تجلیل از پدر شهیدان واضحیفرد به عنوان نیکوکار برتر آشتیان از فعالیتهای مرحوم واضحی فرد میتوان به احداث مرکز معلولان ذهنی آشتیان و ساخت سرای سالمندان این شهر اشاره کرد. پدر شهیدان جواد، عباس و حمیدرضا واضحیفرد عضو هیئتمدیره مرکز معلولان ذهنی آشتیان و سرای سالمندان این شهر نیز بود. مرحوم عبدالحسین واضحیفرد در سال گذشته […]
تجلیل از پدر شهیدان واضحیفرد به عنوان نیکوکار برتر آشتیان
از فعالیتهای مرحوم واضحی فرد میتوان به احداث مرکز معلولان ذهنی آشتیان و ساخت سرای سالمندان این شهر اشاره کرد. پدر شهیدان جواد، عباس و حمیدرضا واضحیفرد عضو هیئتمدیره مرکز معلولان ذهنی آشتیان و سرای سالمندان این شهر نیز بود.
مرحوم عبدالحسین واضحیفرد در سال گذشته به عنوان نیکوکار برتر آشتیان معرفی شد و به مناسبت سالگرد تأسیس مرکز نگهداری معلولین آشتیان مورد تجلیل و تقدیر مسئولان و نهادهای مربوط قرار گرفت.
مروری بر دیدار جامعه قرآنی با خانواده واضحیفرد
همچنین جامعه قرآنی کشورمان به منظور تجلیل از خانواده شهیدان واضحیفرد سال گذشته با این خانواده دیداری داشتند. جامعه قرآنی کشورمان در این دیدار پای صحبتهای پدر بزرگوار شهیدان واضحیفرد نشستند.
در این دیدار پدر شهیدان واضحیفرد درباره خصوصیات اخلاقی فرزندان شهیدش مطالبی را عنوان کرد و در مورد فرزند شهید ارشد خانواده گفت: جواد در دبیرستان علوی تحصیل میکرد. همزمان با سال ۵۸ که انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست، وی نیز در تظاهرات بر ضد رژیم شاهنشاهی شرکت میکرد.
عطوفت و مهربانی از ویژگیهای جواد بود
وی در ادامه از پذیرفته شدن جواد در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یاد کرد و گفت: جواد پس از مدتی از ستاد مرکزی به پادگان دوکوهه رفت و مسئولیتی را در لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) عهدهدار شد.
پدر این شهید درباره مهربانی فرزندش در برخورد با دیگران گفت: صحبتهای جواد همیشه گیرا بود و با همه کسانی که در ارتباط بود با عطوفت برخورد میکرد. جوانان را به جبهه میبرد و هر کاری از دستش برمیآمد، برای آنان انجام میداد تا اینکه در سال ۶۵ به فیض شهادت رسید.
پدر شهیدان واضحیفرد در بخش دیگری از سخنانش درباره فرزندش عباس گفت: عباس طلبه بود و در مدرسه آیتالله مجتهدی تحصیل میکرد. وی به صورت منظم به جبهه رفت و آمد میکرد.
وی افزود: عباس در اوایل سال ۶۱ و پیش از برادر بزرگترش جواد، شهید شد. وی از دوران کودکی در جلسات قرآن حضور پیدا میکرد و مسئولیت هیئت را برعهده داشت. عباس فعالیتهای بسیاری در حوزه قرآن کریم و راهپیماییهایی که بر ضد رژیم شاهنشاهی بود، انجام میداد.
پدر شهیدان واضحیفرد همچنین به فرزند دیگرش حمیدرضا اشاره کرد که فعالتر از برادران دیگر بود و وی نیز در کسوت طلبگی ادامه تحصیل میداد.
وی گفت: حجتالاسلام رضایی از طلاب مسجد محل بود که جوانان را به تحصیل در حوزه علمیه تشویق میکرد و دو پسرم، حمیدرضا و عباس نیز از جمله جوانانی بودند که در راستای این ترغیب، به تحصیلات حوزوی روی آوردند.
پیکر حمیدرضا پس از ۱۲ سال به خانواده بازگشت
واضحیفرد درباره نحوه شهادت پسر دیگرش حمیدرضا عنوان کرد: در مرحلهای از عملیات، نیروها مجبور به عقبنشینی میشوند که عباس به همراه دو نفر دیگر باقی نیروها را که در حدود ۳۰۰ نفر میشدند، به عقب میفرستند و خود در برابر دشمن میایستند.
وی با اشاره به اینکه پیکر عباس بعد از شهادتش به مدت ۱۲ سال مفقود بود، ادامه داد: یک شب رهبر معظم انقلاب (مدظلهالعالی) که در آن زمان رئیسجمهور بودند، برای دیدار با خانواده ما به منزلمان آمدند. البته پیش از آن نگفته بودند که چه کسی به دیدن ما میآید، از این رو هر چه اصرار کردند که فیلمبردار یا عکاس بیاید تا از دیدار با مسئولی که قرار بود بیاید، عکس و فیلم تهیه کند، قبول نکردیم.
پدر شهیدان واضحیفرد افزود: عباس هنوز شهید نشده بود. وی متوجه شد که حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) برای دیدار به منزل ما میآیند. این بود که به پیشواز رفت و پس از روبوسی با معظمله، وارد منزل شدند.
ادای نماز شب در عین خستگی
اسماعیل، برادر شهیدان واضحیفرد نیز در بیان خاطراتش از شهید جواد عنوان کرد: یک بار همراه خانواده و با خودرو شخصی به مشهد رفتیم. همه خسته شده بودند. نیمههای شب بود که دیدم جواد از جا بلند شد و بعد از گرفتن وضو، به نماز شب ایستاد و این وضعیت تا به صبح ادامه داشت.
وی افزود: من به جواد گفتم که تو مرد عمل هستی. جواد سعی کرد که از صحبت در این باره پرهیز کند، ولی نماز خواندن جواد با وجود راه طولانی که آمده بودیم، خود بیانگر این بود که روی نفس خود کار کرده است.
اسماعیل واضحیفرد یادآور شد: جواد به بیتالمال خیلی مقید بود و نسبت به آن حساسیت نشان میداد. یادم میآید یک روز با ماشین سپاه به خانه آمد. برای انجام کارهایش یا پیاده میرفت یا از موتور استفاده میکرد و میگفت که این ماشین امانت است و متعلق به بیتالمال. اختیارش را ندارم که با استفاده از این وسیله جایی بروم و برگردم.
فعالیتهای فرهنگی و قرآنی عباس
وی همچنین درباره شهید عباس واضحیفرد که در مدرسه آیتالله مجتهدی درس طلبگی میخواند، عنوان کرد: وی در مسجد فعالیت بسیار انجام میداد و معاونت فرهنگی مسجد را عهدهدار بود. در این راستا هیئت هفتگی برگزار میکرد و قرآن میخواند و خود نیز به تدریس قرآن کریم میپرداخت.
اسماعیل واضحیفرد گفت: فعالیتهای فرهنگی و قرآنی عباس ادامه داشت تا اینکه در عملیات فتحالمبین از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. وی اولین شهید خانواده واضحیفرد بود.
وی با بیان اینکه جواد از همه برادران شهیدش بزرگتر بود، ولی پس از شهادت آنها به فیض شهادت رسید، عنوان کرد: حمیدرضا نیز بسیار فعال بود و پس از یک دوره حضور در جبهه، مسئولان مدرسه علوی که اعتقادات خاص خود را داشتند، دیگر پذیرای وی در مدرسه نشدند. پس از اینکه از این موضوع مطلع شدم، به مدرسه رفتم تا با مسئولان آن صحبت کنم که بینتیجه بود و حمیدرضا دیگر نتوانست در آن مدرسه تحصیل کند.
اسماعیل واضحیفرد با بیان اینکه جواد ازدواج کرده بود و هماکنون نام برادر شهیدش، عباس بر فرزندش به یادگار مانده است، ادامه داد: حمیدرضا در جاده فاو ـ امالقصر و در سال ۶۴ به فیض شهادت رسید. این شهید نیز از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود.
وی با اشاره به اینکه برادران شهیدش اهل این دنیا نبودند، افزود: زمانی که حمیدرضا شهید شد، جواد مطلع شد و به خانواده خبر شهادت حمیدرضا را داد. وی با سردار محمد کوثری که فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) را برعهده داشت، برای آوردن پیکر حمید رفت، ولی نتوانستند وی را برگردانند. این بود که پیکرش بعد از سالها مفقودیت به خانواده بازگشت.
ایام فاطمیه و شهادت شهیدان واضحیفرد از ناحیه پهلو
خواهر شهیدان واضحیفرد نیز در این دیدار به نکتهای اشاره کرد و گفت: هر سه برادرم در عملیاتی شهید شدند که رمز آن «یا زهرا(س)» بود و هر سه از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.
وی ادامه داد: نکته جالب این بود که شهادت هر سه شهید نیز در ایام فاطمیه اتفاق افتاد.عباس در عملیات فتحالمبین و طی سال ۶۱، حمید در عملیات فاو و در سال ۶۴ و جواد در سال ۶۵ به شهادت رسید.
خواهر این شهیدان به احساس مسئولیت برادرانش اشاره کرد و گفت: همسر من هم در جبهه حضور داشت و من سه فرزند کوچک داشتم. جواد معمولاً در شهر حضور نداشت و حمیدرضا و عباس با هم تلاش میکردند که من هیچ گاه تنها نمانم و به ویژه در مواقعی که خرید داشتم، کاری باید انجام میدادم یا مریض بودم، به من کمک میکردند و نمیگذاشتند هیچگاه تنها باشم.
خاطره موسوی بلده از شهیدان واضحیفرد
سیدمحسن موسوی بلده نیز که در این دیدار حضور داشت گفت: دو برادر شهید، عباس و حمیدرضا، اغلب اوقات در جلسات قرآنی که صبح روزهای جمعه تشکیل میشد، شرکت میکردند. عباس را کمتر در جلسات دیده بودم و انسان ساکتی بود و با آرامش و عاشقانه مینشست و به نوای تلاوت قرآن گوش میداد.
وی اظهار کرد: حمیدرضا نسبت به عباس چابکتر و فعالتر بود. سال ۶۰ برنامهای ترتیب دادیم تا حاضران در نشست یک جزء قرآن را حفظ کنند و جایزهای برابر با هزار تومان که آن زمان پول زیادی بود، برای هر جزء در نظر گرفتیم. حمید معمولاً هر ۱۰ آیه که حفظ میکرد، میآمد و حفظیات خود را ارائه میکرد و این سیر ادامه داشت تا اینکه پس از حفظ ۵۰، ۶۰ آیه، دیگر او را ندیدم و متوجه شدم به شهادت رسیده است.
موسویبلده با اشاره به حمیدرضا واضحیفرد اظهار کرد: وی درک بالایی داشت و به نسبت جوانان این دوره، احساس مسئولیت بسیاری میکرد و در برابر اتفاقات و رویدادهای زمان خود عکسالعمل نشان میداد.