اولین مواجهه‌ام با «ابراهیم هادی» در گود زورخانه/ علت نام‌گذاری گروه شهید وصالی به «دستمال‌سرخ‌ها»
اولین مواجهه‌ام با «ابراهیم هادی» در گود زورخانه/ علت نام‌گذاری گروه شهید وصالی به «دستمال‌سرخ‌ها»

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی به بیان خاطره‌ای از نحوه آشنایی خود با این شهید «ابراهیم هادی» پرداخته و سپس راز گمنامی پیکر مطهر این شهید والامقام را روایت کرده است.

شهدا گل‌هایی هستند که هرکدام عطر و بوی خاص خود را دارند اما در این میان عطر بوی برخی شهدا فراگیرتر است. دلیل آن را هم خدا می‌داند. یعنی خدا خودش خواسته است تا دل‌های مردم بیشتری با آن‌ها همراه شود، مانند شهیدانی چون حاج قاسم سلیمانی، محسن حججی، محمدابراهیم همت و… که در این میان «ابراهیم هادی»، هادی دل‌های بسیاری شده و اگرچه این شهید والامقام از دوران حیات مادی خود در دل‌ها محبوب بوده است و بعد از شهادتش هم در قلب‌های بسیاری جا داشته اما نام این شهید مفقودالأثر چندسالی است که بیشتر بر سر زبان‌ها قرار گرفته و دل‌های زیادی را گرفتار خود کرده است.

سردار اسماعیل کوثری از فرماندهان دوران دفاع مقدس و نماینده فعلی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، افتخار سربازی، فرماندهی و همرزمی با شهدای زیادی را داشته است که شهید «ابراهیم هادی» نیز یکی از این شهداست. سردار کوثری در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، به بیان خاطره‌ای از نحوه آشنایی خود با این شهید والامقام پرداخته و سپس راز گمنامی پیکر مطهر شهید ابراهیم هادی را از زبان این شهید والامقام روایت کرده است که ماحصل آن را در ادامه می‌خوانید:

راز گمنامی پیکر شهید «ابراهیم هادی»

اولین روز آشنایی

شهید «ابراهیم هادی» را من در ابتدا نمی‌شناختم. آبان سال ۱۳۵۹ بود که آقای «ابوشریف» به من و دو نفر دیگر از برادران گفت که از پادگان ابوذر بروید و محور «سومار» را تحویل بگیرید. یکی از برادران به‌نام امیر «منجر» هم گفت که می‌خواهم از اسلام‌آباد با اتوبوس بروم تهران و در مسیر هم در سرپل‌ذهاب با یک نفر از بچه‌محله‌هایم به‌نام «ابراهیم هادی» کار دارم؛ لذا من هم با شما می‌آیم. وقتی به «سرپل‌ذهاب» رسیدیم، بعد از نماز صبح بود، کسی در شهر ساکن نبود و رزمندگان در شهر مستقر بودند. بالاخره پس از سوال کردن، به خانه‌ای که تیم «دستمال سرخ‌ها» به فرماندهی شهید «اصغر وصالی» در آن مستقر بودند، رسیدیم.

البته این نکته را هم بگویم که نام «دستمال سرخ‌ها» که شهید «اصغر وصالی» برای تیم خود انتخاب کرده بود نیز به تأسی از خون‌خواهی حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) بود. وقتی به نزدیکی‌های این خانه رسیدیم، صدای ضرب مرشد می‌آمد. در را که باز کردیم، دیدیم یک نفر با هیکل ورزشکاری و محاسنی زیبا، با یک قابلمه ضرب گرفته است و مدح حضرت علی بن ابی‌طالب (ع) را می‌خواند و ۱۴ – ۱۵ تن نیز وسط حیاط با «کلاشینکف» میل می‌زنند، به‌طوری که «اصغر وصالی» وسط بود و بقیه هم دور تا دور او ایستاده بودند. داخل که رفتیم، امیر «منجر» با همان لهجه تهرانی به «ابراهیم هادی» گفت: «چطوری داش ابرام؟!» و آن‌جا بود که من فهمیدم این مرشد، «ابراهیم هادی» است. همان‌موقع بعثی‌ها دو گلوله شلیک کردند و ما به حساب این‌که آن‌ها از حضور ما باخبر شده‌اند، صلوات فرستادیم و ورزش تمام شد.

راز گمنامی پیکر شهید «ابراهیم هادی»

حقوق من را بگیر و به نیازمندان بده!

بعد از این‌که ورزش تمام شد، «ابراهیم هادی» آمد و سلام و احوال‌پرسی کرد و ما با هم آشنا شدیم. امیر «منجر» به او گفت که «من دارم می‌روم تهران، اگر کاری داری بگو!» و «ابراهیم هادی» هم یک کاغذ برداشت و در آن نام پنج نفر را به‌همراه آدرس‌شان و برای هر کدام مبلغ ۳۰۰ – ۴۰۰ تومان نوشت که روی هم شد ۱۸۰۰ تومان؛ «ابراهیم هادی» معلم ورزش بود و حقوق معلم ورزش هم ۱۸۰۰ تومان بود. بعد از این‌که این اسامی و مبالغ را نوشت، به امیر «منجر» گفت که «برو و حقوق من را بگیر و به این افراد بده؛ این‌ها نیازمند هستند».

راز گمنامی!

من در عملیات «والفجر مقدماتی» مسئول عملیات سپاه ۱۱ قدر بودم و فرمانده‌ام هم شهید «محمدابراهیم همت» بود. شهید «ابراهیم هادی» هم در اطلاعات لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) بود که دیگر با هم رفیق شده بودیم. قبل از این عملیات وقتی «ابراهیم هادی» را دیدم و با او سلام و احوال‌پرسی کردم، گفت «من از خدا خواستم که در این عملیات شهید شوم و مانند خانم حضرت زهرا (س) جنازه‌ام تا ابد در این صحرا بماند و کسی آن را پیدا نکند»؛ لذا هنوز که هنوز است، پیکر‌های خیلی از شهدا را در آن منطقه (کانال کمیل) پیدا کردیم اما پیکر این شهید والامقام هنوز پیدا نشده است.

انتهای پیام/