اولین زن اسیر دفاع‌مقدس
اولین زن اسیر دفاع‌مقدس

فاطمه ناهیدی بعد از پیروزی انقلاب، نخست در اکیپ درمانی جهاد سازندگی و سپس در کمیته امداد امام‌خمینی (ره) فعالیت داشت که به مناطق محروم می‌رفت. با آغاز جنگ به جبهه روی آورد و با دریافت حکم ماموریت از سپاه پاسداران در کرمانشاه، رهسپار خرمشهر شد.

کمی دور از ذهن است که وقتی حرف از آزاده‌ها و اسرای جنگی به میان می‌آید، میان آن لباس‌های فرم زردرنگ معروف بچه‌های آزاده که وقتی عبارت‌های «اسرای دوران دفاع مقدس»، «آزاده‌های جنگ تحمیلی» یا چنین تعابیری را جست‌وجو می‌کنید، تصاویری از اسرای خانم را در آن حیاط‌های بی‌روح و خشک مشاهده کنید، اما واقعیت است که در میان ۴۲هزار و ۸۷۹آزاده، پنج نفر آن‌ها خانم بودند؛ حلیمه آزموده، شمسی بهرامی، معصومه آباد، خدیجه میرشکار و فاطمه ناهیدی که اولین بانوی اسیر بود و بهانه این گزارش که قرار است مفصل‌تر به آن بپردازیم.
اجازه دهید قبل از فاطمه ناهیدی، با چهار اسیر آزاده خانم دیگر به‌طور مختصر آشنا شویم:
خدیجه میرشکار؛ خوزستانی است. ۲۲ سال داشت که در ۷ مهر ۱۳۵۹ یعنی فقط چند روز بعد از شروع جنگ اسیر شد. دو سال اسیر دست بعثی‌ها بود و خیلی سختی کشید و درنهایت در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۶۲ آزاد شد.
معصومه آباد؛ ۱۷ سال داشت که در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۵۹ در ماموریت هلال‌احمر، در جاده ماهشهر به آبادان به اسارت نیرو‌های عراقی درآمد. ابتدا به اردوگاه مرزی تنومه و سپس به زندان‌های استخبارات و الرشید و بعد به اردوگاه موصل و الانبار انتقال داده شد و ۴۰ماه بعد در تاریخ ۱۲بهمن ۱۳۶۲ آزاد شد.
شمسی بهرامی؛ با آغاز جنگ تحمیلی به‌عنوان نماینده فرمانداری آبادان، مسوول تهیه گزارش و برآورد میزان خسارات وارده به مناطق بمباران شده بود. در ۲۳مهرماه۱۳۵۹ در روز‌های آغاز جنگ در جاده ماهشهر به آبادان به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد و پس از تحمل ۴۰ماه اسارت در ۱۲بهمن۶۲ به میهن بازگشت.
حلیمه آزموده؛ بانوی پزشکی که در ۲۰سالگی در زایشگاه خرمشهر فعالیت می‌کرد. او تنها زنی بود که در خط‌مقدم به همراه تیم پزشکی به اسارت درآمد. مدت دو سال نام و نشانی از آزموده در هیچ‌جا نبود تا زمانی که پس از ۲۰ روز اعتصاب غذا اسامی حلیمه آزموده و سه بانوی دیگر را به صلیب سرخ تحویل دادند. تا اینکه درنهایت پس از گذشت ۴۰ماه اسارت به ایران بازگردانده شدند.

اولین زن اسیر دفاع‌مقدس
و، اما در کتاب اولین‌های دفاع مقدس که به همت محمد خامه‌یار گردآوری شده از فاطمه ناهیدی می‌خوانیم: بیستم مهرماه سال ۱۳۵۹ ساعت ۹ صبح در هنگامه آتش و خون، از میان رگبار گلوله‌ها و انفجار خمپاره‌ها، یک آمبولانس وارد خط مقدم جبهه خرمشهر شد تا به یاری رزمندگان مجروحی که در عرصه کارزار دفاع مقدس بر خاک و خون افتاده بودند، بروند. دختر پرستاری که سرنشین آمبولانس بود، همراه با چند رزمنده جوان خود را در محاصره سربازان عراقی دید، ساعتی بعد به اسارت درآمد. او که فارغ‌التحصیل رشته مامایی بود، آن روز، اولین زن امدادگر ایرانی بود که اسیر عراقی‌ها شد. بعد از هشت‌سال دفاع مقدس و گذشت سال‌ها، او به عضویت هیات‌علمی دانشگاه شهیدبهشتی تهران درآمد.

روایتی از زندگی فاطمه ناهیدی
فاطمه ناهیدی بعد از پیروزی انقلاب، نخست در اکیپ درمانی جهاد سازندگی و سپس در کمیته امداد امام‌خمینی (ره) فعالیت داشت که به مناطق محروم می‌رفت. با آغاز جنگ به جبهه روی آورد و با دریافت حکم ماموریت از سپاه پاسداران در کرمانشاه، رهسپار خرمشهر شد. خانم ناهیدی پیرامون رویداد اسارت خود می‌گوید:

شب ۱۹مهرماه۱۳۵۹ با شهید صادقی، معاون درمانی استان هرمزگان قرار گذاشتیم. دو گروه و به نوبت هر گروه ۲۴ساعت به زخمیان خط‌مقدم جبهه خرمشهر برسیم. روز بیستم مهرماه نوبت من بود. عراقی‌ها به‌شدت تمام جبهه‌ها را می‌کوبیدند. یک آمبولانس برداشتیم و راهی خط‌مقدم شدیم. هیچ‌کدام به منطقه آشنا نبودیم و نمی‌دانستیم که تمام شهدا و مجروحان به دست عراقی‌ها افتاده‌اند. در ساعت ۹صبح بیستم مهرماه بود که من همراه چهار سرباز دیگر در خط مقدم اسیر عراقی‌ها شدیم. اولین زن اسیر دست بعثی‌ها بودم. همه بعثی‌ها برای این پیروزی با هلهله و شادی تیر‌های هوایی شلیک می‌کردند. بعثی‌ها تصور می‌کردند یک مهره مهم از ارتش ایران را دستگیر کردند و بازجویی‌های مداوم چه در پشت خط‌مقدم و چه در پادگان تنومه ادامه داشت. بعد از چند روز خواهر دیگر را نیز در جاده‌های آبادان-ماهشهر اسیر کردند. چند شب قبل از اینکه به بغداد منتقل شویم ما را برای بازجویی به سازمان امنیت عراق بردند. هر چهارنفر ما را در سلول سرخ سازمان امنیت و زندان الرشید بغداد زندانی کردند. ۱۹ماه در زندان انفرادی با هم بودیم و هیچ‌گونه ارتباطی با خارج از سلول نداشتیم. آنجا توانستیم با ضربات مورس که یاد گرفته بودیم، با اسرای سلول‌های همسایه ارتباط برقرار کنیم. در یکی از سلول‌ها چند خلبان بودند و از حقوق اسرا خبر داشتند، فهمیدیم که حقوق‌مان تا چه حد پایمال شده است.
سعی کردیم با رییس زندان و رییس سازمان امنیت در کسب حقوق اسرا ارتباط برقرار کنیم، اما موفق نشدیم. یک روز برای یک‌سری تغییرات ما را از سلول سرخ به سلول شماره۱۹ بردند. برحسب اتفاق، یک تکه سرامیک شکسته کوچک پیدا کردیم و به زحمت نام و شماره‌تلفن و آدرس‌های را روی دیوار سلول حک کردیم. ما مفقودالاثر بودیم و این کار ما می‌توانست سایر اسرا را که بعد‌ها به این سلول می‌آمدند از حضور ما مطلع سازد و همین کار موجب شد چند نفر از برادران اسیر آدرس ما را ببینند و بعد از انتقال به اردوگاه خبر زنده بودن ما را از طریق صلیب‌سرخ به خانواده‌های‌مان برسانند.

باز هم امام رضا (ع) ضمانت کرد
با پافشاری کردن در گرفتن حقوق خود به‌عنوان اسیر جنگی، رییس زندان و رییس سازمان امنیت عراق را به اعتصاب غذا تهدید کردیم و سرانجام از اول اردیبهشت‌ماه۱۳۶۱ اعتصاب خود را آغاز کردیم. هشت روز اول فقط آب می‌خوردیم، اما بعد از آن دست به اعتصاب کامل زدیم. حال یکی از خواهر‌ها به‌شدت بد شد که به اصرار ما به او سرم زدند. رییس سازمان امنیت عراق از ما خواست این اعتصاب را بشکنیم، اما قبول نکردیم. همه ما را به بیمارستان نظامی بردند و می‌خواستند به ما سرم وصل کنند، اما قبول نکردیم. سرانجام به‌زور سرم را به ما وارد کردند. بعد از اینکه نامه‌های ما را از طریق صلیب سرخ برای خانواده‌ها نوشتیم، اعتصاب غذا را شکستیم.

ما را به اردوگاه موصل و سپس انبار منتقل کردند که ۲۰ماه از اسارت ما در آنجا گذشت. در اردوگاه سر همه ما را تراشیده بودند. فشار و شکنجه بر چهره افراد دیده می‌شد. دورانی که در آن اردوگاه داشتیم سراسر تجربه بود و آزمایش. رژیم عراق تصمیم گرفته بود برای ۲۲بهمن یک‌سری عملیات بمب‌گذاری در ایران داشته باشد و برای این کار عده‌ای جاسوس و خرابکار بفرستد برای ردگم‌کردن، ناچار عده‌ای از اسیر‌ها را آزاد کردند و جاسوسان خود را همراه اسرا به ایران فرستادند. ۱۹۰نفر آزاد شدند؛ اما چهار نفر نیز در میان آن‌ها بودیم یک روز مادر من به مشهد مقدس می‌رود از امام‌رضا (ع) معجزه‌ای می‌خواهد که به فاصله یک هفته از این توسل مرا به خانه بازگرداندند.

رژیم عراق تصمیم گرفته بود برای ۲۲بهمن یک‌سری عملیات بمب‌گذاری در ایران داشته باشد و برای این کار عده‌ای جاسوس و خرابکار بفرستد، برای ردگم‌کردن. ناچار عده‌ای از اسیر‌ها را آزاد کردند و جاسوسان خود را همراه اسرا به ایران فرستادند.

انتهای پیام/