حق رزمندگان دزفول خیلی بیشتر از این هاست
حق رزمندگان دزفول خیلی بیشتر از این هاست

به بهانه چاپ کتاب خاکریز پنهان، خاطرات دوران اسارت دکتر محمد حاجی خلف و نقدی بر آن

حق رزمندگان دزفول خیلی بیشتر از این هاست

به بهانه چاپ کتاب خاکریز پنهان، خاطرات دوران اسارت دکتر محمد حاجی خلف و نقدی بر آن

هفته گذشته مجالی داشتم تا بروم و سراغی از کتاب های نخوانده ام بگیرم. خیلی اتفاقی و بدون اینکه بدانم داریم به ۲۶ مرداد ماه ، سالروز ورود آزادگان سرافراز نزدیک می شویم، رفتم سراغ کتاب ( خاکریز پنهان) که خاطرات اسارت دکتر محمد حاجی خلف از رزمندگان دزفول است و در عملیات رمضان به اسارت درمی آید و همچنین کتاب ( من زنده ام) مربوط به خاطرات اسارت دکتر معصومه آباد ، دختری اهل آبادان که در ۱۷ سالگی به اسارت نیروهای بعثی درمی آید.

خواندن خاطرات مربوط به اسارت فرزندان خمینی ، بزرگترین سودی که دارد این است که باعث می شود احساس امید در انسان جوانه بزند. انرژی می گیرد آدم. امید به آینده برایش زنده و زنده تر می شود.

خواندن سرگذشت کسانی که از جهنم اردوگاه های تکریت و رمادی و موصل و زندان الرشید برای خود بهشتی ساختند و با کمترین امکانات و در زیر سخت ترین شکنجه های جسمی و روحی با توسل به صبر و صلاه ، مقتدرانه سر خم نکردند.

اما خواندن همزمان این دو کتاب نکاتی را برایم در پی داشت که در ادامه  ذکر می کنم.

کتاب «من زنده ام»

کتاب ( من زنده ام ) را جرعه جرعه سر کشیدم. کتاب آنقدر جذاب بود که از دستم زمین نمی گذاشتم. کنار سفره، توی رختخواب ، حتی مهمانی که رفته بودم. دو روزه خواندمش. جذابیتی در کلمات بود که آدم را بدجور آهنربا وار می چسباند به واژه ها.  بارها و بارها و با حرف حرفش گریستم. بارها و بارها هم به معصومه و هم سه قهرمان زن دیگر داستان و همه اسرای غیرتمندی که هوای خواهرانشان را به بهترین شکل داشتند افتخار کردم.

گاهی آنقدر مشتاق صفحات بعد می شدم که اول می رفتم ده دوازده صفحه جلوتر را می خواندم تا ضربان قلبم آرام گیرد.

لحظه لحظه به غیرتی که در صفحه صفحه کتاب موج می زد ، غبطه می خوردم و افتخار می کردم. به جوانان وطنم. گفتم ای کاش می شد تمام دختران ایران که هیچ ، تمام مردان سرزمینم دردریای واژه هایی که در «من زنده ام» موج می زند ، شناور شوند، تا غیرت را بهتر بشناسند. غیرت. و این بزرگترین و کامل ترین واژه ای است که خلاصه بیش از پانصد صفحه این کتاب بود. کتابی که تحسین و تقریظ رهبر معظم انقلاب را در پی داشت.

و اما کتاب «خاکریز پنهان»

چه بگویم؟ آخر دزفول با آن نقش بزرگی که در ۸ سال دفاع مقدس داشت ، با آن همه ستاره شهید و جانباز و آزاده ، حقش این نیست. خاطرات گوهرگونه حاج محمد می توانست خیلی بهتر از این ها نوشته شود.

علی رغم نکات مثبتی مانند سادگی در روایت ، اشاره به خاطراتی از دوران انقلاب و نیز جنبه نوآوری این کتاب که تحلیل های روانشناسانه و موشکافی رفتار و اعمال آزادگان در وضعیت ها و شرایط مختلف را که توسط حاج محمد صورت گرفته است ، بیان می کندو همچنین به روند وچگونگی برنامه ریزی برای چگونه گذراندن آن روزهای سخت اشاره می کند، مشکلات فراوانی را در کتاب دیدم که بی میلی و کم رغبتی را برای مطالعه آن ( بر خلاف کتاب من زنده ام) برایم به دنبال داشت.

 

به صورت پرسش و پاسخ بودن قریب به پانصد صفحه متن کتاب به نظر حقیر یک ضعف بود که موجبات پراکندگی و سلسله وار نشدن و ایجاد پرش و گسستگی مطالب همچنین تکراری بودن بسیاری از خاطرات را به دنبال داشته است. به گونه ای که ترتیب و توالی گذشت ایام با پرش های ایجاد شده در خاطرات سردرگمی خواننده را به دنبال دارد.

در بسیاری از صفحات کلی گویی ها و اشاره کمتر به مصادیق خاص خواننده را خسته می کنند و بدون اینکه بخواند ممکن است چندین صفحه را ورق بزند.

همچنین نویسنده نتوانسته است با نحوه نگارش خود جذابیت ایجاد کند. نتوانسته است واژه ها را پرورش داده و با ترکیب یک ذوق هنری هم جذابیت ایجاد کند و هم به تصویر سازی مخاطب از فضای خاطرات کمک کند.

 ضعف دیگر کتاب را در خاتمه آن دیدم که اصلا از لحظات حساس آزادی و ورود به ایران و استقبال رفقا و تصاویر بعد از آزادی حکایتی ندارد که یک جورهایی کتاب یکدفعه به انتها می رسد ، در صورتی که خواننده انتظار دارد صحنه های دیگری پس از آزادی هم توصیف شود . اما متاسفانه پس روایت فوق العاده کوتاه آزادی  دوباره بااین سوالات روبرو می شویم که بارها و بارها در کتاب تکرار می شود جالب تر اینکه با این سوالات کتاب تمام می شود:

درباره بیماری های پوستی توضیح دهید.

درباره جنگ روانی و نامه هایی که به ظاهر از ایران بود، توضیح دهید

درباره دوستانی که زبان خارجی یاد گرفتند توضیح دهید.

لایه های امنیتی و حفاظتی اردوگاه موصل را تشریح کنید

از وضعیت خودتان بعد از اسارت بگویید.

در صورتی که همه انتظار دارند انتهای کتاب به گونه ای دیگر باشد.

تمام این موارد را ذکر کردم تا بگویم حق بچه های دزفول این نیست. خاطراتِ به قول حاج مهران، «سلاطین دزفول» نباید با نگارش بد خدای نکرده سوخت شود.

اگر ایراد بگیریم و نقد کنیم ، همه صدایشان در می آید که «بابا خدارو شکر. همین هم غنیمته که چاپ شده» . اما حرف من این است که چرا در بین کتاب های ناب دفاع مقدس که عمدتا تقریظ مقام معظم رهبری را می گیرند ، حداقل یکی از خاطرات سرداران و رزمندگان دزفول وجود ندارد.

آیا واقعا قهرمان های کتاب هایی مثل (دا) ، (خاک های نرم کوشک)، ( نورالدین پسر ایران ) ،( پایی که جا ماند) ، (لشکر خوبان) و (من زنده ام) در دزفول نداریم ؟

آیا دزفول پتانسیل چاپ یک کتاب با نثری شیوا و جذاب و تصویرسازی های هنری از خاطرات افرادی مانند خضریان را ندارد؟

به واقع این خودمان هستیم که داریم خودمان را از صحنه دفاع مقدس حذف می کنیم. خیلی از رزمندگان دزفولی اصلا حرف نمی زنند ، در صورتی که تکلیفشان و رسالتشان در گفتن و رساندن پیام است ونگفتن و زینبی رفتار نکردن خود نوعی خیانت به روایت آن روزهاست .

 از طرفی آنان که زبان به گفتن باز می کنند،  حق این نیست که بهترین خاطراتشان و زیباترین و ارزشمندترین تصویرهای زندگیشان را با قلم های ضعیف در قالب کتاب هایی که برای مخاطب جاذبه خاصی ندارد، کمرنگ کنیم.

دوستانی که متولی چاپ این کتب هستند، وظیفه دارند که این خاطرات مقدس را با استفاده از نویسندگان قدرتمند ( نمی گویم مشهور) و زیباترین قلم ها و از طریق انتشارات های معتبرو نام آشنا و به بهترین نحو منتشر کنند.

تکلیف در رساندن این خاطرات به بهترین نحو به نسل های بعد است تا بدانند و بشناسند که آرامش و امنیت امروز چگونه حاصل شده است.

 در پایان سالروز ورود آزادگان سرافراز به ایران قهرمان را گرامی داشته و به روان پاک شهید محمد فرخی راد معلمی که در اسارت به شهادت رسید( در کتاب خاکریز پنهان و همچنین کتاب من زنده ام به ایشان اشاره شده است) و همچنین شهید منصور رهیده که ایشان نیز در سلول های رژیم بعث به شهادت رسید را گرامی داشته و کلیه دوستان را به خواندن کتاب های « خاکریز پنهان» و خصوصا کتاب « من زنده ام» توصیه می کنم