْتَهُ اَمْرى اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ
    و دورى خانه ام و خواريم نزد كسى كه زمامدار كار من كردى خدايا پس خشم خود را بر من مبار
    غَضَبَكَ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَكَ غَيْرَ اَنَّ
    و اگر بر من خشم نكرده باشى باكى ندارم منزهى تو جز اينكه در عين حال
    عافِيَتَكَ اَوْسَعُ لى فَاَسْئَلُكَ يا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ
    عافيت تو وسيعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت كه روشن شد بدان
    الاَْرْضُ وَالسَّمواتُوَكُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلينَ
    زمين و آسمانها و برطرف شد بدان تاريكيها و اصلاح شد بدان كار اولين
    وَالاْ خِرينَ اَنْ لا تُميتَنى عَلى غَضَبِكَ وَلا تُنْزِلَْ بى سَخَطَكَ لَكَ
    و آخرين كه مرا بر حال غضب خويش نميرانى و خشمت را بر من نازل مفرمايى
    الْعُتْبى لَكَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِك لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ
    مؤ اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهى كه پيش از آن راضى شوى معبودى جز تو نيست كه پروردگار شهر
    الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَيْتِ الْعَتيقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَةَ وَجَعَلْتَهُ
    محترم و مشعر الحرام و خانه كعبه اى آن خانه اى كه بركت را بدان نازل كردى و آنرا براى
    لِلنّاسِ اَمْناً يا مَنْ عَفا عَنْ عَظيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ يا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ
    مردمان خانه امنى قرار دادى اى كسى كه از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى اى كه نعمتها را
    بِفَضْلِهِ يا مَنْ اَعْطَى الْجَزيلَ بِكَرَمِهِ يا عُدَّتى فى شِدَّتى يا
    به فضل خود فراوان گردانى اى كه عطاياى شايان را به كرم خود بدهى اى ذخيره ام در سختى اى
    صاحِبى فى وَحْدَتى يا غِياثى فى كُرْبَتى يا وَلِيّى فى نِعْمَتى يا
    رفيق و همدمم در تنهايى اى فريادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى
    اِلهى وَاِلهَ آبائى اِبْراهيمَ وَاِسْماعيلَ وَاِسْحقَ وَيَعْقُوبَ وَرَبَّ
    معبود من و معبود پدرانم ابراهيم و اسمعيل و (معبود) اسحاق و يعقوب و پروردگار
    جَبْرَئيلَ وَميكائيلَ وَاِسْرافيلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِيّينَ وَ الِهِ
    جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و پروردگار محمد خاتم پيمبران و آل
    الْمُنْتَجَبينَ وَمُنْزِلَ التَّوريةِ وَالاِْ نْجيلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ
    برگزيده اش و فروفرستنده تورات و انجيل و زبور و قرآن و نازل كننده
    كهيَّعَّصَّ وَطه وَيسَّ وَالْقُرآنِ الْحَكيمِ اَنْتَ كَهْفى حينَ تُعْيينِى
    كهيعص و طه و ((يس و قرآن حكمت آموز)) تويى پناه من هنگامى كه درمانده ام كنند
    الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضيقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُكَ
    راهها با همه وسعتى كه دارند و زمين بر من تنگ گيرد با همه پهناوريش و اگر نبود رحمت تو
    لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكينَ وَاَنْتَ مُقيلُ عَثْرَتى وَلَوْلا سَتْرُكَ اِيّاىَ لَكُنْتُ
    بطور حتم من هلاك شده بودم و تويى ناديده گير لغزشم و اگر پرده پوشى تو نبود مسلما
    مِنَ الْمَفْضُوحينَ وَاَنْتَ مُؤَيِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُكَ
    من از رسواشدگان بودم و تويى كه به يارى خود مرا بر دشمنانم يارى دهى و اگر نبود يارى تو
    اِيّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبينَ يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ
    من مغلوب شده بودم اى كه مخصوص كرده خود را به بلندى و برترى
    فَاَوْلِيآئُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُكُ نيرَ الْمَذَلَّةِ
    و دوستانش بوسيله عزت او عزت يابند اى كه پادشاهان در برابرش طوق خوارى
    عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَما
    به گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حركت (يا خيانت ) چشمها و آنچه را سينه ها
    تُخْفِى الصُّدُورُ وَ غَيْبَ ما تَاْتى بِهِ الاَْزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ يا مَنْ لا يَعْلَمُ
    پنهان كنند و حوادثى كه در كمون زمانها و روزگارها است اى كه نداند
    كَيْفَ هُوَ اِلاّ هُوَي ا مَنْ لا يَعْلَمُ م ا هُوَ اِلاّ هُوَ ي ا مَنْ لا يَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ ي ا
    چگونگى او را جز خود او اى كه نداند چيست او جز او اى كه نداند او را جز خود او
    مَنْ كَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْمآءِ وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ يا مَنْ لَهُ اَكْرَمُ
    اى كه زمين را بر آب فرو بُردى و هوا را به آسمان بستى اى كه گرامى ترين
    الاَْسْمآءِ يا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا يَنْقَطِعُ اَبَداً يا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ
    نامها از او است اى دارنده احسانى كه هرگز قطع نشود اى گمارنده كاروان براى نجات
    لِيُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّةِ
    يوسف در آن جاى بى آب و علف و بيرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى
    مَلِكاً يا ر ادَّهُ عَلى يَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ
    اى كه او را برگرداندى به يعقوب پس از آنكه ديدگانش از اندوه سفيد شده بود و آكنده از غم بود
    كَظيمٌ يا كاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَيُّوبَ وَمُمْسِكَ يَدَىْ اِبْرهيمَ
    اى برطرف كننده سختى و گرفتارى از ايوب و اى نگهدارنده دستهاى ابراهيم
    عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ يا مَنِ اسْتَجابَ لِزَكَرِيّا
    از ذبح پسرش پس از سن پيرى و بسرآمدن عمرش اى كه دعاى زكريا را به اجابت رساندى
    فَوَهَبَ لَهُ يَحْيى وَلَمْ يَدَعْهُ فَرْداً وَحيداً يا مَنْ اَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ
    و يحيى را به او بخشيدى و او را تنها و بى كس وامگذاردى اى كه بيرون آورد يونس را از
    بَطْنِ الْحُوتِ يا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئي لَ فَاَنْجاهُمْ وَجَعَلَ
    شكم ماهى اى كه شكافت دريا را براى بنى اسرائيل و (از فرعونيان ) نجاتشان داد
    فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقينَ يا مَنْ اَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ بَيْنَ
    و فرعون و لشكريانش را غرق كرد اى كه فرستاد بادها را نويد دهندگانى پيشاپيش
    يَدَىْ رَحْمَتِهِ يا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ يا مَنِ
    آمدن رحمتش اى كه شتاب نكند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود اى كه
    اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِيَاْكُلُونَ
    نجات بخشيد ساحران (فرعون ) را پس از سالها انكار (و كفر) و چنان بودند كه متنعّم به نعمتهاى خدا بودند
    رِزْقَهُ وَيَعْبُدُونَ غَيْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَكَذَّبُوا رُسُلَهُ يا اَلله يا اَلله
    كه روزيش را مى خوردند ولى پرستش ديگرى را مى كردند و با خدا دشمنى و ضديت داشتند و رسولانش را تكذيب مى كردند اى خدا
    يا بَدىَُّ يا بَديعُ لا نِدَّلَكَ يا دآئِماً لا نَفادَ لَكَ يا حَيّاً حينَ لا حَىَّ يا
    اى خدا اى آغازنده اى پديدآورنده اى كه همتا ندارى اى جاويدانى كه زوال ندارى اى زنده در آنگاه كه زنده اى نبود
    مُحْيِىَ الْمَوْتى يا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ يا مَنْ قَلَّ لَهُ
    اى زنده كن مردگان اى كه مراقبت دارى بر هركس بدانچه انجام داده اى كه سپاسگزارى من برايش اندك است
    شُكْرى فَلَمْ يَحْرِمْنى وَعَظُمَتْ خَطيَّئَتى فَلَمْ يَفْضَحْنى وَرَ انى عَلَى
    ولى محرومم نكند و خطايم بزرگ است ولى رسوايم نكند و مرا بر
    الْمَعاصى فَلَمْ يَشْهَرْنى يا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى يا مَنْ رَزَقَنى
    نافرمانى خويش بيند ولى پرده ام ندرد اى كه مرا در كودكى محافظت كردى اى كه در بزرگى روزيم دادى
    فى كِبَرى يا مَنْ اَياديهِ عِنْدى لا تُحْصى وَنِعَمُهُ لا تُجازى يا مَنْ
    اى كه اندازه مرحمت هايى كه به من كردى بشماره نيايد و نعمتهايش را تلافى ممكن نباشد اى كه
    عارَضَنى بِالْخَيْرِ وَالاِْحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالاِْسائَةِ وَالْعِصْيانِ يا مَنْ
    روبرو شد با من به نيكى و احسان ولى من با او به بدى و گناه روبرو شدم اى كه
    هَدانى لِلاْ يمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُكْرَ الاِْمْتِنانِ يا مَنْ دَعَوْتُهُ
    مرا به ايمان هدايت كرد پيش از آنكه بشناسم طريقه سپاسگزارى نعمتش را اى كه خواندمش
    مَريضاً فَشَفانى وَعُرْياناً فَكَسانى وَجائِعاً فَاَشْبَعَنى وَعَطْشانَ
    در حال بيمارى و او شفايم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند و در گرسنگى و او سيرم كرد و در تشنگى
    فَاَرْوانى وَذَليلاً فَاَعَزَّنى وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى وَوَحيداً فَكَثَّرَنى وَغائِباً
    و او سيرابم كرد و در خوارى و او عزتم بخشيد و در نادانى و او معرفتم بخشيد و در تنهايى و او فزونى جمعيت به من داد
    فَرَدَّنى وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى وَغَنِيّاً فَلَمْ يَسْلُبْنى
    و در دورى از وطن و او بازم گرداند و در ندارى و او دارايم كرد و در كمك خواهى و او ياريم داد و در ثروتمندى و او از من سلب نفرمود
    وَاَمْسَكْتُ عَنْ جَميعِ ذلِكَ فَابْتَدَاَنى فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ يا مَنْ
    و (هنگامى كه ) از همه اين خواسته ها دم بستم تو آغاز كردى پس از آن تو است حمد و سپاس اى كه
    اَقالَ عَثْرَتى وَنَفَّسَ كُرْبَتى وَاَجابَ دَعْوَتى وَسَتَرَ عَوْرَتى وَغَفَرَ
    لغزشم را ناديده گرفت و گرفتگى را از من دور كرد و دعايم را اجابت فرمود و عيبم را پوشاند و گناهانم را آمرزيد
    ذُنُوبى وَبَلَّغَنى طَلِبَتى وَنَصَرَنى عَلى عَدُوّى وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَكَ
    و به خواسته ام رسانيد و بر دشمنم يارى داد و اگر بخواهم نعمتها
    وَمِنَنَكَ وَكَرائِمَ مِنَحِكَ لا اُحْصيها يا مَوْلاىَ اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ
    و عطاها و مراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم اى مولاى من اين تويى كه منت نهادى و اين تويى
    الَّذى اَنْعَمْتَ اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى
    كه نعمت دادى اين تويى كه احسان فرمودى اين تويى كه نيكى كردى اين تويى كه فزونى
    اَفْضَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَكْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ اَنْتَ
    بخشيدى اين تويى كه كامل كردى اين تويى كه روزى دادى اين تويى كه توفيق دادى اين تويى
    الَّذى اَعْطَيْتَ اَنْتَ الَّذى اَغْنَيْتَ اَنْتَ الَّذى اَقْنَيْتَ اَنْتَ الَّذى اوَيْتَ
    كه عطا كردى اين تويى كه بى نياز كردى اين تويى كه ثروت بخشيدى اين تويى كه ماءوى دادى اين
    اَنْتَ الَّذى كَفَيْتَ اَنْتَ الَّذى هَدَيْتَ اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ اَنْتَ الَّذى
    تويى كه كفايت كردى اين تويى كه هدايت كردى اين تويى كه نگهداشتى اين تويى كه
    سَتَرْتَ اَنْتَ الَّذى غَفَرْتَ اَنْتَ الَّذى اَقَلْتَ اَنْتَ الَّذى مَكَّنْتَ اَنْتَ
    پوشاندى اين تويى كه آمرزيدى اين تويى كه ناديده گرفتى اين تويى كه قدرت و چيرگى دادى اين تويى
    الَّذى اَعْزَزْتَ اَنْتَ الَّذى اَعَنْتَ اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ اَنْتَ الَّذى
    كه عزت بخشيدى اين تويى كه كمك كردى اين تويى كه پشتيبانى كردى اين تويى كه
    اَيَّدْتَ اَنْتَ الَّذى نَصَرْتَ اَنْتَ الَّذى شَفَيْتَ اَنْتَ الَّذى عافَيْتَ اَنْتَ
    تاءييد كردى اين تويى كه يارى كردى اين تويى كه شفا دادى اين تويى كه عافيت دادى اين تويى
    الَّذى اَكْرَمْتَ تَبارَكْتَ وَتَعالَيْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ دآئِماً وَلَكَ الشُّكْرُ
    كه اكرام كردى بزرگى و برترى از تو است و ستايش هميشه مخصوص تو است و سپاسگزارى دائمى و جاويد
    واصِباً اَبَداً ثُمَّ اَنَا يا اِلهىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى اَنَا الَّذى
    از آن تواست و اما من اى معبودم كسى هستم كه به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بيامرز و اين منم كه
    اَسَاْتُ اَنَاالَّذى اَخْطَاْتُ اَنَاالَّذى هَمَمْتُ اَنَاالَّذى جَهِلْتُ اَنَاالَّذى
    بد كردم اين منم كه خطا كردم اين منم كه (به بدى ) همت گماشتم اين منم كه نادانى كردم اين منم كه
    غَفَلْتُ اَنَا الَّذى سَهَوْتُ اَنَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ اَنَا الَّذى تَعَمَّدْتُ اَنَا
    غفلت ورزيدم اين منم كه فراموش كردم اين منم كه (به غير يا به خود) اعتماد كردم اين منم
    الَّذى وَعَدْتُ وَاَنَاالَّذى اَخْلَفْتُ اَنَاالَّذى نَكَثْتُ اَنَا الَّذى اَقْرَرْتُ اَنَا
    كه (به كاربد) تعمّد كردم اين منم كه وعده دادم واين منم كه خلف وعده كردم اين منم كه پيمان شكنى كردم اين منم كه به بدى اقراركردم
    الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَىَّ وَعِنْدى وَاَبوُءُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى يا
    اين منم كه به نعمت تو بر خود و در پيش خود اعتراف دارم و با گناهانم بسويت بازگشته ام پس آنها را بيامرز اى
    مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ وهُوَ الَغَنِىُّ عَنْ طاعَتِهِمْ وَالْمُوَفِّقُ مَنْ
    كه زيانش نرساند گناهان بندگان و از اطاعت ايشان بى نيازى و تو آنى كه هركس از بندگان
    عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ اِلهى وَسَيِّدى
    كردار شايسته اى انجام دهد به رحمت خويش توفيقش دهى پس تو را است ستايش اى معبود و آقاى من
    اِلهى اَمَرْتَنى فَعَصَيْتُكَ وَنَهَيْتَنى فَارْتَكَبْتُ نَهْيَكَ فَاَصْبَحْتُ لا ذا
    خدايا به من دستور دادى و من نافرمانى كردم و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتكب شدم و اكنون به حالى افتاده ام كه
    بَر آءَةٍ لى فَاَعْتَذِرَُ وَلاذا قُوَّةٍ فَاَنْتَصِرَُ فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُكَ يا
    نه وسيله تبرئه اى دارم كه پوزش خواهم و نه نيرويى دارم كه بدان يارى گيرم پس به چه وسيله با تو روبرو شوم
    مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِيَدى اَمْ بِرِجْلى اَلَيْسَ
    اى مولاى من آيا به گوشم يا به چشمم يا به زبانم يا به دستم يا به پايم آيا
    كُلُّها نِعَمَكَ عِندى وَبِكُلِّها عَصَيْتُكَ يا مَوْلاىَ فَلَكَ الْحُجَّةُ وَالسَّبيلُ
    همه اينها نعمتهاى تو نيست كه در پيش من بود و با همه آنها تو را معصيت كردم اى مولاى من پس تو حجت و راه مؤ اخذه
    عَلَىَّ يا مَنْ سَتَرَنى مِنَ الاْ باءِ وَالاُْمَّهاتِ اَنْ يَزجُرُونى وَمِنَ
    بر من دارى اى كه مرا پوشاندى از پدران و مادران كه مرا از نزد خود برانند و از
    الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ اَنْ يُعَيِّرُونى وَمِنَ السَّلاطينِ اَنْ يُعاقِبُونى وَلَوِ
    فاميل و برادران كه مرا سرزنش كنند و از سلاطين و حكومتها كه مرا شكنجه كنند و اگر
    اطَّلَعُوا يا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنّى اِذاً ما اَنْظَرُونى
    آنها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از كار من در آن هنگام مهلتم نمى دادند
    وَلَرَفَضُونى وَقَطَعُونى فَها اَنَا ذا يا اِلهى بَيْنَ يَدَيْكَ يا سَيِّدى
    و از خود دورم مى كردند و از من مى بريدند و اينك خدايا اين منم كه در پيشگاهت ايستاده اى آقاى من
    خاضِعٌ ذَليلٌ حَصيرٌ حَقيرٌ لا ذُو بَر آئَةٍ فَاَعْتَذِرَُ وَلا ذُو قُوَّةٍ فَاَنْتَصِرَُ
    با حال خضوع و خوارى و درماندگى و كوچكى نه وسيله تبرئه جويى دارم كه پوزش طلبم و نه نيرويى كه يارى جويم
    وَلا حُجَّةٍ فَاَحْتَجَُّ بِها وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَلَمْ اَعْمَلْ سُوَّءاً وَما عَسَى
    و نه حجت و برهانى كه بدان چنگ زنم و نه مى توانم بگويم كه گناه نكرده ام و كجا مى تواند انكار فرضا كه انكار كنم
    الْجُحُودَ وَلَوْ جَحَدْتُ يا مَوْلاىَ يَنْفَعُنى كَيْفَ وَاَنّى ذلِكَ وَجَوارِحى
    اى مولاى من سودم بخشد! چگونه ؟ و كجا؟ با اينكه تمام اعضاى من
    كُلُّها شاهِدَةٌ عَلَىَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ وَعَلِمْتُ يَقيناً غَيْرَ ذى شَكٍّ اَنَّكَ
    گواهند بر من به آنچه انجام داده و به يقين مى دانم و هيچگونه شك و ترديدى ندارم كه تو از كارهاى بزرگ از من
    سآئِلى مِنْ عَظايِمِ الاُْمُورِ وَاَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ
    پرسش خواهى كرد و تويى آن داور عادلى كه ستم نكند و همان عدالتت
    وَعَدْلُكَ مُهْلِكى وَمِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبى فَاِنْ تُعَذِّبْنى يا اِلهى
    مرا هلاك كند و از تمام عدالت تو مى گريزم اگر عذابم كنى خدايا
    فَبِذُنُوبى بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَىَّ وَاِنْ تَعْفُ عَنّى فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ
    بواسطه گناهان من است پس از آنكه حجت بر من دارى و اگر از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و
    وَكَرَمِكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّ الِمينَ لا اِل هَ اِلاّ
    بزرگوارى تو است معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از ستمكارانم معبودى جز تو
    اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ
    نيست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم معبودى جز تو نيست منزهى تو
    اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ
    و من از يگانه پرستانم معبودى نيست جز تو منزهى تو و من از
    الْخاَّئِفينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْوَجِلينَ لا اِل هَ اِلاّ
    ترسناكانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از هراسناكانم معبودى جز تو نيست
    اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الرَّاجينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى
    منزهى تو و من از اميدوارانم معبودى نيست جز تو منزهى تو و
    كُنْتُ مِنَ الرّاغِبينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلينَ لا
    من از مشتاقانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از تهليل (لااله الاالله ) گويانم
    اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَالسّ اَّئِلينَ لا اِل هَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ
    معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از خواهندگانم معبودى جز تو نيست منزهى تو
    اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ
    و من از تسبيح گويانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از تكبير
    الْمُكَبِّرينَ لااِلهَاِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ رَبّى وَرَبُّ اب اَّئِىَ الاَْوَّلينَ اَللّ هُمَّ
    (الله اكبر) گويانم معبودى نيست جز تو منزهى تو پروردگار من و پروردگار پدران پيشين من خدايا
    هذا ثَنائى عَلَيْكَ مُمَجِّداً وَاِخْلاصى لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً وَاِقْرارى
    اين است ستايش من بر تو در مقام تمجيدت و اين است اخلاص من بذكر در مقام يكتاپرستيت و اقرار من
    بِالائِكَ مُعَدِّداً وَاِنْ كُنْتُ مُقِرّاً اَنّى لَمْ اُحْصِها لِكَثْرَتِها وَسُبُوغِها
    به نعمتهايت در مقام شماره آنها گرچه من اقرار دارم كه آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسيارى آنها و فراوانى
    وَتَظاهُرِها وَتَقادُمِها اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ
    و آشكارى آنها و پيشى جُستن آنها از زمان پيدايش من كه همواره در آن عهد مرا بوسيله آن نعمتها يادآورى مى كردى
    خَلَقْتَنى وَبَرَاْتَنى مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ وَكَشْفِ
    از آن ساعت كه مرا آفريدى و خلق كردى از همان ابتداى عمر كه از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى
    الضُّرِّوَتَسْبيبِ الْيُسْرِ وَدَفْعِ الْعُسْرِ وَتَفريجِ الْكَرْبِ وَالْعافِيَةِ فِى
    و گرفتاريم برطرف كردى و اسباب آسايش مرا فراهم ساختى و سختى را دفع نموده و اندوه را زدودى و تنم را تندرست و
    الْبَدَنِ وَالسَّلامَةِ فِى الدّينِ وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَميعُ
    دينم را بسلامت داشتى و اگر ياريم دهند به اندازه اى كه نعمتت را ذكر كنم تمام
    الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْ خِرينَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلى ذلِكَ
    جهانيان از اولين و آخرين نه من قدرت ذكرش را دارم نه آنها منزهى تو
    تَقَدَّسْتَ وَتَعالَيْتَ مِنْ رَبٍّ كَريمٍ عَظيمٍ رَحيمٍ لا تُحْصى الاَّؤُكَ وَلا
    و برترى از اينكه پروردگارى هستى كريم و بزرگ و مهربان كه مهرورزى هايت به شماره درنيايد
    يُبْلَغُ ثَنآؤُكَ وَلا تُكافى نَعْمآؤُكَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ
    و ستايشت به آخر نرسد و نعمتهايت را تلافى نتوان كرد درود فرست بر محمد و آل محمد
    وَاَتْمِمْ عَلَيْنا نِعَمَكَ وَاَسْعِدْنا بِطاعَتِكَ سُبْحانَكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللَّهُمَّ
    و كامل گردان بر ما نعمتهايت را و بوسيله اطاعت خويش سعادتمندمان گردان منزهى تو معبودى جز تو نيست خدايا
    اِنَّكَ تُجيبُ الْمُضْطَرَّ وَتَكْشِفُ السُّوَّءَوَتُغيثُ الْمَكْرُوبَ وَتَشْفِى
    تويى كه اجابت كنى دعاى درمانده را و برطرف كنى بدى را و فريادرسى كنى از گرفتار و شفا دهى
    السَّقيمَ وَتُغْنِى الْفَقيرَ وَتَجْبُرُ الْكَسيرَوَتَرْحَمُ الصَّغيرَ وَتُعينُ الْكَبيرَ
    به بيمار و بى نياز كنى فقير را و مرمت كنى شكستگى را و رحم كنى به كودك خردسال و يارى دهى به پير كهنسال
    وَلَيْسَ دُونَكَ ظَهيرٌ وَلا فَوْقَكَ قَديرٌ وَاَنْتَ الْعَلِىُّ الْكَبيرُ يا مُطْلِقَ
    و جز تو پشتيبانى نيست و نه فوق (توانايى ) تو توانايى و تويى والاى بزرگ اى
    الْمُكَبَّلِ الاَْسيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا عِصْمَةَ الْخآئِفِ
    رهاكننده اسير در كُند و زنجير اى روزى دهنده كودك خردسال اى پناه شخص ترسانى
    الْمُسْتَجيرِ يا مَنْ لا شَريكَ لَهُ وَلا وَزيرَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ
    كه پناه جويد اى كه شريك و وزيرى براى او نيست درود فرست بر محمد و آل
    مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ اَفْضَلَ ما اَعْطَيْتَ وَاَنَلْتَ اَحَداً مِنْ
    محمد و عطا كن به من در اين شام بهترين چيزى را كه عطا كردى و دادى به يكى از
    عِبادِكَ مِنْ نِعْمَةٍ تُوليها وَ الاَّءٍ تُجَدِّدُه ا وَبَلِيَّةٍ تَصْرِفُه ا وَكُرْبَةٍ
    بندگانت چه آن نعمتى باشد كه مى بخشى و يا احسانهايى كه تازه كنى و بلاهايى كه مى گردانى و غم و اندوهى كه
    تَكْشِفُها وَدَعْوَةٍ تَسْمَعُها وَحَسَنَةٍ تَتَقَبَّلُها وَسَيِّئَةٍ تَتَغَمَّدُها اِنَّكَ
    برطرف كنى و دعايى كه اجابت كنى و كار نيكى كه بپذيرى و گناهانى كه بپوشانى كه براستى
    لَطيفٌ بِما تَشاَّءُ خَبيرٌ وَعَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَقْرَبُ مَنْ
    تو بهر چه خواهى دقيق و آگاهى و بر هرچيز توانايى خدايا تو نزديكترين كسى هستى كه
    دُعِىَ وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ وَاَكْرَمُ مَنْ عَفى وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطى وَاَسْمَعُ
    خوانندت و از هركس زودتر اجابت كنى و در گذشت از هركس بزرگوارترى و در عطابخشى عطايت از همه وسيعتر
    مَنْ سُئِلَ يا رَحمنَ الدُّنْيا وَالاْ خِرَةِ وَرحيمَهُما لَيْسَ كَمِثْلِكَ مَسْئُولٌ
    ودراجابت درخواست ازهمه شنواترى اى بخشاينده دنيا و آخرت و مهربان آن دو براستى كسى كه مانند تو از او درخواست شود
    وَلا سِواكَ مَاْمُولٌ دَعَوْتُكَ فَاَجَبْتَنى وَسَئَلْتُكَ فَاَعْطَيْتَنى وَرَغِبْتُ
    نيست و جز تو آرزو شده اى نيست خواندمت و تو اجابت كردى و درخواست كردم و تو عطا كردى و به درگاه تو ميل كردم
    اِلَيْكَ فَرَحِمْتَنى وَوَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّيْتَنى وَفَزِعْتُ اِلَيْكَ فَكَفَيْتَنى اَللّهُمَّ
    و تو مرا مورد مهر خويش قرار دادى و به تو اعتماد كردم و تو نجاتم دادى و به درگاه تو ناليدم و تو كفايتم كردى خدايا
    فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَعَلى الِهِ الطَّيِّبينَ
    درود فرست بر محمد بنده و رسول و پيامبرت و بر آل پاك
    الطّاهِرينَ اَجْمَعينَ وَتَمِّمْ لَنا نَعْمآئَكَ وَهَنِّئْنا عَطآئَكَ وَاكْتُبْنا لَكَ
    و پاكيزه اش همگى و نعمتهاى خود را بر ما كامل گردان و عطايت را بر ما گوارا كن و نام ما را در زمره
    شاكِرينَ وَلاِ لاَّئِكَ ذ اكِرينَ امينَ امينَ رَبَّ الْع الَمينَ اَللّ هُمَّ ي ا مَنْ
    سپاسگزارانت بنويس و هم جزء يادكنندگان نعمتهايت آمين آمين اى پروردگار جهانيان خدايا اى كه
    مَلَكَ فَقَدَرَوَقَدَرَ فَقَهَرَ وَعُصِىَ فَسَتَرَ وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ يا غايَةَ
    مالك آمد و توانا، و توانا است و قاهر و نافرمانى شد ولى پوشاند و آمرزشش خواهند و آمرزد اى كمال مطلوب
    الطّالِبينَ الرّاغِبينَ وَمُنْتَهى اَمَلِ الرّاجينَ يا مَنْ اَحاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ
    جويندگان مشتاق و منتهاى آرزوى اميدواران اى كه دانشش بهر چيز احاطه دارد
    عِلْماً وَوَسِعَ الْمُسْتَقيلينَ رَاْفَةً وَرَحْمَةً وَحِلْماً اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ
    و راءفت و مهر و بردباريش توبه جويان را فرا گرفته خدايا ما رو به درگاه تو آوريم
    فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ الَّتى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ وَرَسُولِكَ
    در اين شبى كه آنرا شرافت و بزرگى دادى بوسيله محمد پيامبرت و فرستاده ات
    وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَاَمينِكَ عَلى وَحْيِكَ الْبَشيرِ النَّذيرِ السِّراجِ
    و برگزيده ات از آفريدگان و امين تو بر وحيت آن مژده دهنده و ترساننده و آن چراغ
    الْمُنيرِ الَّذى اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمينَ وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ
    تابناك آنكه بوسيله اش بر مسلمانان نعمت بخشيدى و رحمت عالميان قرارش دادى
    اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ كَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِكَ مِنْكَ يا
    خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه محمد نزد تو شايسته آنست اى خداى
    عَظيمُ فَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلى الِهِ الْمُنْتَجَبينَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ
    بزرگ پس درود فرست بر او و بر آل برگزيده پاك و پاكيزه اش
    اَجْمَعينَ وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِكَ عَنّا فَاِلَيْكَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ
    همگى و بپوشان ما را به گذشت خود زيرا صداها با انواع مختلف
    اللُّغاتِ فَاجْعَلْ لَنَا اَللّهُمَّ فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ نَصيباً مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تَقْسِمُهُ
    لغتهاشان (و هركس به زبانى ناله اش ) بسوى تو بلند است پس اى خدا براى ما قرار ده در اين شام بهره اى از هر خيرى كه
    بَيْنَ عِبادِكَ وَنُورٍ تَهْدى بِهِ وَرَحْمَةٍ تَنْشُرُها وَبَرَكَةٍ تُنْزِلُها وَعافِيَةٍ
    ميان بندگانت تقسيم فرمايى و نورى كه بدان هدايت فرمايى و رحمتى كه بگسترى آنرا و بركتى كه نازلش كنى و عافيتى
    تُجَلِّلُها وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَللَّهُمَّ اَقْلِبْنا فى هذَا
    كه بپوشانى و روزى و رزقى كه پهن كنى اى مهربانترين مهربانان خدايا برگردان ما را در اين
    الْوَقْتِ مُنْجِحينَ مُفْلِحينَ مَبْرُورينَ غانِمينَ وَلاتَجْعَلْنا مِنَ
    هنگام پيروزمند و رستگار و پذيرفته و بهره مند و از نااميدان قرارمان مده و از
    الْقانِطينَ وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ
    رحمتت دست خاليمان مفرما و محروممان مكن از آنچه از فضل تو آرزومنديم
    وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومينَ وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِكَ
    و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده و نه نااميدمان كن از آن زيادى عطايت كه
    قانِطينَ وَلا تَرُدَّنا خائِبينَ وَلا مِنْ بابِكَ مَطْرُودينَ يا اَجْوَدَ
    آرزومنديم و ناكام بازِمان مگردان و از درگاهت مطرود و رانده مان مكن اى بخشنده ترين
    الاَْجْوَدينَ وَاَكْرَمَ الاَْكْرَمينَ اِلَيْكَ اَقْبَلْنا مُوقِنينَ وَلِبَيْتِكَ الْحَرامِ
    بخشندگان و كريمترين كريمان ما با يقين به درگاه تو روآورديم و به آهنگ (زيارت ) خانه محترم تو (كعبه بدينجا)
    امّينَ قاصِدينَ فَاَعِنّا عَلى مَناسِكِنا وَاَكْمِلْ لَنا حَجَّنا وَاعْفُ عَنّا
    آمديم پس كمك ده ما را بر انجام مناسك حج و حجمان را كامل گردان و از ما درگذر
    وَعافِنا فَقَدْ مَدَدْنا اِلَيْكَ اَيْدِيَنا فَهِىَ بِذِلَّةِ الاِْعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ اَللّهُمَّ
    و تندرستمان دار زيرا كه ما بسوى تو دو دست (نياز) دراز كرده ايم و آن دستها چنان است كه به خوارى اعتراف به گناه نشاندار شده خدايا
    فَاَعْطِنا فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ ما سَئَلْناكَ وَاكْفِنا مَا اسْتَكْفَيْناكَ فَلا كافِىَ لَنا
    در اين شام به ما عطا كن آنچه را از تو خواسته ايم و كفايت كن از ما آنچه را از تو كفايت آنرا خواستيم زيرا كفايت كننده اى
    سِواكَ وَلا رَبَّ لَنا غَيْرُكَ نافِذٌ فينا حُكْمُكَ مُحيطٌ بِنا عِلْمُكَ عَدْلٌ
    جز تو نداريم و پروردگارى غير از تو براى ما نيست تويى كه فرمانت درباره ما نافذ و دانشت به ما احاطه دارد
    فينا قَضآؤُكَ اِقْضِ لَنَا الْخَيْرَ وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَيْرِ اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا
    وحكمى كه درباره ما فرمايى ازروى عدالت است خدايا خير و نيكى براى ما مقرر كن و از اهل خير قرارمان ده خدايا واجب گردان براى ما
    بِجُودِكَ عَظيمَ الاَْجْرِ وَكَريمَ الذُّخْرِ وَدَوامَ الْيُسْرِ وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا
    از آن جودى كه دارى پاداشى بزرگ و ذخيره اى گرامى و آسايشى هميشگى و بيامرز گناهان ما را
    اَجْمَعينَ وَلا تُهْلِكْنا مَعَ الْهالِكينَ وَلا تَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَكَ وَرَحْمَتَكَ
    همگى و در زمره هلاك شدگان بدست هلاكتمان مسپار و مهر و راءفتت را از ما باز مگردان
    يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَكَ فَاَعْطَيْتَهُ
    اى مهربانترين مهربانان خدايا قرارمان ده در اين وقت از آن كسانى كه از تو درخواست كرده و بديشان عطا فرموده اى
    وَشَكَرَكَ فَزِدْتَهُ وَتابَ اِلَيْكَ فَقَبِلْتَهُ وَتَنَصَّلَ اِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها
    و شكر تو را بجا آورده و تو نعمتت را بر آنها افزون كرده و بسويت بازگشته و تو پذيرفته اى و از گناهان بسوى
    فَغَفَرْتَها لَهُ يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ اَللّهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا وَاقْبَلْ
    تو بيرون آمده و تو همه را آمرزيده اى ، اى صاحب جلالت و بزرگوارى خدايا ما را پاكيزه و (در دين ) محكممان گردان
    تَضَرُّعَنا يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَيا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ يا مَنْ لا يَخْفى
    وتضرع وزاريمان بپذير اى بهترين كسى كه ازاو درخواست شود واى مهربانترين كسى كه از او مِهر خواهند اى كه بر او پوشيده نيست
    عَلَيْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ وَلا لَحْظُ الْعُيُونِ وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَكْنُونِ
    بهم نهادن پلكهاى چشم و نه بر هم خوردن ديدگان و نه آنچه در مكنون ضمير مستقر گرديده
    وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ اَلا كُلُّ ذلِكَ قَدْ اَحْصاهُ
    و نه آنچه در پرده دلها نهفته است آرى تمام آنها را
    عِلْمُكَ وَوَسِعَهُ حِلْمُكَ سُبْحانَكَ وَتَعالَيْتَ عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً
    دانش تو شماره كرده و بردباريت همه را در برگرفته است منزهى تو و برترى از آنچه ستمكاران گويند برترى
    كَبيراً تُسَبِّحُ لَكَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فيهِنَّ وَاِنْ مِنْ
    بسيارى ، تنزيه كنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمينها و هركه در آنها است و چيزى نيست
    شَىْءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ فَلَكَالْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ ي ا ذَاالْجَلا لِ
    جز آنكه به ستايش تو تسبيح كند پس تو را است ستايش و بزرگوارى و بلندى رتبه ، اى صاحب جلالت
    وَالاِْكْرامِ وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ وَالاَْيادِى الْجِسامِ وَاَنْتَ الْجَوادُ
    و بزرگوارى و فضل و نعمت بخشى و موهبتهاى بزرگ و تويى بخشنده
    الْكَريمُ الرَّؤُوفُ الرَّحيمُ اَللَّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ
    بزرگوار رؤ وف و مهربان خدايا فراخ گردان بر من از روزى حلال خود
    وَعافِنى فى بَدَنى وَدينى وَ امِنْ خَوْفى وَاَعْتِقْ رَقَبَتى مِنَ النّارِ
    و عافيتم بخش در تن و هم در دينم و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ آزادم كن
    اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بى وَلا تَسْتَدْرِجْنى وَلا تَخْدَعْنى وَادْرَءْ عَنّى شَرَّ
    خدايا مرا به مكر خود دچار مساز و در غفلت تدريجى بسوى نابودى مبر و فريبم مده و شرّ
    فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ پس سر و ديده خود را بسوى آسمان بلند كرد و از ديده هاى
    تبهكاران جن و انس را از من دور كن مباركش آب مى ريخت مانند دو مشك و بصداى بلند گفت:

يا اَسْمَعَ السّامِعينَ يااَبْصَرَ النّاظِرينَ وَيا اَسْرَعَ الْحاسِبينَ وَيا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ صَلِّ عَلى
اى شنواترين شنوندگان اىبيناترين بينايان و اى سريعترين حساب رسان و اى مهربانترين مهربانان درود فرست بر
مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَةِ الْمَيامينِ وَاَسْئَلُكَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ
محمد و آل محمد آن آقايان فرخنده و از تو اى خدا درخواست كنم حاجتم را كه اگر آنرا به من
اَعْطَيْتَنيها لَمْ يَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنيها لَمْ يَنْفَعْنى ما
عطا كنى ديگر هرچه را از من دريغ كنى زيانم نزند و اگر آنرا از من دريغ دارى ديگر سودم ندهد هرچه
اَعْطَيْتَنى اَسْئَلُكَ فَكاكَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لا شَريكَ
به من عطا كنى و آن اين است كه از تو خواهم مرا از آتش دوزخ آزاد گردانى معبودى جز تو نيست يگانه اى كه
لَكَ لَكَ الْمُلْكُ وَلَكَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ يا رَبُِّ يا رَبُِّ
شريك ندارى از تو است فرمانروايى و از تو است ستايش و تويى كه بر هرچيز توانايى اى پروردگار اى پروردگار
پس مكرّر مى گفت يارَبُِّ و كسانى كه دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاء آن حضرت واكتفا كرده بودند به آمين گفتن پس ‍ صداهايشان بلند
شد به گريستن با آن حضرت تا غروب كرد آفتاب وباركردند و روانه جانب مشعرالحرام شدند مؤ لف گويد كه كفعمى دعاء عرفه امام حسين (ع ) را در بلدالا مين تا اينجا نقل فرموده و علاّمه مجلسى در زاد المعاد اين دعاى شريف را موافق روايت كفعمى ايراد نموده و لكن سيّد بن طاوُس در اقبال بعد از يا رَبِّ
يا رَبِّ
اين زيادتى را ذكر فرموده :

اِلهى اَنَا الْفَقيرُ فى غِناىَ فَكَيْفَ لا اَكُونُ فَقيراً
خدا من چنانم كه در حال توانگرى هم فقيرم پس چگونه فقير نباشم
فى فَقْرى اِلهى اَنَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَكَيْفَ لا اَكُونُ جَهُولاً فى
در حال تهيدستيم خدايا من نادانم در عين دانشمندى پس چگونه نادان نباشم در عين
جَهْلى اِلهى اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبيرِكَ وَسُرْعَةَ طَو آءِ مَقاديرِكَ مَنَعا
نادانى خدايا براستى اختلاف تدبير تو و سرعت تحول و پيچيدن در تقديرات تو جلوگيرى كنند
عِبادَكَ الْعارِفينَ بِكَ عَنْ السُّكُونِ اِلى عَطآءٍ وَالْيَاءْسِ مِنْكَ فى بَلاَّءٍ
از بندگان عارف تو كه به عطايت دل آرام و مطمئن باشند و در بلاى تو ماءيوس و نااميد شوند
اِلهى مِنّى ما يَليقُ بِلُؤْمى وَمِنْكَ ما يَليقُ بِكَرَمِكَ اِلهى وَصَفْتَ
خدايا از من همان سرزند كه شايسته پستى من است و از تو انتظار رود آنچه شايسته بزرگوارى تو است خدايا تو
نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّاءْفَةِ لى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفى اَفَتَمْنَعُنى مِنْهُما بَعْدَ
خود را به لطف و مهر به من توصيف فرمودى پيش از آنكه ناتوان باشم آيا پس از ناتوانيم لطف و مهرت را از من
وُجُودِ ضَعْفى اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِكَ وَلَكَ الْمِنَّةُ
دريغ مى دارى خدايا اگر كارهاى نيك از من سرزند به فضل تو بستگى دارد و تو را منّتى است بر من
عَلَىَّ وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِكَ وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ اِلهى
و اگر كارهاى بد از من روى دهد آن هم بستگى به عدل تو دارد و تو را بر من حجت است خدايا
كَيْفَ تَكِلُنى وَقَدْ تَكَفَّلْتَ لى وَكَيْفَ اُضامُ وَاَنْتَ النّاصِرُ لى اَمْ كَيْفَ
چگونه مرا وامى گذارى در صورتى كه كفايتم كردى و چگونه مورد ستم واقع گردم با اينكه تو ياور منى يا چگونه
اَخيبُ وَاَنْتَ الْحَفِىُّ بى ها اَنَا اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَقْرى اِلَيْكَ وَكَيْفَ
نااميد گردم در صورتى كه تو نسبت به من مهربانى هم اكنون به درگاه تو توسل جويم بوسيله آن نيازى كه به درگاهت دارم و چگونه
اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ اَمْ كَيْفَ اَشْكوُ اِلَيْكَ حالى
توسل جويم بوسيله فقرى كه محال است پيرامون تو راه يابد يا چگونه از حال خويش به درگاهت شكوه كنم با اينكه حال
وَهُوَ لا يَخْفى عَلَيْكَ اَمْ كَيْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالى وَهُوَ مِنَكَ بَرَزٌ اِلَيْكَ اَمْ
من بر تو پنهان نيست يا چگونه با زبان (قال ) ترجمه حال خود كنم در صورتى كه آنهم از پيش تو بُرُوز كرده به نزد خودت يا
كَيْفَ تُخَيِّبُ امالى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَيْكَ اَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ اَحْوالى
چگونه آرزوهايم به نوميدى گرايد با اينكه به آستان تو وارد شده يا چگونه احوالم را نيكو نكنى
وَبِكَ قامَتْ اِلهى ما اَلْطَفَكَ بى مَعَ عَظيمِ جَهْلى وَما اَرْحَمَكَ بى مَعَ
با اينكه احوال من به تو قائم است خدايا چه اندازه به من لطف دارى با اين نادانى عظيم من و چقدر به من مهر دارى
قَبيحِ فِعْلى اِلهى ما اَقْرَبَكَ مِنّى وَاَبْعَدَنى عَنْكَ وَما اَرْاَفَكَ بى فَمَا
با اين كردار زشت من خدايا چقدر تو به من نزديكى و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اينهمه كه تو نسبت به من مهربانى
الَّذى يَحْجُبُنى عَنْكَ اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاَّْثارِ وَتَنقُّلاتِ
پس آن چيست كه مرا از تو محجوب دارد خدايا آن طورى كه من از روى اختلاف آثار و تغيير و تحول
الاَْطْوارِ اَنَّ مُرادَكَ مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى كُلِّشَىْءٍ حَتّى لا اَجْهَلَكَ
اطوار بدست آورده ام مقصود تو از من آنست كه خود را در هرچيزى (جداگانه ) به من بشناسانى تا من
فى شَىْءٍ اِلهى كُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى اَنْطَقَنى كَرَمُكَ وَكُلَّما ايَسَتْنى
در هيچ چيزى نسبت به تو جاهل نباشم خدايا هر اندازه پستى من زبانم را لال مى كند كرم تو آنرا گويا مى كند و هراندازه
اَوْصافى اَطْمَعَتْنى مِنَنُكَاِلهى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَكَيْفَ
اوصاف من مرا ماءيوس مى كند نعمتهاى تو به طمعم اندازد خدايا آنكس كه كارهاى خوبش كار بد باشد
لا تَكُونُ مَساويهِ مَساوِىَ وَمَنْ كانَتْ حَقايِقُهُ دَعاوِىَ فَكَيْفَ لا
پس چگونه كار بدش بد نباشد و آنكس كه حقيقت گويى هايش ادعايى بيش نباشد پس چگونه
تَكُونُ دَعاويهِ دَعاوِىَ اِلهى حُكْمُكَ النّافِذُوَمَشِيَّتُكَ الْقاهِرَةُ لَمْ
ادعاهايش ادعا نباشد خدايا فرمان نافذت و مشيت قاهرت براى هيچ گوينده اى فرصت
يَتْرُكا لِذى مَقالٍ مَقالاً وَلا لِذى حالٍ حالاً اِلهى كَمْ مِنْ طاعَةٍ بَنَيْتُها
گفتار نگذارد و براى هيچ صاحب حالى حس و حال به جاى ننهد خدايا چه بسيار طاعتى كه (پيش خود) پايه گذارى كردم
وَحالَةٍ شَيَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادى عَلَيْها عَدْلُكَ بَلْ اَقالَنى مِنْها فَضْلُكَ
و چه بسيار حالتى كه بنيادش كردم ولى (ياد) عدل تو اعتمادى را كه بر آنها داشتم يكسره فروريخت بلكه فضل تو نيز اعتمادم را بهم زد
اِلهى اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنّى وَاِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَةُ مِنّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ
خدايا تو مى دانى كه اگر چه طاعت تو در من بصورت كارى مثبت ادامه ندارد ولى
مَحَبَّةً وَعَزْماً اِلهى كَيْفَ اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ وَكَيْفَ لا اَعْزِمُ وَاَنْتَ
دوستى و تصميم بر انجام آن در من ادامه دارد خدايا چگونه تصميم گيرم در صورتى كه تحت قهر توام و چگونه تصميم نگيرم با اينكه
الاْ مِرُ اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْ ثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنى عَلَيْكَ
تو دستورم دهى خدايا تفكر (يا گردش ) من در آثار تو راه مرا به ديدارت دور سازد پس كردار مرا با خودت
بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنى اِلَيْكَ كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ
بوسيله خدمتى كه مرا به تو برساند چگونه استدلال شود بر وجود تو به چيزى كه خود آن موجود در هستيش نيازمند
اِلَيْكَ اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ
به تو است و آيا اساساً براى ما سواى تو ظهورى هست كه در تو نباشد تا آن وسيله ظهور تو
لَكَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَليْكَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى
گردد تو كِى پنهان شده اى تا محتاج بدليلى باشيم كه به تو راهنمائى كند و چه وقت دور مانده اى تا
تَكُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها
آثار تو ما را به تو واصل گرداند كور باد آن چشمى كه تو را نبيند كه مراقب
رَقيباً وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصيباً اِلهى اَمَرْتَ
او هستى و زيان كار باد سوداى آن بنده كه از محبت خويش به او بهره اى ندادى خدايا فرمان دادى
بِالرُّجُوعِ اِلَى الاْ ثارِ فَارْجِعْنى اِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ وَهِدايَةِ
كه به آثار تو رجوع كنم پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششى از انوار و راهنمايى
الاِْسْتِبصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ اِلَيْكَ مِنْها مَصُونَ
و از بينش جوئى تا بازگردم بسويت پس از ديدن آثار هم چنانكه آمدم بسويت از آنها كه نهادم
السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَيْها وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَيْها اِنَّكَ عَلى
از نظر به آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم كه براستى تو بر هر
كُلِّشَىٍْ قَديرٌ اِلهى هذا ذُلّى ظاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَهذا حالى لا يَخْفى
چيز توانائى خدايا اين خوارى من است كه پيش رويت عيان و آشكار است و اين حال (تباه ) من است
عَلَيْكَ مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَيْكَ وَبِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ فَاهْدِنى
كه بر تو پوشيده نيست از تو خواهم كه مرا به خود برسانى و بوسيله ذات تو بر تو دليل مى جويم
بِنُورِكَ اِلَيْكَ وَاَقِمْنى بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ اِلهى عَلِّمْنى مِنْ
پس به نور خود مرا بر ذاتت راهنمائى فرما و به يادآر مرا با بندگى صادقانه در پيش رويت خدايا بياموز بهمن
عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ وَصُنّى بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ اِلهى حَقِّقْنى بِحَقائِقِ اَهْلِ
از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت خدايا مرا به حقائق نزديكان درگاهت
الْقُرْبِ وَاسْلُكْ بى مَسْلَكَ اَهْلِ الْجَذْبِ اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبيرِكَ لى
بياراى و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدايا بى نياز كن مرا به تدبير خودت در باره ام
عَنْ تَدْبيرى وَبِاخْتِيارِكَ عَنِ اخْتِيارى وَاَوْقِفْنى عَلى مَراكِزِ
از تدبير خودم و به اختيار خودت از اختيار خودم و بر جاهاى
اضْطِرارى اِلهى اَخْرِجْنى مِنْ ذُلِّ نَفْسى وَطَهِّرْنى مِنْ شَكّى
بيچارگى و درماندگيم مرا واقف گردان خدايا مرا از خوارى نفسم نجات ده و پاكم كن از شك
وَشِرْكى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسى بِكَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنى وَعَلَيْكَ اَتَوَكَّلُ فَلا
و شرك خودم پيش از آنكه داخل گورم گردم به تو يارى جويم پس تو هم ياريم كن و بر تو توكل كنم پس
تَكِلْنى وَاِيّاكَ اَسْئَلُ فَلا تُخَيِّبْنى وَفى فَضْلِكَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنى
مرا وامگذار و از تو درخواست كنم پس نااميدم مگردان و در فضل تو رغبت كرده ام پس محرومم مفرما
وَبِجَنابِكَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنى وَبِبابِكَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنى اِلهى
و به حضرت تو خود را بسته ام پس دورم مكن و به درگاه تو ايستاده ام پس طردم مكن خدايا
تَقَدَّسَ رِضاكَ اَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنّى
مبرّا است خوشنودى تو از اينكه علت و سببى از جانب تو داشته باشد پس چگونه ممكن است من سبب آن گردم
اِلهى اَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِكَ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ
خدايا تو به ذات خود بى نيازى از اينكه سودى از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بى نياز نباشى
غَنِيّاً عَنّى اِلهى اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ يُمَنّينى وَاِنَّ الْهَوى بِوَثائِقِ
خدايا براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى كنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى
الشَّهْوَةِ اَسَرَنى فَكُنْ اَنْتَ النَّصيرَ لى حَتّى تَنْصُرَنى وَتُبَصِّرَنى
شهوت اسير كرده پس تو ياور من باش تا پيروزم كنى و بينايم كنى
وَاَغْنِنى بِفَضْلِكَ حَتّى اَسْتَغْنِىَ بِكَ عَنْ طَلَبى اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ
و بوسيله فضل خويش بى نيازم گردانى تا بوسيله تو از طلب كردن بى نياز شوم توئى كه تاباندى
الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِيآئِكَ حَتّى عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ وَاَنْتَ الَّذى
انوار (معرفت ) را در دل اوليائت تا اينكه تو را شناختند و يگانه ات دانستند و توئى كه
اَزَلْتَ الاَْغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِكَ حَتّى لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ وَلَمْ يَلْجَئُوا
اغيار و بيگانگان را از دل دوستانت براندى تا اينكه كسى را جز تو دوست نداشته و به غير تو پناهنده و ملتجى
اِلى غَيْرِكَ اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَيْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَاَنْتَ الَّذى
نشوند و توئى مونس ايشان در آنجا كه عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و توئى كه
هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَمَا الَّذى
راهنمائيشان كنى آنگاه كه نشانه ها برايشان آشكار گردد چه دارد آنكس كه تو را گم كرده ؟ و چه ندارد
فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلاً وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغى
آنكس كه تو را يافته است براستى محروم است آنكس كه بجاى تو بديگرى راضى شود و بطور حتم زيانكار است كسى كه
عَنْكَ مُتَحَوِّلاً كَيْفَ يُرْجى سِواكَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ وَكَيْفَ
از تو به ديگرى روى كند چسان مى شود بغير تو اميدوار بود در صورتى كه تو احسانت را قطع نكردى و چگونه
يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَةَ الاِْمْتِنانِ يا مَنْ اَذاقَ اَحِبّآئَهُ
از غير تو مى توان طلب كرد با اينكه تو تغيير نداده اى شيوه عطابخشيت را اى خدائى كه به دوستانت
حَلاوَةَ الْمُؤ انَسَةِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقينَ وَيا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِيائَهُ
شيرينى همدمى خود را چشاندى و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند و اى خدائى كه پوشاندى براولياء خودت
مَلابِسَ هَيْبَتِهِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرينَ اَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ
خلعتهاى هيبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند توئى كه ياد كنى پيش از آنكه
الذّاكِرينَ وَاَنْتَ الْبادى بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدينَ وَاَنْتَ
ياد كنندگان يادت كنند و توئى آغازنده به احسان قبل از آنكه پرستش كنندگان بسويت توجه كنند و توئى
الْجَوادُ بِالْعَطآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبينَ وَاَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا
بخشنده عطا پيش از آنكه خواهندگان از تو خواهند و توئى پربخشش و سپس همان را كه به ما بخشيده اى از ما
مِنَ الْمُسْتَقْرِضينَ اِلهى اُطْلُبْنى بِرَحْمَتِكَ حَتّى اَصِلَ اِلَيْكَ
به قرض مى خواهى خدايا مرا بوسيله رحمتت بطلب تا من به نعمت وصالت نائل گردم
وَاجْذِبْنى بِمَنِّكَ حَتّى اُقْبِلَ عَلَيْكَ اِلهى اِنَّ رَجآئى لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ
و بوسيله نعمتت مرا جذب كن تا به تو رو كنم خدايا براستى اميد من از تو قطع نگردد و اگرچه
وَاِنْ عَصَيْتُكَ كَما اَنَّ خَوْفى لا يُزايِلُنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ فَقَدْ دَفَعَتْنِى
نافرمانيت كنم چنانكه ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم همانا جهانيان مرا بسوى تو رانده اند
الْعَوالِمُ اِلَيْكَ وَقَدْ اَوْقَعَنى عِلْمى بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ اِلهى كَيْفَ اَخيبُ
و آن علمى كه به كرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده خدايا چگونه نوميد شوم
وَاَنْتَ اَمَلى اَمْ كَيْفَ اُهانُ وَعَلَيْكَ مُتَّكَلى اِلهى كَيْفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى
و تو آرزوى منى و چگونه پست و خوار شوم با اينكه اعتمادم بر تو است خدايا چگونه عزت جويم با اينكه در
الذِّلَّةِ اَرْكَزْتَنى اَمْكَيْفَ لا اَسْتَعِزُّ وَاِلَيْكَ نَسَبْتَنى اِلهى كَيْفَ لا اَفْتَقِرُ
خوارى جايم دادى و چگونه عزت نجويم با اينكه به خود مُنْتَسِبَم كردى خدايا چگونه نيازمند نباشم
وَاَنْتَ الَّذى فِى الْفُقَرآءِ اَقَمْتَنى اَمْ كَيْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِكَ
با اينكه تو در نيازمندانم جاى دادى يا چگونه نيازمند باشم و توئى كه به جود و بخششت
اَغْنَيْتَنى وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ غَيْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَىْءٍ فَما جَهِلَكَ
بى نيازم كردى و توئى كه معبودى جز تو نيست شناساندى خود را به هر چيزو هيچ چيزى نيست كه تو را نشناسد
شَىْءٌ وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى كُلِّشَىْءٍ فَرَاَيْتُكَ ظاهِراً فى
و توئى كه شناساندى خود را به من در هر چيز و من تو را آشكار در
كُلِّ شَىْءٍ وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَىْءٍ يا مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِيَّتِهِ فَصارَ
هر چيز ديدم و توئى آشكار بر هر چيز اى كه بوسيله مقام رحمانيت خود (بر همه چيز) احاطه كردى
الْعَرْشُ غَيْباً فى ذاتِهِ مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ وَمَحَوْتَ الاَْغْيارَ
و عرش در ذاتش پنهان شد توئى كه آثار را به آثار نابود كردى و اغيار را
بِمُحيطاتِ اَفْلاكِ الاَْنْوارِ يا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ
به احاطه كننده هاى افلاك انوار محو كردى اى كه در سراپرده هاى عرشش محتجب شد
اَنْ تُدْرِكَهُ الاَْبْصارُ يا مَنْ تَجَلّى بِكَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ [مِنَ]
از اينكه ديده ها او را درك كنند اى كه تجلى كردى به كمال زيبائى و نورانيت و پابرجا شد عظمتش از
الاِْسْتِوآءَ كَيْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ كَيْفَ تَغيبُ وَاَنْتَ الرَّقيبُ
استوارى چگونه پنهان شوى با اينكه تو آشكارى يا چگونه غايب شوى كه تو نگهبان
الْحاضِرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَديرٌ وَالْحَمْدُ لله وَحْدَهُ

********************************