سی و نهمین سالگرد شهادت شهید بهرام (محمد) تندسته،‌ فرمانده دلاور و محبوب گردان عمار لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص)
سی و نهمین سالگرد شهادت شهید بهرام (محمد) تندسته،‌ فرمانده دلاور و محبوب گردان عمار لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص)

#سالکردشهادتفرمانده گردان_ عمار ?این روزها سالگرد شهادت فرمانده عارف،‌ بسیجی گمنام و باصفا، پاسدار سپاه اسلام ناب محمّدی {ص} شهید بهرام (محمد) تندسته،‌ فرمانده دلاور و محبوب گردان عمار لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص) است… ?تندسته: ?فقط شهادت. آرزوی شهادت در چهره و چشمانش موج می‌زد. تنها آرزویش بعد از پاسدار شدن […]

#سالکردشهادتفرمانده گردان_ عمار

?این روزها سالگرد شهادت فرمانده عارف،‌ بسیجی گمنام و باصفا، پاسدار سپاه اسلام ناب محمّدی {ص} شهید بهرام (محمد) تندسته،‌ فرمانده دلاور و محبوب گردان عمار لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص) است…
?تندسته: ?فقط شهادت. آرزوی شهادت در چهره و چشمانش موج می‌زد. تنها آرزویش بعد از پاسدار شدن و پوشیدن لباس سپاه، شهادت بود. کم‌ترین زمانی که نیاز بود، در تهران می‌ماند. روزشماری می‌کرد که این یک هفته یا ده روزی که به مرخصی آمده، تمام شود و برگردد منطقه… ?تمدید که متولد تهران بود، فروردین ۶۲ در فکه، عملیات والفجر یک به شهادت رسید. شهید تندسته از پاسداران قدیمی سپاه تهران و عضو گردان چهار پادگان حضرت ولیعصر {عج} بود. او پس از شهادت فرمانده گردان عمار ، شهید محمد عیدی، مسئولیت فرماندهی گردان عمار را در نبرد سنگین و سخت والفجر مقدماتی به عهده گرفت و در فکه و آوردگاه عاشورایی والفجر یک در حالیکه تنها بیست روز از مراسم عقدش می گذشت به مقام شهادت رسید و پیکر مطهرش حدود یازده سال بعد برگشت…
?علی اصغر ارسنجانی فرمانده گردان کمیل بود و محمد در عملیات والفجر یک به خاطر کسالتی که داشت، فرماندهی گردان عمار را به عهده نگرفت. مقدار کمی تجیهیزات انفرادی تحویل گرفت و همراه علی اصغر راهی خط شد.
?علی اصغر ارسنجانی تا آخر کنار محمد بود. می گفت:‌ من خودم دیدم که توی کانال،‌ تیر سیمینوف مستقیم خورد وسط پیشونیش. دستش توی دستم بود. تند تند نفس عمیق می کشید و نمی تونست چیزی بگه. همون لحظه دستور دادم محمد را سریع عقب ببرن. همین که نیروها داشتن محمد رو عقب می بردن، توپخونه دشمن آتیش سنگینی ریخت و محمد، وسط راه شهید شد! همون آتیش سنگین باعث شد بچه ها نتونن پیکرش رو به عقب ببرند.
قزوینی از همرزمان محمد،‌ساعت و بقیه وسائل جیبش را آورد تا به خانواده اش تحویل دهد. پیکر شهید محمد تندسته سالها بعد به خانه آمد…
کتاب کشکول خاطرات دفاع مقدس، منبع: مشرق