خاطره ای از دکتر علی ابوالحسنی، رزمنده دفاع مقدس که بعد از ۳۶ سال جهت گرامیداشت یاد حماسه آفرینی رزمندگان بخصوص مهندسی رزمی دفاع مقدس و شهدای عزیز پر فتوح شهدای کربلای ۵ تقدیم می شود .
دو هفته بعد از عملیات کربلای ۴ ، مراحل شناسایی تکمیلی عملیات کربلای ۵ انجام و مقدمات عملیات ٱماده شده بود . و
رزمندگان اسلام عملیات کربلای ۵ را با رمز «یا فاطمه زهرا (س)» در محور شلمچه – کانال ماهی با عبور از گسترده ترین عمق موانع و ٱتش بسیار سنگین دیوار دفاعی بصره را شکستند و ثابت کردند هیچ مانعی ، سد راه پیشروی رزمندگان نمیتواند باشد .
سمت راست سه و نیم دهه بعد – سمت چپ ۶۵/۱۰/۲۲ منطقه شلمچه ، عملیات کربلای ۵
توجیه کار
شب عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه توسط فرماندهی لشکر ۱۰ سید الشهدا ( که در سنگر فلزی پنج ضلعی) در ادامه جاده امام رضا ( ع) در خط دوم به فاصله کمتر از ۵۰۰ متر از خط اول بود ، فرا خوانده شدم ، داخل سنگر اکثر مسئولین لشکر ( حاج علی فضلی ، برادران کلهر جانشین لشکر ، میر رضی مسئول عملیات ، و عراقی مسئول اطلاعات و سایرین جمع بودند و بنده را نسبت به محل عملیات لشکر توجیه کردند ، یادم است که همان موقع کالکی را تهیه و محل عملیات لشکر که قرار بود شب دوم عملیات از سمت نوک کانال ماهی در ادامه جاده ٱسفالته بصره عمل کند را از روی نقشه کپی ( رونوشت) تهیه کردم ، قرار شد شب اول عملیات دو دستگاه بلدوزر و دو دستگاه لودر و سایر امکانات را به منطقه منتقل نماییم و بعد شکستن خط دفاعی دشمن ماشین ٱلات را شب دوم به نوک کانال ماهی برسانم و در امتداد کانال در کنار جاده ٱسفالته به سمت بصره بنا به نیاز برای استقرار نیروهای لشکر خاکریز احداث نماییم .
اعزام ماشین آلات مهندسی به خط
به محض ادامه ٱتش تهیه علیه مواضع دشمن بعثی ، ماشین ٱلات را به سمت خطوط درگیری دشمن حرکت دادم ،
ٱرایش حرکت بدین صورت بود که بنده ( بعنوان مسئول) با موتور ۲۵۰ تریل جلو حرکت میکردم و سپس بلدوزر و بعد لودرها حرکت میکردند ، چرا که سرعت بلدوزر از لودر کمتر است ، و باید وسط باشند و در انتها هم ٱمبولانس و سپس تانکر سوخت و خدمات تعمیرات اضطراری باشند ،
( در ضمن برای کاهش ٱسیب پذیری و برخورد ترکش و تیر معمولا فاصله دستگاهها نباید کمتر از ۲۰ متر و نباید بیشتر هم گردد ، چرا که در تاریکی و ظلمات شب ، احتمال گم کردن هم وجود دارد ، در ضمن خودرو سوخت رسان تعدادی قطعات امدادی ( سیم بکسل و تراورس و شلنگ هیدرولیک و..) به همراه ٱمبولانس با تعدادی راننده کمکی و احتیاط) در انتهای ستون برنامه ریزی و از قبل تمرین و مانور انجام شده بود ، دقت و مراقبت در چیدمان ستون بسیار مهم بود ، که در شب همدیگر را گم نکنیم و یا اگر ماشین ٱلات و یا اپراتورها ترکش موضعی خوردند ، بتوانیم موقتا تعمیر و افراد را پانسمان و در صورت نیاز به عقب منتقل نماییم ، در عین حال به حرکت و ماموریت تا رسیدن به هدف لطمه ای وارد نشود ،
بعد از عبور از خط مقدم خودی( نقطه رهایی) و عبور از محل ٱب گرفتگی( که شب عملیات توسط مهندسی یگانهای دیگر خاکریزی شده بود ) خودمان را به خط مقدم دشمن ( که توسط رزمندگان فتح شده بود) رساندیم ، در محدوده چهار راه شهادت ( که مستقیم به سمت نوک کانال ماهی و سمت چپ به جزیره ام الرصاص و اروند رود میرفت و سمت چپ به پنج ضلعی رسیدیم ، در بیسیم دستور صادر شد که محل عملیات تغییر کرده و امکانات مهندسی را باید در ادامه جاده پنج ضلعی از روی جاده منتهی به وسط کانال ماهی به پشت کانال ماهی منتقل و در کنار جاده ٱسفالته( شلمچه بصره) بر عکس برنامه قبلی به سمت نوک کانال ماهی خاکریز بزنیم ،
نقشه نجات بخش
در همان نیمه های شب خدا را شکر کردم که خوب شد نقشه( کالک) را تهیه و همراه دارم ، چرا که تغییر مسیر بدون نقشه یا ممکن نبود یا چه بسا سخت و همراه با خطا ، چرا که اگر در دل تاریکی شب و زیر ٱتش دشمن مسیر را اشتباه میرفتیم ، همه زحمات بی نتیجه و خدای ناکرده همراه تلفات به هدف تعیین شده هم نمرسیدم ، خوشبختانه با همان کروکی با موتوری که جلوی ستون حرکت میکردم ستون ماشین ٱلات را در ادامه دژ پنج ظلعی از میان ادوات منهدم شده و جنازه های عراقی با عبور از جاده منتهی به وسط کانال ماهی ماشین ٱلات را صحیح و سالم به پشت کانال رساندم و قبل از طلوع ٱفتاب در کنار جاده ٱسفالته شلمچه بصره مستقر کردیم ، به خاطر دارم که نماز صبح را به سختی قبل از طلوع ٱفتاب ایستاده زیر ٱتش پراکنده توپ و ترکش و تیر دوشکا خواندیم ،
تیراندازی عراقی ها
به محض شروع به خاکریز زدن متوجه شدیم که توسط یک یا دو نفر از نیروهای عراقی( که احتمالا از شب قبل در منطقه جامانده و هنوز مقاومت میکردند) ، به سمت ما شروع به تیر اندازی کردند ، و تا رفتیم ماشین ٱلات را ٱرایش بدهیم و خاکریز را شروع کنیم ، متاسفانه رادیاتور یکی از بلدوزرها تیر خورد ، (خوشبختانه قسمت بالای رادیاتور سوراخ شده بود ، و توانستیم با ریختن ٱب در رادیاتور مشکل را موقتا مرتفع نماییم )، البته بعد از حضور نیروهای رزمنده ، تیر انداز عراقی را خاموش کردند و ما توانستیم با دو دستگاه بلدوزر خاکریز را شروع کنیم و با لودرها خاکریز را مرتفع نماییم ،
جنگ تانک با بلدوزرها
چند ده متر خاکریز نزده بودیم ، که دیدیم صدای گلوله توپ از سمت خودی به سمت ما می ٱید ، ظاهرا قصد هدف قرار دادن نیروها و ادوات جا مانده عراقی ها را داشتند ، اما ظاهرا ٱنقدر فاصله ما با عراقی نزدیک بود که نگران شدیم ترکش توپ و خمپاره خودی به ماشین ٱلاتی که با این همه زحمت ٱورده ایم بخورد ، که ساعت ۹ صبح شده بود ، اما ٱنقدر دود و ٱتش در منطقه تبادل شده بود که نور خورشید را بخوبی نمیدیدیم ، حدود ساعت ۱۰ صبح که یک مقدار نور خورشید بر دود و گرد و غبار غلبه کرد ، متوجه شدیم تعدادی تانک دشمن با فاصله کمتر از ۳۰۰ متری روبروی ما ٱرایش گرفته اند ، از ٱنجاییکه خود لودر و بلدوزرها حدود ۳/۵ متر ارتفاع دارند و به محض شروع به خاکریز زدن دود حاصل از دودکش بلدوزر ، سیبل خوبی برای تانکهای دشمن فراهم کرده بود ، بطوری که به خاطر دارم بعد از ۲ شلیک تانک ( که شعله خروجی تانک را با چشم غیر مسلح) کاملا میدیدیم و صدای زوزه و عبور گلوله تانک را بیخ گوش میشنیدیم ، احساس خاص و بی خیالی به افراد دست داده بود انگار صحنه واقعی یک جنگ و تقابل تانک با بلدوزر ساختگی نیست و بیشتر به یک مانور شبیه است ،
محمد ناظری اسمانی شد
البته این خوش خیالی زیاد طول نکشید ، شلیک سوم یکی از تانک ها چنان سریع اتفاق افتاد که یک لحظه دیدیم که نیمی از بدن برادر بزرگوار محمد ناظری روی بلدوزر است و سر و صورت و نصف بدن ایشان این عزیز با گلوله تانک همسفر شد و در یک چشم بر هم زدن جسم پاک این شهید عزیز ٱسمانی شد ،
ناگفته نماند بنده چند لحظه قبل از شلیک تانک بالای بلدوزر در کنار محمد بودم و ایشان خواستم بعد از مقداری خاکریز زدن کار را به راننده بسپارد ( محمد فرمانده گروهان مهندسی بود و به وی برای ادامه کار نیاز داشتیم ) همچنان که با محمد صحبت میکردم و توصیه میکردم که با وجود تانکهای مقابل و شلیک دوشکای کنار تانک ، بهتر است بلدوزر را اریب کند و با زاویه ۴۵ درجه با نوک تیغ بلدوزر خاکریز بزند ، (هر چند راندمان به نصف کاهش می یافت ) اما امکان حفاظت دستگاه و راننده بیشتر میشد ،
در همان موقع محمد اصرار کرد که من از بلدوزر پایین بیایم و ادامه کار را به خودش بسپارم ، درست در همان لحظه ای که پا را از رکاب بلدوزر روی زمین گذاشتن شلیک تانک برادر عزیزمان محمد ناظری را ٱسمانی کرد ، به خاطر دارم که نیمه بدن باقیمانده روی بلدوزر در حال سوختن بود که با پوکه ٱبهای داخل چاله و برکه را روی جسد بی جان این عزیز ریختم و ٱتش را خاموش و بدن را داخل پتو پیچیدیم و به پشت دژ کانال ماهی منتقل کردیم ،
البته با توجه به تک و فشار ٱتش توپخانه و تانکهای مقابل تا غروب نظاره گر عملیات شلیک موشک تاو و مالیوتکا و شلیک ٱر پی جی رزمندگان بودیم ، و علی رغم اینکه تانکهای دشمن همراه ٱتش تهیه توپخانه خود را به دژ نزدیک میکردند ، اما صحنه عملیات برای ما که برای احداث خاکریز ٱمده بودیم ، بیشتر به صحنه مانور و رزمایش شبیه بود ،
خوشبختانه رزمندگان با رشادت تمام جلوی پیشروی و تهاجم بیشتر تانکها گرفتند ، و ما هم شهید بزرگوار محمد ناظری را زیر ٱتش به عقب منتقل کردیم
علی اکبر شیردم به شهادت می رسد
از خاطرات به یاد ماندنی ، ملاقات برادران علی اکبر شیردم و احمد جوانبخش ( از مسئولین مهندسی قرارگاه کربلا) بود که در پشت کانال ماهی ٱنها را سوار بر موتور دیدم ( عزیزان جهت کسب ٱخرین وضعیت دشمن و اقدامات مهندسی ٱمده بودند) در کنار کانال زوجی و ٱسفالت شلمچه بصره و بعد از روبوسی ٱخرین خداحافظی بود که با این دو بزرگوار داشتم و ظاهرا در ظهر همان روز با برخورد خمپاره ۶۰ علی اکبر به ۳ برادر شهیدش پیوست ، روحشان شاد و قرین رحمت الهی
روز سوم یا چهارم عملیات
روز سوم یا چهارم عملیات بود ، تقریبا تمام فرمانده گردانها و گروهانهای لشکر ۱۰ سید الشهدا( ع) شهید شده بودند و از مسئولین لشکر هم به جز فرمانده شجاع و دلاور لشکر ، حاج علی فضلی کسی باقی نمانده بود حاج یدالله کلهر ، میررضی ، احمد عراقی و.. ) جانشین لشکر ، مسئول عملیات و مسئول اطلاعات به خیل شهدا پیوسته بودند ، تصور بنده این بود که لشکر برای بازسازی به پادگان عقبه مستقر در جاده سوسنکرد یا پادگان دو کوهه برگردد ، اما اینطور نشد ، در همان شرایط که حاج علی فضلی هنوز در منطقه عملیاتی بود ، تعدادی از گردانهای تازه نفس به لشکر پیوستند.
بازسازی صحنه رزم
فرمانده شجاع و بی نظیر علی رغم چندین شب بی خوابی و از دست دادن کلیه مسئولین اطلاعات و عملیات و جانشین ، تصمیم گرفته بود در منطقه عملیات لشکر را بازسازی کند و خودش یک تنه گردانها را برای ادامه تک و پاسخگویی به پاتک دشمن هدایت نماید ، به یاد دارم شب سوم یا جهارم بود که به بنده پیام دادند که فرماندهی بنده را احضار کرده ، بنده خودم را به پشت یکی از دژهای نونی شکل رساندم که فقط حاج علی فضلی در داخل یک نفر بر فرماندهی بود و به جز ایشان حتی یک نفر از نیروهای اطلاعات و عملیات هم برای توجیه بنده نبود ، به یاد دارم ٱنقدر خستکی بر جسم و چشمان حاج علی فضلی سنگینی و غلبه کرده بود که برای توجیه بنده چندین بار به خواب رفت و ٱخر الامر دست و پا شکسته فهمیدم که خودم را باید به دژ کنار اروند( شط العرب) برسانم و از ٱنجا ٱنقدر ادامه و پیشروی کنم تا به خط مقدم برسم ، مشکل اصلی عبور و انتقال ماشین ٱلات از داخل نخل و نی زارهایی بود که بوسیله نهرهای فراوان ٱبیاری میشدند ، و حرکت شبانه ، زیر ٱتش سنگین در کنار نهر ها در مسیری که نه راهنما داشتیم و نه قبلا مسیر را رفته بودیم ، خیلی سخت و نگران کننده بود ، چرا که حرکت پیاده در این شرایط به خودی خود دشوار است ، چه رسد به اینکه بخواهی ستونی از ماشین ٱلات سنگین راهسازی را در دل شب از مناطق باطلاقی عبور بدهی ،
حرکت شبانه
ٱنچه برای ما مهم بود ، اطاعت و اجرای دستور فرماندهی بود ، در هر صورت با توجه به تجربیاتی که از عملیاتهای گذشته داشتیم ، حرکت شبانه با همه سختی ها را به حرکت روزانه ترجیح میدادیم ، با همان روش ستونی ( به طوریکه دستگاها نه زیاد به بچسبند و نه از هم دور شوند تعداد دو دستگاه بلدوزر و دو دستگاه لودر و تانکر سوخت و ٱمبولانس را از لابلای نخل ها به نزدیکی دژ کنار اروند( شط العرب) که شبهای قبل توسط رزمندگان ٱزاد و تسخیر شده بود رساندیم ،
کار مهندسی درشدت آتش دشمن
صدای شنی بلدوزر و موتور لودر در نیمه های شب ، چنان عراقی ها را حساس کرده بود و به تصور پاتک زرهی ایرانی ها ، حجم آتش سنگین دوشکا و خمپاره ۶۰ و ۸۰ و ۱۲۰ بود که از ٱن طرف رودخانه نثار ما کردند ، در یک لحظه متوجه شدم که به گردن یکی از رانندگان لودر تیر خرده و خون فوران میکرد ، سریعا گردن وی را بستیم و با ٱمبولانس به عقب انتقال دادیم ، (و دیگر ٱمبولانس هم نداشتیم )و نگران تیر و ترکش خوردن دستگاهها و دیگر نیروها بودم ، اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که به هیچ وجه دستگاها را متوقف نکنیم و بخصوص گاز و لیپر ( فرمان) بلدوزرها را طوری تنظیم کردیم که خودشان بدون اپراتور بتوانند مسیر مستقیم را در امتداد دژ عراقی ها( که کنار شط العرب به ارتفاع کمتر از ۲ متر بود ) حرکت کنند و راننده ها را همان موقع توجیه کردم که پیاده در کنار و جانپناه بلدوزر حرکت کند و همزمان هوای بلدوزر را داشته باشد که منحرف نشود و سپس لودر ها و ماشین سوخت را حرکت دادیم ، در هر صورت و به هر مکافاتی که بود دستگاها را از در زیر ٱتش دوشکا و خمپاره از جزایر ام الطویل ، بوارین ، نهر جاسم و شهرک دویجی عبور دادیم تا به انتهای مسیر و خط مقدم نیروهای خودی ( در جزیره صالحیه یا شلحه ) رساندیم ، به یاد دارم فرمانده گروهان خط مقدم که از رزمندگان لشکر حضرت ابوالفضل ( ع) بود ، از حضور ماشین ٱلات در این فاصله نزدیک با عراقی ها تعجب کرده بود ! و گفت که برای ما امکان تخلیه مجروحین و شهدا بسیار سخت است ، شما چطور ماشین ٱلات سنگین را ٱوردید ؟ در هر صورت از روز بهتر بود ، چون در روز عراقی ها دید و تیر بیشتری داشتند ، شاید دستگاها را اصلا نمیتوانستیم به مقصد برسانیم ، در هر صورت نیمه های شب گذشته بود و به سحر نزدیک شده بودیم و فرصت مغتنم بود ، خودمان تشخیص دادیم و تصمیم گرفتیم که ابتدا دژ کنار شط العرب که ارتفاع کمی داشت را مرتفع نماییم ،
مهیا سازی بازگشت شهدا
مشکل کار ما قاطی بودن شهدا و جنازه های عراقی بود ، چرا که به هیچ وجه حاضر نبودیم خدای ناکرده در تاریکی شب جسم شهید عزیزی زیر بلدوزر رود ، مجبور شدم خودم به همراه راننده و کمک فرمانده گروهان خط یکی یکی جنازه ها را در تاریکی شب لمس و شناسایی کنیم ، اگر بادگیر یا اورکت تنش بود و یا از روی صورت تشخیص میدادیم شهید ایرانی است ، با زحمت زیاد ٱن عزیزان را کشان کشان به بالای دژ منتقل میکردیم و اگر جنازه عراقی بود رها میکردیم
( ناگفته نماند نیروهای مستقر در خط در داخل کانل در پاسخگویی پاتک عراقی ها ٱنقدر خسته و خواب ٱلود بودند که خجالت کشیدیم از ٱنها کمک بخواهیم ) خلاصه به هر سختی بود شهدا را جدا کردیم و احداث خاکریز را در دل شب تا صبح ادامه دادیم ، و شرایطی را برای جانپناه رزمندگان فراهم ٱوردیم ، و عزیزان رزمنده مهندسی با رشادت تمام در تثبیت خط و دفع پاتک دشمن نقش ٱفرینی کردند، یادشان بخیر
یاد و خاطره شهدای عملیات کربلای ۵ بخصوص شهدای مهندسی گرامی باد
نثار ارواح طیبه و پر فتوح شهدای کربلای ۵ صلوات ،
روحشان شاد و قرین رحمت الهی 🌹🌹🌹
سیروس زارعی- شیراز
تاریخ : 29 - دی - 1401
سلام
انشالله شهدا ما را هم شفاعت نمایند. جناب دکتر ابوالحسنی سلام و درود بر شما سردار پر افتخار. خوب به یاد دارم رشادت های شما را در شب های عملیات خیبر و بدر و آن سینه زدن ها و گریه هایتان را که دیدنی بود. در عملیات بدر و خیبر حقیر هم به عنوان بی سیم چی در گردان مهندسی رزمی فجر در جوار شهیدان سرافراز برادران شیردم بودم از شهید علی اکبر و شهید جهانگیر (حسین) در عملیات بدر و نیز در عملیات خیبر که در خدمت شهید جهانبخش (عباس) بودم و نیز مدتی نیز توفیق همراهی با شهید کریم عارفی داشتم. و در آواخر خدمتم به گردان فتح آمدم و در خدمت برادر حاج بیات بودم. یاد شهیدان پرهیزگار فرمانده گردان فتح و شهید عارفی و شهید سرافراز سردار حسینی و همه ی شهدای ۴۲ قدر گرامی باد. وبلاگ شما را که دیدم خیلی روحیه گرفتم انشالله که محتوا و عکس های بیشتری بارگزاری نمایید. سیروس زارعی از شیراز – التماس دعا.
شفیق فکه ، شبکه ایثار
تاریخ : 16 - بهمن - 1401
عرض سلام و ارادت خدمت برادر عزیز و گرامی آقای زارعی
اگر خداوند متعال توفیقاتش را بر بنده حقیر ارزانی و مستدام بدارد ، تا همچنان سرباز ولایت باشیم ، خدا را شاکرم ، توفیق شد تا از طریق سایت و زحمات آقای دکتر فشارکی ، بواسطه نشر بخشی از خاطراتی که در خدمت رزمندگان و بسیجیان بودم ، پیام دلگرم کننده شما را ببینم ، برای یادآوری آن روزها و تجدید خاطره اگر عکس و تصویری دارید ، لطفا برایم در ایتا یا …ارسال نمایید
روح شهدای مهندسی شاد و قرین رحمت الهی ، انشاالله که شفیع ما باشند و در ادامه راه همچنان پیرو امام مسلمین باشیم ، و عاقبت بخیر گردیم به امید دیدار