چرا زینب(س) در کربلا جز زیبایی ندید؟
چرا زینب(س) در کربلا جز زیبایی ندید؟

کربلا یکی از بحرانی­‌ترین برهه‌­های تاریخ اسلام و نقطه عطفی سرنوشت‌­ساز در جریان احیا و اعتلای حق و کلمه­‌الله در مصاف با باطل و جبهه متخاصم با حق است. این تقابل از ابتدای خلقت در همه عصرها و نسل­‌ها وجود داشته، اما جبهه کربلا را می­‌توان عزم جریان باطل بر پایان دادن به سیر حق­‌طلبی […]

کربلا یکی از بحرانی­‌ترین برهه‌­های تاریخ اسلام و نقطه عطفی سرنوشت‌­ساز در جریان احیا و اعتلای حق و کلمه­‌الله در مصاف با باطل و جبهه متخاصم با حق است. این تقابل از ابتدای خلقت در همه عصرها و نسل­‌ها وجود داشته، اما جبهه کربلا را می­‌توان عزم جریان باطل بر پایان دادن به سیر حق­‌طلبی و دیانت دانست که خون امام حسین(ع) جانی دیگر در کالبد اسلام عزیز بخشید که این همان نقطه عطف بی­‌مانند تاریخ به شمار می‌­رود.
این وجیزه تأملّی است در جمله تاریخی و ملکوتی «مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلا»؛ غیر از زیبائی هیچ ندیدم. (اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى؛ ص۱۶۰) که زینب کبری (س) خطاب به ابن­‌زیاد ملعون بیان داشت؛ جمله‌ای که از یک طرف کمر یزیدیان را شکسته و تبلیغات آنان را در راستای توجیه جنایات خویش خنثی کرد و از طرف دیگر دریایی از معارف را در یک عبارت کوتاه خلاصه کرد.
***
فساد و انحراف، رهاورد حکومت امویان
بنی‌­امیه با شعارهای دینی علیه شعائر دینی به پاخاسته بودند، اما این پاسخ کوبنده حضرت زینب کبری(س) با همان منطق دینی، نفاق آنان را برملا و حقانیت اهل بیت(ع) را ثابت کرد.
رهیافت زیباشناختی قیام عاشورا و مصیبت­‌ها و اتفاقات ناگوار آن در بدو امر و در ظاهر آن، متناقض می­‌نماید، اما تعمق و تأمل در حقیقت ماجرا از ماورای اُنس و ناسوت، ­ داستان را طور دیگری نشان می‌دهد.
قبل از ورود به بحث، به جهت بررسی دقیق و عمیق مدعا، نگاهی به اوضاع فرهنگی – اجتماعی دوران پس از شهادت پیامبراسلام(صلی الله علیه و آله) تا زمان امام حسین(ع) ضروری است.
جامعه دینی، پس از رحلت پیامبر گرفتار برخی هوس­بازی‌ها و کجروی‌هایی شد که تاثیرات نامطلوب در عرصه‌­های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی – اجتماعی و به‌خصوص اعتقادی به‌جا گذاشت و با تسلط عناصر فاسدی چون امویان، نوعی جمود و رکود در عالم اسلام پدید آمد.
بدعت‌ها و انحرافات در حوزه‌­های مختلف یکی پس از دیگری نضج یافته و همچون سرطانی بدنه دین و شعائر دینی را مورد تهاجم قرار دادند.
اولین انحراف و ریشه همه کجی­‌ها و کجروی‌ها سقیفه بود. سقیفه، پشتیبان و ضمانت اجرائی و پویایی دین که امامت و ولایت بود را نشانه گرفته بود. چراکه امامت صرفا یک شأن اجتماعی- سیاسی نبود، بلکه تفسیر و تبیین و پیاده‌­سازی آموزه­‌ها وگزاره­‌های دینی، مهم‌ترین مسئولیت امامت تلقی می­‌شود.
تعطیلی ضروریات دینی مانند قطع سهم
«ذوی‌­القربی» و «مؤلفهًْ قلوبهم» و منع نقل حدیث و جعل حدیث، اجتهاد در مقابل نصّ کتاب و سنت، تغییر خیلی از مناسک و مراسم دینی و بدعت‌­های گوناگون در آداب اسلامی و نیز مفاسد اقتصادی و اخلاقی از نتایج شکل گیری سقیفه بود که با روی کار‌آمدن حکومت بنی‌­امیه گستره و عمق روزافزون یافت.
حضرت علی(ع)در نامه‌­ای به مِخْنَف بن سُلَيْم در آستانه جنگ صفین با‌ اشاره به این حقیقت می­‌نویسند: «ما اینک همت بر آن گماشته‌ایم که بر سر آن گروه بتازیم که در میان بندگان خدا بر خلاف آنچه خداوند وحی فرموده رفتار کردند، عواید عمومی را به انحصار خود درآوردند، حدود الهی را تعطیل کردند، حق را کشتند و فساد را در زمین آشکار کردند و گستردند، تبهکاران را به جای مؤمنان به کار گماشتند».(مكاتيب الأئمه؛ ج‏۱؛ ص۳۴۶).
آن حضرت در رابطه با فساد امویان می‌فرماید: «افرادی مثل شتری که به علف تازه بهاری رسیده است، مال خدا و بیت‌المال را می‌خورند» (نهج‌البلاغه،خ۳).
شتر بر خلاف گوسفند، گیاه تازه روییده شده در فصل بهار را از ریشه در می‌­آورد.
درباره مقدار و شعاع فساد آنان نیز فرمود: «هیچ خانه‌ای نبود، مگر اینکه فساد بنی‌­امیه وارد شده بود»(نهج‌البلاغه، خ۹۸).
محمد غزالي مصري بعضي از مفاسد نظام حكومتي را در عهد بني‌اميه به اين شرح بيان مي‌‎کند:
۱٫ خلافت از مسير خود خارج شد و به‌صورت حكومت فردي و پادشاهي درآمد.
۲٫ اين احساس كه جامعه و امّت، مصدر قدرت و سلطه حاكم است و امرا و زمامداران نايب مردم و خادم جامعه هستند، ضعيف شد و حكام، صاحب سيادت مطلقه و رياست بي‌قيدوشرط شدند و مردم و جامعه را اتباع خود قرار دادند، حاكم، فرمانفرماي مطلق و مردم، تابع ‌اشاره او بودند.
۳٫ مردماني مرده‌ضمير و جواناني كم‌عقل و سفيه و بي‌بهره از معارف اسلام و در معصيت و گناه گستاخ، مقام خلافت را ‌اشغال كردند.
۴٫ مصارف خوشگذراني‎هاي خلفا و كسان و بستگان و ستايش‌گويانشان از بيت‌المال برداشت مي‎شد و در حوائج فقرا و مصالح امّت صرف نمي‎گرديد.
۵٫ عصبيت جاهلي و مفاخرت‌هاي قبيله‎اي و فاميلي و نژادي و عنصري كه اسلام به شدّت با آن مبارزه کرده، تجديد شد و برادري و وحدت اسلامي به تفرقه و تشتّت مبدل گرديد و عرب به قبائل متعدد منقسم و ميان عرب و ايرانيان و ساير مللي كه قبلاً اسلام اختيار كرده بودند، كينه و جدايي واقع شد و حكومت مستبد بني‎اميه اين اختلافات را به مصلحت خود مي‎دانست و به آتش این منازعات دامن مي‎زد و ميان اين جمعيت‌هاي متمايز تفرقه مي‎انداخت و آنها را به جنگ و كينه‌ورزي تحريك مي‌‎کرد و از اين قبيله بر ضد آن قبيله یاری مي‎جست. اين معاني برخلاف اصول اسلام، ويران‌كنندة اجتماع مسلمين بود؛ اجتماعي كه تمام وجوه تمايز را پشت‌سر گذاشته و به يك قدر جامع (اسلام و ايمان به خدا و حكومت اسلامي) دل بسته بود.
۶٫ اخلاق حسنه، تقوا و فضيلت، از ارزش و اعتبار افتاد؛ زيرا رياست و پيشوايي مردم به دست افرادي بي‌شرف، پست و بي‌حيا افتاد و معلوم است كه وقتي زمامداران از شرف و حيا بي‎بهره باشند و به عفت و پارسايي اهميت ندهند، اين صفات از بين مي‎رود.
وقتي صحابه با‌تقوا و باسابقه را بر منابر لعن كنند و شاعر مسيحي، يزيد را مدح نمايد و انصار را هجو كند، البتّه فضيلت و تقوا از اعتبار مي‎افتد.
۷٫ حقوق و آزادي‌هاي افراد، پايمال شده و كساني كه وارد سازمان‌هاي دولتي بني‌اميه بودند از هيچ‌گونه تجاوز به حقوق مردم باك نداشتند، مي‎كشتند و به زندان‌ها مي‎انداختند، تنها عدد كساني كه حجاج در غير جنگ‌ها كشت، به صدوبيست ‌هزار نفر رسيد.
در پايان مي‎گويد: واقع اين است كه حركت و تكاني كه اسلام از ناحيه فتنه‎هاي بني‌اميه ديد به‌طوري شديد بود كه به هر دعوت و آیین ديگر اين‌گونه صدمه رسيده بود آن را از ميان مي‎برد و اركان آن را ويران مي‎ساخت.(غزالی، الاسلام و الاستبداد السياسي، ص‌۱۸۷ ـ ۱۸۸).
مدینه، شهر پیامبر، محل نزول وحی و قرآن و مفتخر و مشرَّف به وجود حرم آن حضرت می­باشد، مظاهر فساد و فحشا در آن شیوع یافته(اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ۱۳۸۱، ص ۱۴۴.شهیدی، سیدجعفر، زندگانی علی ابن الحسین،۱۳۶۵، ص ۱۰۳) و کاخ خلیفه در شام به حرمسرائی شاهانه تبدیل شده است.(انساب الاشراف، بلاذري، ج۵، ص۳۱۹).او از کودکی شارب­ الخمر بوده و حتی در ملاعام اقدام به شرب خمر می­‌کرد.(تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج۶۵، ص۴۰۶-۴۰۳).
سید قطب (بعد از آنكه شرحي از نابكاري‎هاي يزيد را مانند ميگساري، زنا و ترك نماز نقل كرده) مي‎گويد: اعمال يزيد مانند قتل حسين و حصار خانه كعبه و رمي آن با سنگ و تخريب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مي‎دهد كه هرچه درباره او گفته شده مبالغه و گزاف نيست، تعيين يزيد براي خلافت يك ضربت كاري به قلب اسلام و به نظام اسلام و اهداف‌ و مقاصد اسلام بود.(العدالهًْ الاجتماعيه، ص۱۸۱).
در نگاه یزید، عاشورا دنبالۀ جنگ بدر و رویارویی با اسلام و رسالت و حکومت دینی است. ولید بن یزید بن عبدالملک مروان به وقت خلافتش قرآن­‌کریم را به تیر می­‌بندد و خطاب به آن می‌­گوید: «هنگامی که نزد خدا رفتی بگو ولید مرا با تیر پاره­ پاره کرد».(تتمهًْ المنتهی، ص ۹۳).
امام خمینی در‌باره انگیزه شیطانی بنی امیه فرموده‌‌اند:«آنها(امویان) می­‌خواستند اصل اسلام را از بین ببرند و یک مملکت عربی درست کنند».(صحيفه امام، ج ۱۳، ص۳۳۰).
البته تدبیرات و تلاش‌های اهل­‌بیت (ع) به‌عنوان مبارزه با توطئه­‌های خبیثانه آنان، باعث نجات اصل و اساس دین اسلام شد و با استراتژی­ ایثار، صبر، موعظه و حتی با شهادت و تحمل اسارت توانستند نقشه­‌های نقش‌­آفرینان عرصه حق‌­ستیزی را نقش برآب کنند.
امام حسین(ع)در مسیر کربلا، با فرزدق ملاقات می‌کند و از خلافکاری‌های حاکمان شام و قیام برای نصرت دین خدا سخن می‌گوید:
«ای فرزدق! اینان گروهی هستند که… دارایی‌های فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند».(تذکرهًْ‌الخواص، ص ۲۱۷-۲۱۸ و اعیان الشیعهًْ، ج ۱، ص ۵۹۴). و به‌خاطر همین در وصیت‌نامه خویش به برادرش، محمد حنفیه یکی از اهداف قیامش را اصلاح امت بیان می‌فرماید: «من فقط برای اصلاح در امت جدم به پا خاستم، می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم».(بحار الأنوار (ط – بيروت)؛ ج‏۴۴؛ ص۳۲۹).
شاخصه­‌های نگرش زیباشناختی زینب(س) ‌به حادثه عاشورا
با این مقدمه به برخی شاخصه­‌های نگرش زیباشناختی حضرت زینب (س) به حادثه عاشورا ‌اشاره می‌­شود:
احیای دین
اولین هدف قیام حسینی که اهداف دیگر در ذیل آن قرار می­‌گیرند؛ احیای دین جدش بیان شده است.
حضرت در نامه‌­ای خطاب به بزرگان و رجال می‌­نویسد: «شما را به سوی قرآن و سنت پیامبر فرا می­‌خوانم، زیرا سنت از بین رفته و بدعت زنده شده­ است».
(بحارالأنوار (ط – بيروت)؛ ج‏۴۴؛ ص۳۴۰).
در نامه‌­ای به اهل کوفه می­‌نویسد: «به‌درستی که آنان از شیطان تبعیت و اطاعت می‌کنند؛ در حالی که از اطاعت خدای رحمان رویگردان هستند و فساد را در زمین ظاهر کرده‌­اند. تمامی حدود الهی را تعطیل کرده و اموال بیت­‌المال را غارت کرده‌­اند. حرام خداوند را حلال و حرام خداوند را حلال کرده‌­اند و من شایسته‌ترین فرد هستم که در برابر این جنایت، قیام و مبارزه کنم».(مكاتيب الأئمه؛ ج‏۳؛ ص۱۴۳).
این نامه شباهت زیادی از نظر ظاهری و محتوایی به نامه حضرت علی(ع)به مخنف دارد که نشانگر سیر انحرافات و مخالفت‌­ها با اساس دین از همان زمان بعد از پیامبراکرم (ص)است. هرچند در ابتدای امر به صراحت به آن اقرار نمی‌شده است، چرا که به نوشته علامه امینی: «در آغاز كار هنگامي كه خليفه اول و دوم حكومت يافتند، به‌واسطة نزديك بودن زمان مسلمان‌ها به عصر پيغمبر و انس آنها با حكومت و رهبري سادة آن حضرت، زمينه ارتجاع و بازگشت به حكومت كسری‌­ها و قيصرها، بسيار كم بود و عوض ‌كردن وضع با عكس‌العمل شديد همه روبرو مي‎شد، به اين علت براي پيشرفت كار و تحكيم مباني حكومت و براي اينكه در آن شرايط توسعه قلمرو مملكت و فتوحات جز با پيروي از روش پيغمبر ممكن نبود ظواهر رعايت مي‎شد». (پرتوي از عظمت امام­ حسين‌(ع)، آیت‌الله صافی گلپایگانی، صص۳۲۶-۳۲۵).
اما این زمینه‌سازی به جائی می­‌رسد که یزید به‌عنوان خلیفه رسول‌­الله در آن هنگامه‌­های ظلم و ظلمت می‌­سراید:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ            خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ
(فرزندان هاشم (رسول خدا) با سلطنت بازى کردند و در واقع نه خبرى (از سوى خدا) آمده بود و نه وحی‌ای نازل شده!). (تتمهًْ المنتهی، ص ۹۱). یعنی آشکارا به نفی و هدم دین زبان گشوده و عمل کرده است.
در مقابل این دین‌ستیزی­‌هاست که امام حسین(ع)باید به عنوان امام و خلیفه اسلامی قیام کند:
أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِی     آلَیْتُ أَنْ لَا أَنْثَنِی‏
أَحْمِی عِیَالَاتِ اَبِی     أَمْضِی عَلَی دِینِ النَّبِی‏
(من حسین، پسر علیه ستم، سوگند خورده‌ام که در برابر ظلم، سَر خَم نکنم. از حریم و خاندان پدرم دفاع ­کنم و بر دین نبی اکرم پایدار بمانم). (بحار الأنوار (ط – بيروت)؛ ج‏۴۵؛ ص۴۹).
پس امام حسین(ع) با قیام خود و نثار و ایثار خون خویش دین خداوند را زنده کرد و چه زیبائی زیباتر از این زیبائی؟!
جهالت‌زدائی
خون امام حسین(ع) به‌مثابه شوکی در جامعه اسلامی، همگان را از خواب غفلت و تحیر ناشی از دوری از امامت و خاندان وحی بیدار کرد. جنبش‌­ها و تنش‌های اجتماعی پساعاشورا هم دقیقا از این منظر تحلیل می‌شوند. چه بسا مقابله حکومت با این کنش‌های اجتماعی مانند واقعه حرّه با هدف درگیرکردن جامعه و انحراف مسیر قیام‌های خون‌خواهانه شکل می­‌گرفت.
در زیارت اربعینِ امام حسین(ع) به این حقیقت ‌اشاره شده است:«و جانش را در راه تو بذل کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی برهاند، درحالی‌که علیه او به کمک هم برخاستند، کسانی که دنیا مغرورشان کرد و بهره واقعی خود را به فرومایه‌تر و پست‌تر چیز فروختند و آخرتشان را به کمترین بها به گردونه فروش گذاشتند». (مفاتیح‌­الجنان، زیارت اربعین).
بنابراین جهالت‌زدایی از جامعه اسلامی و بازگشت به اصالت دینی از اهدافی بود که امام حسین(ع) به خاطر آن جانش را فدا می‌­کند تا همگان را از فریب دنیا برحذر داشته و آنان را به آخرت و ابدیت متوجه سازد. این مقصود از همان کربلا شروع شد، به طوری که تمام تلاش حضرت تا آخرین لحظات، از معرفی خود تا موعظه و حتی یاورطلبی‌­ها در این جهت بوده است و این جزو زیبایی‌های حادثه کربلا به شمار می‌رود.
مرزبندی بین حق و باطل
آن حضرت در خطبه‌ای دیگر که در مسیر کربلا در جمع لشکریان حرّ ایراد کرد، فرمود:
«آیا نمی‌بینید به حق عمل و از باطل جلوگیری نمی‌شود. در چنین شرایطی بر مؤمن لازم است که به دیدار پروردگارش راغب باشد».(غم‌نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف؛ ص۱۰۲).
امام با این کلمات، هم هدف خویش را از قیام و حرکتش بیان می‌کند و هم آمادگی‌اش را برای شهادت در راه مبارزه با باطل و احیای دین خدا اعلام می‌دارد.
در آغاز سخن امام، عبارت «اَلا تَرَوْنَ» به‌معنای «آیا نمی‌بینید، مگر نمی‌بینید…» خیلی معنا دارد. معمولاً این عبارت را در جایی می‌گویند که امری واضح و آشکار است و انتظار می‌رود همه آن را ببینند، اما نمی‌بینند.
محدث معروف دینوری نقل کرده است: هنگامی که امام از بطن­‌الرّمه حرکت کرد، با عبدالله‌بن مطیع که از عراق می‌آمد، مواجه شد. وی به امام عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو ‌ای پسر رسول خدا! چه چیز باعث شد که تو از حرم خدا و حرم جدّت بیرون بیایی؟ امام فرمود:
«مردم کوفه نامه نوشتند و از من خواستند که به سوی آنان بروم، بدان امید که (با قیام علیه بنی‌امیه) نشانه‌های حق زنده شود».(الاخبارالطوال، ص۲۴۶).
حضرت زینب(س) شهادت امام و حجت خداوند را در جهت مرزبندی حق و باطل و احیای حق را زیبا
می‌­بیند.
ارائه الگوی رهبری صالح
در روایات از امامت، به عنوان فلسفه یا غایت خلقت تعبیر شده است؛ به گونه‌ای که اگر لحظه‌ای زمین از امام خالی باشد، بر اهلش خشم خواهد کرد و آنان را در کام خود فرو خواهد برد(کلینی، ج۱، ص۱۳۷).
انسان کامل را که از او با عناوینی مانند «کون جامع»، «قطب عالم»، «خلیفه»، «امام»، «اکسیر اعظم»، «دانا»، «مهدی»، «پیشوا»، «هادی» و… تعبیر می‌شود، انسانی دانسته‌اند که متخلق به اخلاق الهی، علت غایی خلقت، سبب ایجاد و بقای عالم، متحقق به اسم جامع الله، واسطه میان حق و خلق، خلیفه بلامنازع خدا که علم او به شریعت و حقیقت قطعیت یافته (خوارزمی‌، ج۱، ص۶۱) و مظهر أتم أسمای حسنای الهی و آینه تمام‌نمای خدا است. چنین انسانی را که دارای اقوال نیک، افعال نیک و اخلاق نیک است، راهنمای خلایق در ظاهر و باطن دانسته‌اند؛ کسی که صفات و اخلاق الهی در او جمع شده و آشنا به آفات روحی انسان‌ها و راه‌های شفای آن است و با هویت متعالی الهی، وحدت ذاتی پیدا کرده است و در نهایت خلاصه موجودات است و دیگران طفیل وجود او هستند(ابن عربی،۱۴۰۵ق، ج۱۳، ص۱۲۹؛ نسفی،۱۳۸۶ش، ص۳۵۷ و ص۲۶۹).
آن حضرت در خطبه‌ای که پس از نماز عصر در جمع لشکریان حرّ خواند، فرمود:
«ای مردم! من فرزند دختر رسول خدایم و ما به ولایت این امور بر شما از این مدعیان دروغین سزاوارتریم».
امام همچنین در نامه‌ای که هنگام اعزام مسلم ابن عقیل خطاب به او مرقوم می‌دارد، بار دیگر بر این اصل تاکید می‌­کند:
«(چون به کوفه رسیدی) مردم را به پیروی از من دعوت کن و آنان را از حمایت آل ابی‌سفیان بازدار. اگر مردم متّفقاً بیعت کردند، مرا باخبر ساز تا برابر آن عمل کنم».(تسليهًْ المجالس و زينهًْ المجالس؛ ج‏۲؛ ص۱۷۲).
از طرف دیگر خطر در راس بودن افراد فاسدی همچون یزید ملعون را این‌گونه بیان می­‌کند:
«زمانی که امت اسلامی گرفتار زمامداری مثل یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند».(اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى؛ ص۲۴).
امام حسین(ع)در اینجا تصریح کرده که با وجود حکومتی که یزید در رأس آن است، دیگر امیدی به بقای دین خدا نمی‌رود. از کلام امام برداشت می‌شود که باید در برابر این خاندان فاسد آن هم با افشای چهره واقعی آنها قیام کرد.
براساس نقل مورخان، آنگاه که حر مانع حرکت امام شد، امام حسین در نامه‌ای به بزرگان کوفه این‌گونه نوشت: «می‌دانید که پیامبر خدا در زمان حیاتش فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان خدا را شکسته، با سنت پیامبر مخالفت ورزیده و در میان بندگان خدا به ظلم و ستم رفتار کرده، ولی با او به مبارزه عملی و گفتاری برنخیزد، سزاوار است که خداوند او را به جایگاه آن سلطان ستمگر (جهنم) وارد کند».(در سوگ امير آزادى (ترجمه مثير الأحزان)؛ ص۳۰).
حضرت سیدالشهداء با این سخنان، ضمن یادآوری وظایف همه قشرهای مردم، خصوصاً بزرگان کوفه، عزمِ جزمِ خویش را برای اصلاح امور و مبارزه کامل با خودکامگان و ستمگران بنی‌امیه اعلام می‌دارد و این مبارزه را مشروط به حمایت آنها هم
نمی‌کند.
نکته دیگر اینکه؛ حضرت با این سخن بر اندیشه تخدیری جبر مهر ابطال زدند. بر اساس این طرز تفکر که بنی‌­امیه آن را با هدف توجیه فساد و بی­‌بندوباری­‌های خود در جامعه ‌اشاعه می‌دادند، انسان‌ها در برابر اراده و قضا و قدر الهی مجبورند؛ به‌گونه‌ای که نه اختیاری از خود دارند و نه مسئولیتی.
پیداست که این اندیشه، جامعه را به رکود، ‌ بی‌‌اعتنایی، ظلم‌پذیری و فساد می‌کشاند و می‌تواند خیلی راحت آنها را در مسیر باطل و انحراف قرار دهد.
معامله با خداوند و تسلیم اراده او بودن
معامله با خداوند در هر صورت سبب خیر و برکت خواهد بود و هیچ‌گونه زیانی در آن نیست.
امام حسین(ع)خطاب به تعدادی از اهل کوفه که برای پیوستن به ایشان آمده بودند، فرمود: «هرچه باشد، کشته شدن یا پیروزی، برای ما خیرخواهد بود». (وقعهًْ الطف؛ ص۱۷۴ و تاریخ‌الطبری، ج۵، ص۴۰۵).
این نگرش، همان نگرش قرآنی «احدی‌الحسنیین» است (توبه/۵۲). چرا که در هر صورت به وظیفه الهی خویش عمل و هدف را به خداوند واگذار کرده‌اند.
سید بن طاووس از قول امام حسین(ع) خطاب به محمد حنفیه نقل می‌­کند که رسول خدا [در بیدارى یا در خواب] به ایشان فرموده است:
«یا حسین! اخرج فان الله قد شاء ان یراک قتیلا». (اى حسین! خارج شو، همانا خداوند خواسته است تو را (براى پیشرفت دین) کشته ببیند).(اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى؛ النص؛ ص۶۵).
این هم یکی دیگر از شاخصه­‌هایی است که باید در فهرست زیبایی‌­های عاشورا قرار بگیرد.
تربیت انسان
اساس نهضت عاشورا در بعد نظری، احیای دین و اصلاح ‌اندیشه دینی بود و در بعد عملی و کاربردی اصلاح انسان و تربیت او در تراز کتاب و سنت مدنظر بوده است.
تربیت انسان با الگوی مکتب عاشورا که عفت و حیا، حق‌­الناس، مهربانی و عطوفت حتی نسبت به قاتل خویش، وفاداری و پاکی و صدها آموزه و فضیلت دیگر را به نمایش گذاشته، آنچنان با ارزش است که حجت خداوند هم اگر در راه آنها قربانی شود، نباید از بین
بروند.
در مکتب تربیت دینی برجسته‌­ترین شاگرد آن امیرالمومنین (ع) می­‌گوید: «به خدا قسم، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمان‌هاست، به من دهند تا خدا را نافرماني کنم و پوست ‌جويي را به ناحق از مورچه‌اي بگيرم، چنين نخواهم کرد».(نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۴).
به‌راحتی می­‌توان تصورکه اگر قیام حسینی نبود، کسانی مانند شیخ مفید، علامه حلی، سادات بحرالعلوم، شیخ انصاری­، امام خمینی، آیت‌­الله بهجت، حاج قاسم سلیمانی و هزاران مرد بزرگ را هیچ مکتب و مرامی نمی­‌توانست تربیت کنند. مردانی که هر کدام از آنها پرچم دین و توحید را به دوش کشیدند و امروز دنیا در برابر عظمت آنها زانو زده است. زینب کبری(س) اینها را با آن نگاه ملکوتی دیده که توصیف به زیبایی کرده است. بی‌­شک اگر دیده دیگری هم این حقیقت را در ورای آن صحنه­‌ها می‌­دید، غیر از این، حرفی برای گفتن
نداشت.
بنابراین حضرت زینب با نگاه فرامادّی و ماورائی خود قیام و شهادت برادر خود را در راه احیای دین خداوند و اهداف بلند و سرنوشت‌­ساز، زیبا دیده است و چه زیبا، زیبا دیده است.
البته زیبایی‌هایی که زینب کبری(س) در حادثه کربلا دید به‌مراتب بیش از آن چیزی است که در این مختصر بیان شد.

مهدی جبرائیلی تبریزی

روزنامه کیهان